"پنجشنبه","Saturday" => "شنبه","Sunday" => "يكشنبه","Monday" => "دوشنبه","Tuesday" => "سه شنبه","Wednesday" => "چهارشنبه","Friday" => "جمعه"); $month = Array("فروردين","ارديبهشت","خرداد","تير","مرداد","شهريور","مهر","آبان","آذر","دي","بهمن","اسفند"); list( $gyear, $gmonth, $gday ) = preg_split ( '/-/', '2005-05-31' ); list( $jyear, $jmonth, $jday ) = gregorian_to_jalali($gyear, $gmonth, $gday); echo "
" . $week["Tuesday"] . " ". $jday . " " . $month[--$jmonth] . " " . $jyear . "
" ?>

فريدون زندى در گفت وگو با ايران ورزشى: من حمله را دوست دارم

فريدون زندي

سعيد اكبرى
پيش از اينكه بيايد، در ذهنش هيچ تصويرى از ايران نداشت. تعريف هاى پدر او را كنجكاو كرده بود كه خود از نزديك اين فضا را ببيند. او نمى دانست فضاى اينجا چه تفاوت هايى با فضاى آلمان دارد اما وقتى وارد اين فضا شد، به حرف هاى پدر رسيد. حالا وقتى نظر فريدون زندى درباره وطن پدرى اش را مى پرسى مى گويد: «در تيم ملى ايران همه با هم دوست هستند و كسى غريبه نيست اما در المان يكى اينطرف مى رود و يكى آن طرف.» او تأكيد مى كند كه به اين فضا علاقه پيدا كرده و در شهر «دلگير» لاترن دلش براى ما و كشورمان دلتنگ مى شود اما مجبور است طاقت بياورد چون ««زندگى است ديگر».
پيش از شروع مصاحبه فكر مى كردم زياد فارسى متوجه نشود اما وقتى مصاحبه شروع شد با فارسى دست و پا شكسته كه آميخته يى از كلمات آلمانى هم بود منظورش را مى رساند. مى گفت اينقدر با بچه ها فارسى صحبت كرده كه حالا مشكلى ندارد. با اين حال بعضى از جملاتش ناقص بود. او قبل از خداحافظى گفت، همانطور كه حرف زده مصاحبه اش را بنويسم. نمى دانم منظورش چه بود اما تأكيد مى كرد اينطورى بهتر است. من هم همين كار را كردم.
--------------------------

3 بازى رسمى براى ايران انجام دادى؛ بحرين، ژاپن و كره شمالى. از اين بازيها بگو؟
<در بازى اول مقابل بحرين تيم خيلى خوب نبود. من هم بد بودم. بحرين سخت بود. براى من و براى تيم. اولين بار بود بازى مى كردم يك كمى راحت نبودم. بحرين دفاعى بازى مى كرد. ما نمى دانستيم چطور بازى كنيم. من۳ -۲ بار تمرين كردم. بازى ژاپن و كره آمد. با ژاپن خوب بودم. بازى كره شمالى هم بد نبود. ببينم بعداً چه مى شود.
وقتى اولين بازى ملى ات را مقابل بحرين انجام دادى چه احساسى داشتى؟
<من خيلى دوست داشتم بازى كنم. نمى دانستم چه مى شود. نمى دانستم اينجا چيست بازى بد بود ولى من يه خرده تحت ... قرار گرفتم.
چى شد تصميم گرفتى بيايى ايران از كى به اين فكر افتادى؟
<رضا فاضلى (مدير برنامه هاى كيا) و برانكو تماس گرفتند و پرسيدند
مى خواهى براى ايران بازى كنى. آمدند لاترن صحبت كرديم گفتند جواب بده، مى آيى گفتم بله.
شنيديم بحث حضورت در ايران از زمانى آغاز شد كه در تيم ملى جوانان آلمان بازى مى كردى يعنى اين داستان به چند سال عقب تر برمى گردد.
<آره عقب تر بود قضيه. من تو فكر ايران بودم. گفتند كارت درست مى شود. خيلى منتظر ماندم اما هيچ كس زنگ نزد. خب من چى بكنم؟
همه فكر مى كردند خيلى زودتر به ايران بيايى اما چرا اينقدر دير كردى؟
<من نمى دانستم مى توانم براى ايران بازى كنم يا نه. دو بازى براى جوانان آلمان انجام داده بودم و چيزى نمى دانستم فيفا هم يك خرده سخت گرفت، اين طورى شد كه دير آمدم.
فقط در دو بازى تيم ملى جوانان آلمان حضور داشتى؟
<بله. ۳ بازى روى نيمكت بودم. دو تا، دوتا... همون فيكس بازى كردم.
ايران با آلمان چقدر فرق مى كند. فضاى اينجا با آلمان قابل مقايسه است؟
<نه در ايران تيم اينجورى است (با دست اشاره مى كند كه همه دور هم هستند) اما در آلمان همه دوست نيستند. اين مى رود آن طرف ، آن هم مى رود طرف ديگر. مى فهمى؟ يعنى فقط سر تمرين همديگر را مى بينند و اصلاً صحبت نمى كنند. من فقط با ۳-۲ نفر دوست هستم اما اينجا چند تا بيشتر دوست دارم.
كدام فضا را بيشتر مى پسندى؛ ايران را يا آلمان را.
<تو ايران از نظر فكرى بهتر است. گفتم كه در آلمان بچه ها با هم غريبه هستند ولى در ايران اينجورى نيست. همه دوست هستند. من خيلى دوست دارم. ايران از اين نظر بهتر از آلمان است.
يعنى تو حالا با همه بازيكنان تيم ملى دوست هستى؟
<بله با همه. بچه ها مى آيند اتاق من. من مى روم اتاق آنها. با محرم بيشتر از بچه هاى ديگر دوستم. او مى خواهد آلمانى ياد بگيرد من هم فارسى پس من فارسى حرف مى زنم محرم آلمانى.
اولين روزى كه در بحرين به اردوى تيم ملحق شدى به تو سخت گذشت؟
<نه همه با من خوب بودند.
نمى دانستم چه مى شود. در يك گوشه هتل نشسته بودم. همه آمدند سلام كردند. گفتند خوشامدى. خيلى خوشحال شدم.
از آن روز خاطره يى دارى؟
<خاطره؟ نمى فهمم.
منظورم يك اتفاق خوب است؟
<آهان. بله وقتى تيم آمد هتل، على دايى آمد گفت هر چيزى خواستى به من بگو. اين يك خاطره خوب بود.
دوست صميمى ات در تيم ملى چه كسى است؟
<محرم (نويدكيا)، مهدى مهدوى كيا، وحيد هاشميان، نصرتى و... بچه هاى خوبى هستند.
معمولاً با چه كسى هم اتاقى؟
<مهدى مهدوى كيا. اون پسر خوبيه. خيلى با هم دوستيم.
وقتى مى خواستى بيايى ايران با چه كسانى مشورت كردى، البته به غير از پدرت؟
<با مهدى با وحيد و چند نفر ديگر.
آنها به تو چى گفتند؟
<گفتند در تيم ملى همه با هم هستند. ولى من گفتم در آلمان اين طورى نيست. مهدى جواب داد در ايران همه با هم شوخى مى كنند. خوشم آمد. حالا كه آمدم ايران فهميدم مهدى و وحيد راست مى گفتند.

فريدون زندي

قبل از اينكه به ايران سفر كنى، فكر مى كردى چطور كشورى باشد. به هر حال پدرت بايد برايت چيزهايى تعريف كرده باشد.
<خيلى چيزها گفتند. ولى من نمى دانستم اينجا چه جورى است. هيچى نمى دانستم. گفتم بابا، بايد خودم ببينم كنجكاو شده بودم.
مى گويند لاترن شهر خوبى براى زندگى نيست. معمولاً روزهايت را چطور سپرى مى كنى؟
<مى روم رستوران شام مى خورم. سينما مى روم، تلفن مى زنم به پدر و مادرم. بعد شب مى شود و مى خوابم.
همين!
<چى؟ من نفهميدم!
دوست صميمى ات در لاترن چه كسى است؟
<انگلهارت و آلتين تورپ. مى شناسى؟
اولى در تيم ملى جوانان آلمان هم با تو همبازى بود.
<آهان! پس شناخت دارى.
درباره روزهاى نيمكت نشينى ات در لاترن صحبت كن. وقتى از بازى بحرين برگشتى تا حدودى از تركيب فاصله گرفتى. آن روزها چقدر سخت بود؟
<بله وقتى رفتم آلمان يارا گفت تو خسته يى، يكى دو تا بازى نكن. بعد دوباره بازى مى كنى ولى بعد من تصادف كردم ۵۰! كارته شدم (منظورش پنج كارته بود) و يك بار هم به خاطر مصدوميت كورتيزون زدم. يارا گفت خوب، خوب شدى بازى مى كنى اما او رفت. موزر آمد كه چيز ديگرى بود. او مى خواست من جور ديگرى بازى كنم. خب من چى بكنم؟ خوب تمرين كردم. گفت اينجورى خوب است. دوباره برگشتم به تيم. خوشحالم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

نيمكت نشينى ات به خاطر تيم ملى نبود؟
<من بگم به خاطر تيم ملى؟
نه منظور ما اين است كه مجله كيكر هم بعد از نيمكت نشينى هاى تو نوشت چنين احتمالى وجود دارد.
<شايد يك كم نقش داشت، فكر كنم.
در بازگشت دوباره به تركيب لاترن ثابت كردى مشكل فنى نداشتى چون مقابل فرايبورگ يك گل زدى يك پاس گل هم دادى.
<بله، واقعاً نشان دادم! آقا من مشكل نداشتم. راست مى گم.
وضعيت آينده ات مشخص است. شنيده ايم از دو باشگاه خوب بوندس ليگا پيشنهاد دارى. چقدر احتمال دارد در لاترن بمانى.
<اول كه نيمكت نشين شدم فكر كردم بروم بهتر است. با لاترن صحبت كردم، گفتند بايد بمانى. يك سال ديگر قرارداد دارى اصلاً نمى توانى بروى. نمى دانم شايد من مى روم. شايد بعد از اين دو بازى اتفاقى افتاد، شايد من مى روم.
مى خواستيم درباره تفاوت پستت در تيم ملى و لاترن با تو صحبت كنيم. در لاترن راحت ترى يا تيم ملى؟
<من يك بازيكنم. بازيكن مى خواهد فوتبال بازى كند. براى من عيبى ندارد كجا بازى كنم اما يك خرده دفاعى نيستم. حمله را دوست دارم. به برانكو گفتم كه هرجا بگذارد بازى مى كنم حالا هافبك يا دست چپ!
خودت كجا راحت تر هستى؟ منظورت هافبك تهاجمى است؟
<بله. جلوى بك ها بازى كنم راحت ترم.
در زمين مشكل ندارى. يعنى مى توانى با همه ارتباط برقرار كنى.
<بله هر چى من بگم مى فهمند. هر چى آنها بگن من مى فهمم. البته ما زياد حرف نمى زنيم. خيلى كم. مثلاً محمد نصرتى هر وقت گفت: «آزادى، آزادى» يعنى راحتم اما گفت: «آمد، آمد» يعنى خطر است.
نسبت به روز اولى كه آمدى فارسى ات چقدر بهتر شده؟
<خيلى، خيلى. با همه بچه ها فارسى صحبت مى كنم. پدرم زنگ مى زند فارسى حرف مى زنم اما با مادرم نه! حالا خيلى خوبم. همه چيز بلد شدم.
به عنوان آخرين سؤال چقدر احتمال مى دهى به جام جهانى برويم.
<چى؟
جام جهانى؟
<آهان، خيلى!

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/23518

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'فريدون زندى در گفت وگو با ايران ورزشى: من حمله را دوست دارم' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016