اگر حال و حوصله اش را داريد مى خواهيم با هم كمى حساب و كتاب و دو دوتا چهارتا كنيم شايد چيزهاى جالبى دستمان را بگيرد. چيزهايى كه البته اصلاً خوشايند نيست و جالبى شان فقط به خاطر اين تكرار تاريخ لعنتى است كه بايد هرچند سال يك بار آن را بيازماييم و نشان دهيم كه استاد تكرار گذشته ها و زنده كردن مردگان شده ايم در دنيا!
موافقيد كمى به عقب تر برگرديم... مثلاً قبل از اينكه تيم ملى برود جام جهانى، يا نه بگذار بياييم جلوتر چون حالمان از گشتن ميان حافظه هاى تاريخى بهم مى خورد. همين يك ماه پيش كه تيم در جام جهانى نتيجه نگرفت (همان طور كه حدسش را مى زديم) و طبيعى بود كه برانكو بدترين و مورد نفرت ترين مرد روى كره زمين نام گيرد و دادكان ناجورترين مدير فوتبالى كه تا امروز ديده ايم.
منطقى هم بود كه دار و دسته فدراسيونى ها با اين شاهكار به ياد ماندنى! زير گيوتين بروند و بدترين ناسزاها و انتقادها را بشنوند و فكر كنيم تنها راه حل هم كنار رفتن باند دادكان و برانكو و البته دايى باشد.
ايتاليايى ها مثل معروفى دارند و آن اينكه «امروز مربى را بركنار كن و فردا فكر چاره باش» و البته اين مثل عجيب در بين مديران باشگاه هاى كالچو ارج و قرب پيدا كرده است! ما هم مثل ضرب الامثل آنها تنها راه چاره را بركنارى مقصران آن حادثه غرورشكن دانستيم و خيلى به فردايى كه امروز باشد فكر نكرديم. امروزى كه حالا دوزاريمان افتاده از ديروز (كه زمانى خود امروز بود) تاريك تر است.
وقتى داريوش مصطفوى آمد توى فدراسيون فهميديم كه اتفاق عجيبى رخ نمى دهد اما با انتخاب قلعه نويى خشنود شديم كه قدمى رو به جلو برداشتيم همانجا بود كه منتظر ادامه اين حركت بوديم ولى ناگهان برگشت به عقب با انتخاب طيف سنتى كادر مربيان را ديديم و تازه متوجه شديم كه چه زود كابو س مان رنگ حقيقت گرفت.
امير قلعه نويى مربى خوبى است. كسى در اين شك ندارد. ناصر ابراهيمى آدم مقبولى است و كماسى و پورحيدرى و مناجاتى هم. اين ها همه قبول اما به نظر شما تركيب اين مردان كاملاً سنتى در رأس يك تيم ملى كه قرار است در آن تحول ايجاد شود چه معنايى جز فنا كردن بيش از ۱۵ سال زمان دارد؟ خيلى خوشحال بوديم كه نسل مربيان كروات از تيم ملى برچيده شده و هيچ «ايچ» و «ويچ» دارى ديگر نمى نشيند روى اين نيمكت مظلوم! خوشحال بوديم كه حكومت اليگارشى دادكان و تماميت خواهى هاى فدراسيون پايان يافته و تيمى جديد قرار است بسازند از نو خرابه هاى اين خانه از پاى بست ويران را... ته دلمان قند آب مى شد وقتى مى ديديم تقريباً همه دست به دست هم داده اند و مى خواهند اين طفل زمين خورده اى كه راه رفتن يادش رفته، اين كودكى كه هيكلش قد پدرش شده ولى عقلش هنوز در دوران جنينى است را بلند كنند و راه و رسم زندگى بياموزندش... اما همه اين ها سرابى بيش نبود كه لذت رؤيا بودنش زود با ورود سنتى ها به جايى كه قرار است منبع غرور آفرينى ميليون ها نفر باشد از بين رفت...
نه! اشتباه نكنيد! باز هم براى اداى احترام به سرمربى جديد تيم ملى مان كلاه از سر برمى داريم و براى كادر فنى اش ايستاده كف مى زنيم اما اين تركيب شما را به ياد ۱۰ سال يا ۱۵ سال قبل نمى اندازد؟ يا حتى قبلترش... به نظرتان نمى رسد مثلاً قرار است دوباره از سال هاى آخر دهه ۸۰ ميلادى همه چيز از نو شروع شود و به قول كودكى هامان «از سر نو غزل خانوم!» بله ما با مربيگرى ابراهيمى و مناجاتى و پورحيدرى و كاپيتانى قلعه نويى افتخار هم آفريده ايم و كيف كرديم و لذت برديم و رگ غرورمان خيلى هم بالا زد اما توسل به آنها آنهم پس از اين همه سال كه مثلاً داشته ايم به جلو مى رفتيم (مى رفتيم؟) يك جورهايى سهل انگارى و انتخاب آسان ترين راه ممكن نبوده است؟ فكر مى كنيد مثل زيباى «آزموده را آزمودن خطاست» توى فوتبال ما محلى از اعراب دارد؟ در حالى كه فوتبال در دنيا حتى ارزش ساعت ها را هم تبيين كرده و از دست دادن يك روز با عقب افتادن يكساله از برنامه هاى مدون يك معنى مى دهد، چه طور ما برمى گرديم سرجاى اولمان و يك دور و تسلسل تاريخى را مى آزماييم؟ پس اين همه آمدند و رفتند توى اين سال ها و اين همه ساختار و چارچوب و قاعده تعريف شده الكى بود؟ باد هوا؟ حالا اينجاست كه بايد پرسيد يا ما توى اين ۱۶ - ۱۵ سال راه اشتباه مى رفتيم و مديريت فوتبالى مان مثل پشمك يا پف فيل بوده و يا الان اشتباه كرديم و زده ايم زير كاسه و كوزه اين همه گذشت زمان؟
advertisement@gooya.com |
|
تمام حساب و كتاب هايتان را به هم ريختين نه؟ كلى نااميدتان كرديم؟ تازه مى خواستيد به درخشش تيم ملى در جام آسيايى اميدوار شويد و كلى روى هدفمندى و پيشرفت فوتبال مان حساب باز كنيد. داشتيد تعداد گل هاى زده مان به كره را مى شمرديد و اينكه چه طور جام قهرمانى آسيا را بالاى سر مى بريم. ببخشيد كه زديم زير ميز و كل حساب و كتاب هايتان پخش شد روى زمين. به هر حال اين سيكل مضحك بايد همين طورى تكرار شود و ما چاره اى نداريم چون ناجور استاد تكرار تاريخ شده ايم!!