مجيد جلالی در گفتوگو با خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، به تشريح فاکتورهای لازم برای رشد و پيشرفت فوتبال کشورمان پرداخت. اين کارشناس فوتبال با تاکيد بر لزوم حرفهای شدن فوتبال ايران، مختصری از معنای حرفهای را در سطح برنامهريزی، باشگاهی، مربيگری، بازیگری، داوری و... بيان کرد.
جلالی همچنين لازمهی پياده کردن برنامههای فنی حرفهای در فوتبال ايران را فضاسازی و ايجاد بستر مناسب برای مربيان ذکر کرد و به بررسی علل ناکامی لژيونرها در فوتبال اروپا پرداخت.
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) متن کامل بحث و گفتوگوی گروه ورزش ايسنا با مجيد جلالی به اين شرح است:
** قدرت بدنی بازيکنان از روی اجبار!
زمانی میتوان به فوتبال حرفهای در کشور فکر کرد که زيرساختهای ما ترميم شوند. مشکلات بايد از ريشه حل شود و اميد به تغييرات از مبدا سياستگذاریها در فوتبال داشته باشيم.
در ليگ هفتم شاهد بوديم قدرت بدنی بازيکنان و ميزان دوندگی آنها بالا رفته بود که اين جای بسی خوشحالی دارد اما بايد توجه داشت يکی از علل اصلی اين مساله، اختصاص حجم زيادی از تمرينات مربيان به فعاليتهای بدنی بوده است، زيرا امکان اجرای منظم برنامههای تاکتيکی در زمينهای بازی ايرانی به طور کامل وجود ندارد و مربيان را وادار میکند تا به اين سمت بروند که باعث شده حدود هفت درصد نسبت به ليگهای گذشته رشد داشته باشيم.
بايد توجه داشت وقتی مربی بازيکنان همسطحی نسبت به حريف ندارد، بايد سعی کند دوندگی و بازی فيزيکی بازيکنانش را بالا ببرد. آنها برای تخريب فوتبال حريف چارهای ندارند جز اينکه دوبرابر آنها بدوند، درگير شوند و برنامهشان را طوری طراحی کنند که حريفشان فرصت پياده کردن برنامههای تاکتيکی خود را نداشته باشد.
همچنين تيمهای ما به لحاظ مسايل روحی و روانی در حال رشد هستند و به نوعی ترس آنها از تيمهای بزرگ کم شده که اين نشان از پيشرفتمان در زمينه مسايل ذهنی و روانی دارد.
advertisement@gooya.com |
|
** تاکتيک يک فرآيند آموزشی زمانبر
حال سوال اينجاست پس چرا ما در بحث تاکتيک که اصلیترين عامل پيشرفت فوتبال است، متوقفيم؟
مربی جديد در بدو حضور در هر تيمی مدتی زمان میخواهد تا با فضای تاکتيکی فوتبال آن منطقه آشنا شود؛ سپس براساس شناسايیاش برنامههای تمرينی و تاکتيکی لازم را طراحی میکند و پس از آن نيز فرصت میخواهد تا انديشههای تاکتيکیاش در روند بازی تيم محسوس باشد.
تاکتيک يک فرآيند آموزشی زمانبر است؛ لذا يک مربی حداقل دو يا سه سال زمان میخواهد تا تاثيرات جدیاش را در تيم ببيند؛ مربی هرچقدر قوی هم باشد و در ارايه انديشههايش از بهترين روشها، تکنولوژی آموزشی و امکانات لازم بهره ببرد، در يک پروسه يکساله، حداقل پس از چهار يا پنج ماه اول میتوان انتظار اثرگذاری فنی او را داشت. از اين رو تيمهايی که مربيان جديدی را آوردند نتوانستند کار متفاوتی را نسبت به ديگران ارايه دهند.
** پيشرفت تاکتيکی لازمه چهار عامل
اکنون بايد گفت آيا فضای لازم برای يک مربی در فوتبال ايران وجود دارد که بتواند کارهای بزرگی انجام دهد؟
معتقدم تا زمانی که زيرساختهای موفقيت را درست نکنيم، پيشرفت تاکتيکی برای فوتبال ما حاصل نخواهد شد و اين مساله مستلزم بالا بودن چهار عامل است:
۱- تحمل مديران ۲- تحمل رسانهها ۳- تحمل هواداران و ۴- ظرفيت پيشرفت مسايل تاکتيکی
اکنون شما زمين مناسبی را تهيه کرده و تمرينات منظمی را در آن انجام میدهيد اما يکمرتبه بايد به رشت رفته و در زمين تيم پگاه بازی کنيد. مسلما آن زمين جايی برای پياده کردن برنامههای تاکتيکی باقی نمیگذارد و فقط بايد به بازيکنان گفت توپ را دور کرده و به بازی فيزيکی روی آورند.
نکته بعدی در مورد تحمل رسانههاست که متاسفانه در حال حاضر خطکش ارزيابی فنی هر تيمی، نتيجه پايانی بازی است؛ نتيجه را که هر عواملی میتواند حدس بزند، پس چرا در جامعه ما اينگونه عمل میشود؟ آيا اصلا فرآيند ارزشيابی در کشور وجود دارد، که مربيان ترغيب شوند به سمت نوآوری تاکتيکی و اثرگذاری در تيم، پيش روند.
**توفيق اجباری!
ما در هفتههای پايانی ليگ هفتم شاهد فشردگی بازیها بوديم که به دليل مصالح تيم ملی، معتقدم يک توفيق اجباری نصيب تيمهای ليگ کرد. درست است که اين فشردگی به تيمهای زيادی نظير استقلال اهواز و... که نفرات زيادی در اختيار نداشتند و نمیتوانستند از سيستم چرخشی استفاده از بازيکنان، به خوبی بهره لازم را ببرند اما در مجموع نيشتری بود به باشگاهها برای اينکه میتوانند به حرفهای بودن هم بيانديشند.
فشردگی بازیها تا حدی که آنها مجبور بودند هر سه روز يک ديدار را برگزار کنند، آنها را با سختیهای زيادی مواجه کرد. اين فشردگی تيمها، مربيان و بازيکنان را تحت فشار قرار داد و برای اثرگذاری مثبت، مدت زيادی به طول نيانجاميد. فکر میکنم اين فشردگی اجباری به ما فهماند که در صورت تداوم میتوانيم حرفهای باشيم، حرفهای فکر کنيم، تصميم بگيريم، عمل کنيم و بهره ببريم.
**بازيکنان حرفهيی
متاسفانه نکته قابل توجهی که شرايط و فوتبال بسياری بازيکنان را تحتالشعاع قرار میدهد، مسايل حاشيهای است اما وقتی بازیهای ليگ فشرده شد، مشاهده میکرديم بازيکنان با تمام وجود خودشان را در اختيار تيم قرار میدهند، به مقدار لازم استراحت میکنند، برای تغذيه خود برنامه دارند، تمريناتشان منظم است و از کارهای بيهوده و حاشيهای پرهيز دارند. اين لطف بزرگی بود که براثر فشرده شدن هفتههای پايانی، شامل حال آنها شد.
متاسفانه اکثر بازيکنان از حرفهای بودن تصور اشتباهی دارند؛ آنها فکر میکنند اگر بازيکنی خود را عمدا به زمين انداخت و داور را فريب داد، او يک عمل حرفهای انجام داده يا اينکه اگر بازيکن حريف را تحريک کرده يا کارهای ناشايست ديگری را انجام دهد، اقدامی حرفهای انجام داده؛ در حالی که اين اعمال به هيچ وجه حرفهایگرايانه نيست، بلکه تنها يک بازی کثيف است.
در تمام مدت فعاليتم وقتی معنای حرفهای بودن را برای شاگردانم تشريح کردم، میديدم آنها اشتياق زيادی برای آن دارند، منتها نمیدانند حرفهای بودن چيست؟ به چه کسی حرفهای میگويند؟ چهکار کنند که حرفهای شوند؟
حرفهای گری يعنی اينکه شما برای تمام ارکان زندگی برنامه داشته باشيد. بازيکنی که به طور مثال قرارداد ۱۰۰ميليونی دارد، به راحتی میتواند با هزينهای کمتر از ده ميليون تومان در سال، در کنار خود مشاورانی نظير مشاور تغذيه، مشاور حقوقی، روانشناسی، رسانهای و... داشته باشد و اين در حالی است که سال آينده مشاهده میکند قراردادش چندين برابر شده است.
بازيکنان در فوتبال ما نمیتوانند به خوبی از خود مراقبت کنند، چرا که فضای کار سخت است و متاسفانه بر اثر عدم رواج زندگی حرفهای ميان آنها، در معضلات فوتبالی ما غرق میشوند.
** رسانه حرفهيی
نکته ديگری که از فشردگی اجباری بازیهای پايانی ليگ متوجه شديم، نبود فرصت لازم برای برخی مطبوعات جهت پرداختن به مسايل حاشيهای بود.
برخی روزنامهها بر اثر فشردگی بازیها مجبور بودند بيشتر به نکات فنی و ارزيابیهای فوتبالی بپردازند و زمانی برای پرداختن به مسايل حاشيهای، در اختيار نداشتند. اين باعث میشود که مطبوعات بيشتر به نقد مباحث فنی بپردازند و از کارهای بيهوده پرهيز شود.
**باشگاه حرفهيی
باشگاهها نيز خود میتوانند تاثير بسزايی در پيشرفت فوتبال داشته باشند. برای مثال يک شرکت هواپيمايی برای خريد يک هواپيما حدود شصت ميليون دلار هزينه میکند و پس از هر مرتبه استفاده از اين هواپيما، گروهی به سرعت کنار آن جمع میشوند و سعی میکنند با مراقبتهای ويژه، آن را برای پرواز بعدی آماده سازند؛ اين رقم تقريبا برابر است با پولی که برخی باشگاهها برای خريد بازيکنانشان پرداخت میکنند و البته آنها بخوبی میدانند که پس از انجام هر بازی، گروهی مشخص شده بايد از بازيکن مورد نظر مراقبت کنند تا شرايط او برای ديدارهای آينده حفظ شود.
اما متاسفانه در فوتبال ما وقتی باشگاه بازيکنی را میخرد، هيچ مراقبتی از او صورت نمیدهد. بازيکن پس از هربازی رها میشود و تنها از برنامههای تمرينی خود مطلع است. اين درست نيست چرا که باشگاهها با اين روند نمیتوانند بهرهوری لازم را از بازيکنانشان داشته باشند. باشگاهها بايد با مراقبتهای ذهنی، روانی، بدنی، تغذيه، رفتارهای اجتماعی، مصاحبهها و... از بازيکنانشان، شرايط آنها را حفظ کرده تا نتايج دلخواه را کسب کنند. اگر باشگاهی مبلغی را برای خريد بازيکن صرف میکند، منطقا بايد ده درصد آن را برای مراقبت و حفظ شرايط آن بازيکن هزينه کند تا بهرهوری مناسبی از او داشته باشد.
** چرا لژيونرها موفق نمیشوند!
اينجا بحث ديگری مطرح است که پس چرا لژيونرهای ما هم نمیتوانند در باشگاههای بزرگ اروپايی موفق شوند؟
لژيونرها بايد پيش از وارد شدن به فضای فرهنگی و کاری متفاوت اروپا ذهن خود را از قبل آماده کنند.
مسلما آنها بايد بدانند در اين مدت با مشکلاتی چون تنها بودن، دوری دوستان و خانواده و غريبه بودن فضای اجتماعی آنجا روبرو خواهند بود؛ ضمن اينکه قطعا او مدتی ذخيره خواهد بود که بايد با تلاش و پشتکار فراوان مربیاش را متقاعد کند. بازيکن نبايد تصور کند حتما مربيان تيم را متقاعد کرده که او را خريدهاند، شايد اصلا او را برای ذخيرهها خريدهاند! لذا بهتر است او با تمرينات زياد و کوشش بسيار، خود را به مربيان تيمش بقبولاند.
شايد لژيونرها نمیتوانند با فضای فرهنگی اجتماعی اروپا کنار بيايند. معتقدم تفاوت زيادی بين بازيکنان ما و بزرگترين بازيکنان جهان به لحاظ پتانسيل، وجود ندارد؛ پس چرا رونالدينيو آنطور موفق میشود اما علی کريمی پس از دوره کوتاهی در بايرن مجبور است آنجا را ترک کند؟
گاندی میگويد: "ملتی اگر تاريخ خود را نداند، مجبور است آن را تکرار کند." ما نبايد بگذاريم آنچه در گذشته اتفاق افتاده، باز هم به وقوع بپيوندد.
هيچ اشکالی ندارد که فدراسيون فوتبال برای مثال گروهی ده نفره از کارشناسان را مامور کند تا اين مساله را ريشهيابی کنند؛ چرا که ما میتوانيم بازيکنان بزرگی در سطح دنيا داشته باشيم.
اگر بازيکنی به سطح برتر فوتبال دنيا راه يابد و موفق باشد، مطمئنا فضا را برای ورود بازيکنان ديگر هم باز میکند، پس بايد با جديت به اين مشکل فکر کرده و آن را حل کنيم.
وقتی برزيل در سال ۲۰۰۷ بيش از هزار بازيکن خود را صادر کرده و پيشبينی میکند در پنج سال آينده درآمد حاصل از اينکار میتواند با ارزش صادرات قهوه در اين کشور که محصولی استراتژيک است برابری کند، مسلما آنها برای شناخت بازيکنانشان از فضای اجتماعی اروپا، تمرينات و آموزشهای رفتاری متفاوتی را برايشان در نظر میگيرند.
**مربيان حرفهيی
مسلما در فوتبال حرفهای، بايد مربيان حرفهای هم کار کنند. در فشردگی بازیهای ليگ شاهد بوديم به مربيان فشار آمد، آنها سعی میکردند برنامهريزیهای دقيقتری داشته باشند و از امکانات لازم، استفاده بهينه را ببرند.
اگر فشردگی بازیها به طور مثال شش ماه طول میکشيد، مربيان را وادار میکرد تا به منابع علمی ورزش رجوع کنند. در کارشان منظم و قویتر شوند. بهترين تغييرات را ايجاد کنند، در هر بازی حداقل چهار يا پنج نيروی جديد را وارد ميدان کنند که اين خود به جوانترها و نيمکتنشينان فرصت و شانس خوبی میدهد و حتی مشاهده میکنيد مصاحبههای مربيان کمحاشيه میشود.
در علم فوتبال اصلیترين زمان تمرينات هر تيمی، روز بعد از مسابقه است که مشخصا برای بازسازی تيم انجام میشود، به نحوی که انجام برخی تمرينات مطلقا منع شده و برنامه کاری دقيقی دارد. اين تمرين تاثير عمدهای در حفظ و بهبود شرايط فنی تيم خواهد داشت؛ اما متاسفانه در ايران شاهديم برخی تيمها روز بعد از مسابقه را به بازيکنان استراحت مطلق میدهند که اين کاملا اشتباه است.
نکته ديگر اينکه مشاهده میکنيم مربيان پيش از بازی مصاحبههای مختلفی را انجام میدهند، در حالی که يک مربی حرفهای بايد پيش از بازی تمرکزش را معطوف به بازيکنانش کند، سعی کند استرسها و التهابات را بخواباند، به چشمان بازيکنانش نگاه کند و نگرانیهای احتمالی او را از بين ببرد تا آن بازيکن بتواند کارايی لازم را در زمين داشته باشد.
در مجموع بايد گفت فضای هر تيمی متفاوت است و مربيان تا آنجايی که فضا به آنها امکان میدهد میتوانند عمل کنند و تاثيرگذاری داشته باشند و البته تاثيرات قابل توجهی را از ترويج فرهنگ حرفهای ميان شاگردانم ديدهام. در طول فعاليت کاریام، از بازيکنانی که برنامه گرفتند و سعی کردند زندگی ورزشی اصولی داشته باشند، نوسانات کمتری ديدم چرا که وقتی شما وارد سيکل حرفهای شويد، پيشرفت حق شماست.
** داوری حرفهيی
يکی از مباحثی که امروزه فيفا را شديدا به فکر برده، تعداد خطاها در هر بازی است که ما هم در فوتبالمان شاهد بوديم. ليگ هفتم به لحاظ تعداد خطا سير صعودی داشته که البته بخشی از آن مربوط به فيزيکی شدن بازیهاست اما در مجموع خبر خوبی نيست.
برای مثال وقتی تيم ملی کامرون در جام جهانی ۱۹۹۰ ايتاليا، موفق شد با انجام يک فوتبال پر از خطا تيم بزرگی چون آرژانتين را شکست دهد، فيفا سريعا جلسه گذاشت و پس از اخراج داور آن بازی، سعی کرد راهکاری را برای مقابله با اين نوع فوتبال پيدا کند.
مسلما هر تيمی ببيند میتواند با انجام يک بازی پرخطا، تيمی بزرگی مثل آرژانتين را هم ببرد، اين برای فوتبال دنيا خطرناک است. اينجاست که ارايه تاکتيک با چالش مواجه میشود و حريف میبيند راهی را برای کسب نتيجه پيدا کرده که کسی جلوی او را نمیگيرد. فوتبال دنيا نمیخواهد بپذيرد تيمهايی نظير يونان يا ايتاليا با آن نوع بازی، بهراحتی قهرمان اروپا و جهان شده و فوتبال زيبای هلند و فرانسه و... جايی در آن نداشته باشد. از اين رو مسوولان فوتبال دنيا اکنون به فکر فرو رفتهاند و بدون شک قانونی را برای حد و اندازه تعداد خطاها در هر بازی در نظر میگيرند.
تعداد بيش از حد خطا، کيفيت بازیها را پايين میآورد؛ وقتی تماشاچی ببيند قدرت عمل و خلاقيت رونالدينيو را تنها با خطا از بين بردهاند، ديگر رغبتی برای تماشای بازیها ندارد؛ فوتبال جذابيتش را از دست میدهد؛ درآمدها کم میشود، اقتصاد فوتبال ضربه میخورد و در نهايت از هر نظر نزول صورت میگيرد.
معتقدم داوران میتوانند در اين مساله، از فوتبال مراقبت کنند. ممکن است داور هر خطای تيمی را سوت بزند اما اين کافی نيست، چون خطا هم حدی دارد، او میتواند با دادن کارتهای بيشتر از اقدامات تخريبگرايانه حريف که به ابزار خطا متوسل شده، جلوگيری کند.
** برنامهريزی حرفهيی
ما میتوانيم هر پنج روز يکبار برای تيمها بازی بگذاريم؛ اين کار آنها را به سطح حرفهای نزديک میکند و در آينده تغييرات مثبتی را در فوتبالمان شاهد خواهيم بود. ما میتوانيم جامهای ديگری را هم طراحی کرده و به اقتصاد فوتبال کشورمان کمک کنيم. از همه مهمتر با اين کار میتوانيم زمانهای بيشتری را برای تيم ملی قايل شويم و برنامهريزیهايمان را کاملا با برنامههای فيفا منطبق کنيم.
در فوتبال انگلستان میبينيد تيمهای بزرگ چلسی و ليورپول در طول هشت روز، سه بار با يکديگر بازی میکنند و هر مرتبه استاديومها پر از تماشاچی میشوند و فوتبالشان جذابيت خود را از دست نمیدهد. اين برای اقتصاد فوتبال مفيد است، افکار عمومی سرگرماند، لذت میبرند و اگر کمی عميق فکر کنيم، اين اقدام به سود همه است.
جلالی در پايان صحبتهايش میگويد:
من در آينده نزديک اميدی به انجام تغييرات عمده در فوتبال ايران ندارم؛ چرا که اين تغييرات دست بازيکنان، مربيان و حتی مديران باشگاهها هم نيست؛ اينها مقطعی هستند، زمانی میآيند و زمانی هم میروند؛ لذا تغييرات بايد از مبدا سياستگذاریها صورت گيرد که در اين صورت شايد بتوان گفت در سه سال آينده شاهد تغييراتی در روند کنونی فوتبالمان باشيم، وگرنه فوتبال ما همين خواهد بود، صرفا به عنوان يک عامل سرگرمکننده به آن نگاه میشود. سرگرمی هم زمانی موفق است که حاشيههايش زياد باشد و حوادث بسياری در آن اتفاق بيافتد.