تلفن مىزنم تا سراغى از حشمتخان مهاجرانى بگيرم. بچهها مىگفتند او روز پيش براى ديدن مادرش و زيارت مرقد حضرت رضا(ع) به مشهد رفته بود، وقتى تلفنخانه هتل آزادى ارتباط مىدهد رضا يکتامرام، دوست خوب ما در سازمان تربيتبدنى و فاميل درجه اول حشمتخان که از خوش حادثه ريخت و قيافهاى نزديک به حشمت دارد، به ما مىگويد، عجله کنيد، چون شب حشمتخان بايد به جايى برود، به هتل که مىرسيم، حشمتخان و رضا صحبتشان گل انداخته بود، وقتى ما را مىبينند، با رويى خوش مثل هميشه از ما استقبال مىکند.
وقتى با حشمت حرف مىزني، او نمىگذارد که خسته بشوي، انگار مىداند که نبايد حرفهايش فقط به يک موضوع خلاصه شود، از خاطرات دوران بچگى گرفته تا فعاليتش در اروپا همه را قاطى مىکند و از هر درى سخن مىگويد، من و عليرضا حافظى تازه نشسته بوديم که شعباني، مدير مسئول دنياى ورزش هم از راه مىرسد، حشمت مىگويد، داريوش هم در راه است قرار است به اينجا بيايد.
بعد حشمت خاطرهاى از داريوش مىگويد و بعد از او تعريف مىکند، آدم جالبى است. او در ترافيک گوش چپهاى ايران، يکى از بازيکنان خوب ما بود، وقتى بحث تيمملى را پيش مىکشيم، خيلى صميمى مىگويد، راستش را بخواهيد، از اين موضوع زياد خوشم نمىآيد، شايد اگر درباره فوتبال حرفى بزنم بايد نقد و بررسى کنم، اگر نگاهى تکبعدى داشته باشم، حتماً شما پيش خودتان مىگوئيد که اين حشمت هم چيزى از فوتبال نمىداند و اگر بخواهم، مثل يک کاوشگر حرف بزنم شايد، شکل و جنس حرفها طور ديگرى هم باشد.
من نمىخواهم جاى هيچ کس را بگيرم، به خصوص حالا که تيم در آستانه جامجهانى قرار گرفته اگر بخواهم، به تيمملى نزديک بشوم، همه مىگويند، تا تيم به جامجهانى رسيد، سروکله حشمت هم پيدا شد. اما کتمان نمىکنم دوست دارم يک جورهايى کمک کنم.
شايد پستى که وجود داشته باشد بيشتر مرا قانع کند، چون همانطور که گفتم نبايد آن پست قبلاً متعلق به کسى بوده باشد، نمىدانم چه پستى را مىشود پيدا کرد.
از فرصت استفاده مىکنم و مىگويم، مثلاً ما کميته فنى ماهر و نخبهاى نداريم، يک پست نظارتى حتماً شما را ارضا مىکند و حشمت بلافاصله مىگويد آره، مثلاً همين که تو گفتي.
advertisement@gooya.com |
|
ما بايد حتماً براى اين نظارت فکرى بکنيم، نه من براى خودم بگويم، براى ما واقعاً اين يک نياز است، بايد يک جورى تيم را کنترل کنيم بايد بکوشيم تا هر کسى در هر مقامى در تيمملى پاسخگوى اعمال و رفتارش باشد. چه عيبى دارد ما از مربى دايم توضيحاتى بخواهيم آنها بايد پاسخگو باشند و اين حق فدراسيون است که در رابطه با تيمملى دايم، کنترل کيفيت کند و مربيان هم شايد از اين قضيه استقبال کنند در اين حين، داريوش هم مىرسد، همديگر را مىبوسند.
يادى از روزهاى قديم، داريوش مىگويد يک دفعه روى سرت سر زدم، حشمت مىگويد شنيدهام حالا هم خوب بازى مىکني!
بعد به داريوش مىگويد، ماشاا... بزنم به تخته خيلى خوب ماندهاي، وقتى حرفها گل مىاندازد و حرفهاى خودمانى بيشترى مطرح مىشود، حشمت مىگويد خيلى زود برمىگردم، چند روز ديگر، براى بازيهاى واکر به تهران مىآيم و بيشتر شما را مىبينم.