روزنامه ها را ورق بزنيد، تيتر نشريات روز را نگاه كنيد، به حافظه تان فشار بياوريد... چقدر اسم محمدمحمدى را شنيده ايد؟ او دروازه بان پرسپوليس است.
تيمى كه پيش از اين اسم هاى پرجنجالى چون احمدرضا عابدزاده، نيما نكيسا، داود فنايى و... را در دروازه خود ديده است. اما محمدى هيچ جنجال و حاشيه اى ندارد. كمتر مصاحبه مى كند و روى نيمكت آنقدر آرام است كه از همان نشستنش مى توانى بفهمى با بسيارى از فوتباليست هاى ديگر تفاوت هاى اساسى دارد.
خب، چى بهتر از اين كه اگر آدم قرار باشد با فوتباليستى گفت وگو كند، كسى را پيداكند كه كمتر حرف زده باشد وقابل احترام و دوست داشتنى باشد.
تأثيرگذاران بر محمد
لطف خدا
بعد از مصدوميتم تازه فهميدم كه چقدر به لطف خدا نياز داريم. اين لطف او بود كه من دوباره توانستم به دنياى فوتبال بيايم. من حتى آرزو كردم كه بتوانم راه بروم اما حالا دارم دروازه بانى مى كنم.
حمايت خانواده
پدر و مادرم و بعد همسرم از من حمايت كردند. شايد بهتر باشد بگويم با همه مشكلاتى كه زندگى من داشته با من ساخته اند. اگر چنين همسرى نداشتم، مطلقاً نمى توانستم آرامش امروزم را داشته باشم.
مربى ها
مربى ها در زندگى من به شدت تأثيرگذار بودند. چه به لحاظ فكرى و چه به لحاظ حرفه اى. گل سرسبدشان آقاى پروين بود كه مرا به فوتبال برگرداند. حاج آقا مايلى كهن، آقاى قليچ و...
رسانه ها
مطبوعات و صدا و سيما هميشه به من لطف داشتند. فوتباليست ها بدون رسانه ها نمى توانند مطرح شوند. گاهى با كمك آنهاست كه فقط مى شود آدم حقش را بگيرد. انتقادهايشان هم در بسيارى موارد به من كمك كرده است.
اسم تو اسم خاصى نيست. «محمد محمدى» مى تواند اسم صدها هزارنفر باشد. اينكه اسم فوتباليست، اسمى خاص باشد و جاى خاصى را در ذهن اشغال كند، در پيشرفت او مؤثر است؟
راستش اين اولين بار است كه دارم به اين موضوع فكر مى كنم. مسأله اسم به نظرم مسأله مهمى نيست. آدم بايد منش ورفتارش بزرگ باشد. نمى گويم اسم هاى خاص توى ذهن نمى ماند ولى رسم آدم ها از اسم آدم ها مهمتر است.
من محمد محمدى هستم و از اسمى كه دارم بسيار بسيار راضى ام.
تو چه كار مى كنى كه «منش و رفتارت بزرگ» باشد؟
دوست ندارم شعار بدهم و بگويم چنين و چنان كرده ام چون ارزش كارم از بين مى رود. من سه سال است توى تيم پرسپوليس هستم و رفتارم همانى است كه درخانواده ام ياد گرفته ام. دنبال حاشيه و جنجال نيستم. درگيرى و مشكلى ايجاد نكرده ام. هميشه كنار ايستاده ام ولى در عين حال نگذاشته ام حقم پايمال شود. اگر كنار باشى و بزرگ باشى، پيش مردم محبوب تر هستى.
بخشى از اين جنجال ها و حاشيه ها كار خود فوتباليست هاست. اما بخش ديگرى از آن اجتناب ناپذير است. اما درباره تو اين بخش دوم هم تقريباً اتفاق نيفتاده... چه كار كرده اى؟
من درتيمى بازى مى كنم كه يك بزرگتر دارد به اسم على پروين. در تيمى كه بزرگتر وجودداشته باشد، بزرگى - كوچكى هم رعايت مى شود.
ولى توى همين تيمى كه بزرگتر دارد هم حاشيه كم نبوده.
خب، به هر حال نوع برخورد شخصى آدم ها هم مهم است. اينكه تو در چه بسترى رشد كرده باشى و چه چيزهايى در رفتار و گفتارت يادگرفته باشى مهم است. من سربه زير رفته ام، سربه زير آمده ام. مردم دوستم داشته اند و مربى هايم هم هميشه گفته اند محمدى نه تنها گلر خوبى است، بچه خوبى هم هست. اين به لحاظ معيارى براى من مهم تر است.
چه اتفاقى مى افتد كه بچه خوبى مى شوى؟ هرچه مى گويند مى گويى چشم؟
كار خودم را قرص و محكم انجام مى دهم ولى تابع نظر مربى هستم. وقتى مى گويند يك كارى انجام بده، مخالفت نمى كنم. خوب تمرين مى كنم، دنبال روزنامه و بحث و مصاحبه نيستم و... كار به كار كسى ندارم.
كسى هم كارى به كارت ندارد؟
الحمدلله نه. به قول پدرم احترام هركسى دست خود آن آدم است. من به همه احترام مى گذارم و همه به من احترام مى گذارند. خدا شاهد است آقاى پروين تا الآن مرا به اسم كوچك صدا نكرده اند. در بدترين شرايط هم به من گفته اند آقاى محمدى.
شايد با تو احساس صميميت نمى كند، وگرنه مى گفت ممد!
نه، صميميت ايشان و ارادتى كه من هميشه بهشان داشته ام، هيچ تغييرى نكرده. من تصورمى كنم به خاطر نوع برخوردى كه دارم، ايشان هم احترام مى گذارند.
اگر صميمى ترين دوستت در تيم بيايد پيشت و بگويد بيا امروز كارى كنيم كه حال مربى گرفته شود. كدام را انتخاب مى كنى؟ دوستى يا احترام را؟
من توى پرسپوليس با همه رفيقم. اما صميمى ترين دوستم فرشيد كريمى است. اصولى كه من رعايت مى كنم را او ده برابر رعايت مى كند. بنابراين چنين چيزى نمى گويد. من هميشه دنبال كسى هستم كه هم صحبتم باشد. من الآن سه سال است توى پرسپوليسم و دو سالش را با فرشيد هم اتاق بوده ايم. روزى ده دفعه با هم تلفنى تماس مى گيريم. من هم اگر رفيق پيداكنم، رفيق اين جورى پيدامى كنم. من و فرشيد خودمان را كنار نگه مى داريم.
و اين باعث مى شود به اندازه ديگران معروف نباشيد.
چه اهميتى دارد؟ معروف باشيم كه چه بشود؟ كه همه از دستمان دلگير باشند و بعد كه مى روى توى خيابان اگر رفيقت را ديدى رويش را از تو برگرداند. نه، دوست ندارم اين جورى معروف باشم. اين حرف ها، ماشين و لباس آنچنانى و... اصلاً مهم نيست. مهم اين است كه بين مردم محبوب باشى. مثل آقاى پروين، مثل پرويز دهدارى، مثل تختى... بچه پنج ساله من هم اينها را مى شناسد. هزار تا آدم بوده اند كه از تختى بيشتر مدال آورده اند، اما حالا كجا هستند؟ من دوست دارم مثل حميد استيلى باشم كه وقتى مردم توى خيابان او را مى بينند بگويند: «حميد استيلى يه ها! واسه مملكتش زحمت كشيده، عرق ريخته، گريه كرده...»
پس گفتى ماشين و لباس و اين جور چيزها برايت مهم نيست.
چرا مهم نيست؟ خب من هم آدم هستم. اصلاً هركسى كه چيز بهترى نخواهد از نظر روانى مشكل دارد. فكرمى كنى من براى چى دارم تلاش مى كنم؟ براى آينده بهتر. من الآن خودم نمى توانم هرلباسى بپوشم و هر ماشينى سوار شوم. من الآن مجبورم با لباس شيك و مرتب هرجايى بروم. نمى توانم هر ماشينى سوار شوم.
چرا نمى توانى هر ماشينى سوار شوى؟
خب مردم پشت سر آدم چه مى گويند؟ نمى گويند اين طرف اين همه پول مى گيرد ماشينش را نگاه كن.
برايت مهم است كه مردم پشت سرت چه بگويند؟
نه، حرف مردم برايم اهميت زيادى ندارد.
پس چرا مى گويى اگر ماشينت مدل پايين باشد، مردم پشت سرت حرف مى زنند، خب بزنند.
نه... اين را از اين لحاظ گفتم.
از كدام لحاظ؟
مثلاً از اين جنبه گفتم كه مثلاً خب ماها پول درمى آوريم، اما نمى دانند باشگاه كى، چقدر و چه جورى پول مى دهد. الآن هر بچه اى كه مى بينى مى گويد مى خواهم فوتباليست شوم و او نمى داند كه فوتباليستى مشكل دارد، بى پولى دارد.
مصدوميت دارد و... از آن لحاظ من مجبورم كه چون گلر تيم ملى و پرسپوليس هستم... يعنى نمى توانم با ماشين مدل پايين بروم. جنبه اجتماعى اش خيلى قشنگ نيست. مى گويند گلر تيم ملى است، پس اين پولها را چه مى كند؟ ولى ازنظر حرف مردم، خيلى مهم نيست كه پشت سرم چه مى گويند.
بله، كاملاً متوجه شدم كه برايت مهم نيست... فرشيد چه دارد كه بين بچه هاى ديگر با او صميمى تر هستى؟
فرشيد صداقتى دارد كه البته بچه هاى ديگر پرسپوليس هم دارند.
لااله الا الله... چقدر تعارف مى كنى؟
نه، جدى مى گويم. پرسپوليس را صميميت و صداقت و رفاقت سرپا نگه داشته. وگرنه امكاناتى كه ماداريم قابل مقايسه با امكانات بقيه تيم هاى صدر جدول نيست. آنها اگر اين امكانات را داشتند، دهم هم نمى شدند.
داشتى از فرشيد مى گفتى.
ما از سال دوم كه با هم آشنا شديم، دردهاى شبيه هم داشتيم كه باعث عميق تر شدن رفاقتمان شد. بازى نمى كرديم، شانس به ما نمى دادند. كمترين پول را به من و فرشيد مى دادند... آن موقع هم اتاق شديم مى نشستيم با هم درد و دل مى كرديم. اين شد كه رفاقتمان محكم تر شد. معيارهايى كه من رعايت مى كنم را فرشيد قوى تر رعايت مى كند.
قديمى ترين دوستت را يادت مى آيد؟
يكى دوتا از بچه هاى شهرك اكباتان بودند. رضا قوامى و كيومرث بردبار. يكى شان بدن ساز بود و يكى شان كشتى گير و اكثراًبا هم بوديم.
چه سالى بود؟
سال ۶۹. چون تا قبل از آن به خاطر شغل پدرم كه كارمند وزارت امورخارجه بود ايران نبوديم.
كجا بودى؟
سه سال هند زندگى كرديم و پنج سالى امارات بوديم.
دوست هندى نداشتى؟
نه، خيلى كوچك بودم. از چهار پنج سالگى تا هفت هشت سالگى آنجا بوديم و خيلى با هندى ها در ارتباط مستقيم قرار نداشتيم.
هركسى در زندگى چيزهاى از دست رفته اى براى حسرت خوردن دارد. تو چه دارى؟
حسرت اينكه عمرمان دارد همين طور مى گذرد و ما قدرش را نمى دانيم. ما توى اين زندگى غرق شده ايم و به گذشتنش توجهى نمى كنيم.
حرفت كاملاً درست است. اما اين يك حسرت عمومى است. سؤال من درباره حسرت هاى خصوصى است. چيزى كه مال خودت باشد.
من توى زندگى حسرت چيزى را نخورده ام. شايد زمان كودكى دوست داشته ام چيزى داشته باشم و مى گفتم چرا من ندارم. من الآن حسرت اين را مى خورم چرا گذاشته ام پنج سال از عمر ورزشى ام بگذرد و بعد توى تيم ملى باشم؟ اين چيزها حسرت خوردن دارد. البته كاريش هم نمى شود كرد. قسمت بوده است.
بچه كه بودى چه چيزى نداشتى و ديگران داشتند و حسرتش را مى خوردى؟
زندگى ما الحمدلله بد نبود و مادر و پدرم تاجايى كه درتوان داشتند هرچه مى خواستيم را فراهم مى كردند. اما بچگى ايجاب مى كند كه چيزهاى بيش از حدى بخواهى. من يك جفت كفش استوك دار ديده بودم كه قيمتش سيصدوپنجاه تا تك تومانى بود. يادم مى آيد دو روز گريه كردم تا برايم خريدند.
به نظر نمى رسد بچه لوسى بوده باشى؟
لوس نبودم.
لوس نبودى؟ دو روز گريه مى كردى تا برايت كفش بخرند، بعد مى گويى لوس نبودى؟
عالم بچگى بود ديگر. هر بچه اى اينطورى بوده. الآن پسر خود من هم همين طور است. يك چيزى كه مى خواهد فكر نمى كند كه تو پولش را دارى برايش بخرى يا نه؟ اما الآن اوضاع هم فرق كرده. بچگى من با بچگى پسرم خيلى فرق مى كند. پسر من الآن يك چيزهايى مى خواهد كه من توى پنج سالگى عقلم به آن نمى رسيد. من با يك جفت كفش استوك دار ارضا مى شدم.
پسرت با چى ارضا مى شود؟
او مى گويد ماشينت را بفروش ب ام و بخر! من تا چهار پنج سال پيش نمى دانستم ساندروف (سقف برقى) چيست. ولى الآن پسرم مى گويد بابا ماشين خريدى حتماً بايد ساندورف داشته باشد.
اين پسرت مگر چند سال دارد؟
پنج سال.
پنج سال؟! يك كمى زيادى نمى فهمد؟!
خب او يك دايى ۱۹-۱۸ ساله دارد و خيلى با او در تماس است. دايى اش هم خيلى عشق ماشين است.
اسمش چيست؟
اسم دايى اش؟
نه اسم خودش.
مهران.
ممكن است بيست سال ديگر «مهران محمدى» گلر تيم ملى باشد؟
تا جايى كه امكان داشته باشد نمى گذارم فوتباليست شود.
چرا؟
با اين اخلاقيات و روحياتى كه من دارم الآن دارم سختى مى كشم. ولى مجبورم بازى كنم. دوست دارم ورزشكار شود اما دوست ندارم شغلش اين باشد. واقعاً فوتبال براى پول درآوردن شغل مناسبى نيست.
من نمى فهمم چرا همه شما فوتباليست ها اين حرف را مى زنيد. سالى چندين ميليون تومان به خاطرتان جابه جا مى شود، كلى پول درمى آوريد و باز هم داريد مى ناليد. چرا ول نمى كنيد برويد؟
ما الآن مثل آدمهاى معتاد شده ايم. من الآن يك روز تمرين نكنم اخلاقم به هم مى ريزد. من توى سن ۲۷سال ديگر نمى توانم بگويم ول مى كنم مى روم دكترا مى گيرم. يا مى روم مكانيكى باز مى كنم.
آخرش چى؟ يك سال، دو سال، ده سال ديگر كه بايد اين كار را بكنى؟!
خب من توى اين هفت هشت سال بايد بار خودم را ببندم. بايد آينده ام را تأمين كنم. اگر دوباره مى توانستم شروع كنم، سراغ فوتبال نمى رفتم. من الآن به خاطر دل خودم پا به توپ نمى زنم. به خاطر اينكه زندگى ام بچرخد اين كار را مى كنم.
براى درآمد آينده ات برنامه ريزى كرده اى؟
يك كارهايى كرده ام.
قرار است چه كار كنى؟
خيلى دوست دارم يك شركت بزنيم و بيزنس كنم.
هوش بيزنسى دارى؟
اگر كنار خانمم باشم، آره. او خوب مى تواند يك پروژه اقتصادى را پيش ببرد.
براى يك دوست حاضرى چه چيزى را از دست بدهى؟
هرچه در توانم باشد، پول، امكانات، وقت...
فرض كن در يك تيم با فرشيد هم بازى هستى. فرشيد را به ناحق از تيم بيرون مى اندازند، توى تيم مى مانى يا خداحافظى مى كنى؟
بستگى دارد شرايط خانوادگى ام چطور باشد. البته خود فرشيد هم به اين كار راضى نيست... من اين را اولين بار است كه دارم مى گويم. اول فصل با من و داود فنايى قرارداد بستند و قرار بود ميرزاپور هم بيايد. فرشيد مى خواست برود جاى ديگر قرارداد ببندد و من هى به او اصرار مى كردم كه صبر كند و مى گفتم دوست ندارم به خاطر من اين كار را بكند. پرسپوليس بايد قدر فرشيد را بداند. من الآن يكى از بزرگترين آرزوهاى ورزشى ام اين است كه توى تيم ملى با فرشيد رقابت كنم. او علاوه بر اينكه يك رفيق عالى است، يك رقيب سرسخت هم هست.
چه چيزى دارى كه كاملاً شخصى باشد؟
خانواده ام. من خانواده ام را با هيچ چيز عوض نمى كنم. بعضى ها به اين حالت مى گويند زن ذليل اما من مى گويم خانواده دوست. من وقتم را براى خانواده ام مى گذارم. چون با اين گرفتارى كه دارم به هيچ چيز ديگر نمى رسم.
advertisement@gooya.com |
|
جوابت درست است اما غافلگيركننده نيست. من منظورم بيشتر اشياى كوچكى بود كه شايد به لحاظ مادى ارزشى نداشته باشند اما براى آدم خاطره انگيزند.
من كارت تبريك هاى دوران نامزدى ام را نگه داشته ام. آنها را خيلى دوست دارم و برايم عزيزند.
آدم خاطره بازى هستى؟
خب بعضى خاطره ها توى ذهن آدم حكم مى شوند. مگر مى شود از يادت بروند؟
هيچ وقت بوها تو را به ياد خاطره ها انداخته اند؟
گاهى مثلاً گل مريم مرا ياد دوران نامزدى ام مى اندازد. هميشه گل مريم دستم بود.
هند تو را ياد چه بويى مى اندازد؟
ياد بوى عود.
حاضرى كانديداى رياست جمهورى بشوى؟
نه. من اهل سياست نيستم.
ولى اگر بنا به دليلى مجبور به اين كار بشوى يا احساس وظيفه كنى، فكر مى كنى چند تا رأى بياورى؟
خب، پرسپوليسى ها كه همه رأى مى دهند. ولى كلاً اهل سياست نيستم.
يعنى مسائل سياسى را هم دنبال نمى كنى؟
نه.
الآن مى دانى چه كسانى كانديداى رياست جمهورى هستند؟
نه والله.
پس وقت رأى دادن چى كار مى كنى؟
آن موقع از روى كاغذهايى كه پخش مى شود، مى خوانيم. ببينيم چه كسى مى تواند به مردم بيشتر كمك كند و چه كسى قبلاً چه كارهايى كرده است.
مى دانى فرق يك تمساح و سوسمار چيست؟
فكر مى كنم يكى باشند.
صرف نظر از اين تفاوت، اگر تمساح يا سوسمار بودى، چه كسى را مى خوردى؟
همه آدمهاى دروغگو را مى خوردم. از هيچ چيز به اندازه دروغ بدم نمى آيد.