"پنجشنبه","Saturday" => "شنبه","Sunday" => "يكشنبه","Monday" => "دوشنبه","Tuesday" => "سه شنبه","Wednesday" => "چهارشنبه","Friday" => "جمعه"); $month = Array("فروردين","ارديبهشت","خرداد","تير","مرداد","شهريور","مهر","آبان","آذر","دي","بهمن","اسفند"); list( $gyear, $gmonth, $gday ) = preg_split ( '/-/', '2004-11-07' ); list( $jyear, $jmonth, $jday ) = gregorian_to_jalali($gyear, $gmonth, $gday); echo "
" . $week["Sunday"] . " ". $jday . " " . $month[--$jmonth] . " " . $jyear . "
" ?>

گفتگوي روزنامه ايران با جواد نکونام درباره همه چيز

جواد نكونام

جواد نكونام آرام است و بدون حاشيه و مى گويند رفيق باز. پس شايد انتخاب خوبى باشد بين فوتباليست ها كه با او درباره دوستى صحبت كنيم. مسابقات تيم ملى و وضعيت ويژه تيم پاس باعث شد گفت وگوى ما تا يك روز ابرى اواسط آبان عقب بيفتد. يك روز ابرى دوست داشتنى كه بهانه آغاز گفت وگوى ما شد.
\ روزهاى ابرى تو را ياد چى مى اندازد؟
> روزهاى ابرى با آنكه آدم احساس گرفتگى و دلتنگى مى كند، اما راستش من اين دلتنگى ها را دوست دارم. مخصوصاً توى پاييز. اگر باران هم ببارد كه ديگر بيشتر...
\ وقتى باران مى آيد، مى زنى زير باران؟
> نه، بيشتر پشت پنجره مى ايستم و تماشا مى كنم. چون مى ترسم سرما بخورم.
\همه فوتباليست ها اينقدر جانشان را دوست دارند؟
> مجبوريم. حرفه ما همين بدنى است كه داريم. كوچكترين آسيبى باعث مى شود كه آدم كلى از كارهايش عقب بيفتد.
\توى فوتبال، دوست بودن آدمها با هم، چقدر تأثيرگذار است.
>به نظر من فوتبال را ستاره ها پيش نمى برند، بلكه دوست ها پيش مى برند. يك تيم ممكن است پر از ستاره باشد ولى تا وقتى بين آنها يك روحيه دوستانه حاكم نباشد، نمى توانند آنطور كه بايد كارى از پيش ببرند. در اين شرايط است كه هر كسى ساز خودش را مى زند. در حالى كه گاهى مى بينى تيمهايى وجود دارند كه بازيكنانش جوان وگمنام هستند، اما يك حس مشترك آنها را پيش برده.
\اينكه مى گويى، به لحاظ تئورى درست است ولى آيا تجربه عملى هم در اين زمينه داشته اى؟
> بله. تا حالا بارها پيش آمده كه توى تيمهايى كه بوده ام براى خودم يا يكى از بچه ها مشكلى پيش آمده، بقيه آنقدر تلاش كرده اند تا آن مشكل رفع شود.
\توى زمين چى؟
>توى زمين يك كمى فرق مى كند. هر چند كه آنجا هم بين اعضاى يك تيم اگر اين همدلى نباشد كار پيش نمى رود. گاهى تو مجبورى به هم تيمى ات چيزى را تذكر بدهى يا به او يادآورى كنى كارى كه بايد انجام مى داده را انجام نداده. خب اگر آن رفاقت نباشد كه نمى شود.
\ولى خيلى وقت ها هم ديده ام كه بچه هاى هم تيمى، توى زمين سر هم داد مى كشند.
>خب اين دلايل مختلفى دارد. مهمترين دليلش اين است كه يك بازيكن در طول ۹۰دقيقه واقعاً تحت فشار است. مخصوصاً وقتى تيمش عقب باشد. گاهى رقابت ها هم به بعضى عصبانيت ها منجر مى شود ولى اينها همه زودگذر است، از زمين كه بيرون مى آييم چه هم تيمى باشيم چه هم تيمى نباشيم، همه چيز تمام مى شود.
\اين را از بيشتر فوتباليست ها شنيده ام اما يك نكته برايم عجيب است... ببين! من وتو الآن اگر دعوايمان بشود و يك فحش ناجور به هم بدهيم، چهارسال بعد اگر با هم آشتى هم بكنيم، اما پس ذهنمان هيچ وقت آن توهين فراموش نمى شود. بعضى فوتباليست هاچطور توى زمين بدترين فحش ها را به هم مى دهند و بعد از مسابقه همه چيز را فراموش مى كنند؟
> وقتى بازيكن تحت فشار روانى قرار مى گيرد، اين اتفاق ناخودآگاه مى افتد اما آنجا هم همينطور است، دل چركينى بالاخره باقى مى ماند. هر چقدر هم بعد با هم رفيق بشويم، باز هم به قول تو خاطره اش مى ماند. بازيكنى موفق است كه آنقدر روى خودش كنترل داشته باشد كه نه فحش بدهد نه كارى كند كه فحش بشنود. من خودم توى زمين زياد حرف مى زنم اما هميشه سعى كرده ام اين زياد حرف زدن به توهين منجر نشود.
\براى چى زياد حرف مى زنى؟ بازى ات رو بكن...
>خب من چون وسط زمين هستم مجبورم به اين و آن تذكر بدهم وچيزهايى را يادآورى كنم.
\اين تذكرها را فقط به بازيكنان كوچكتر از خودت مى دهى؟
>فوتبال بزرگ و كوچك نمى شناسد. يك وقت مى بينى تو به مربى نزديكترى و بايد پيغام او را ببرى براى بازيكنى كه آن طرف ميدان است.
\پيغام را چطور مى برى؟ مى روى در گوش طرف مى گويى؟
>نه بابا... اگر بخواهم درگوشش بگويم كه مجبورم جايم را خالى كنم و حريف گل مى زند. از همانجا داد مى زنم.
\خب اينطورى كه پيغام لو مى رود.
>بالاخره تحت هر شرايطى لو مى رود. چون ممكن است پيغام اين باشد كه توپ ها را سانتر كنيد يا فلان بازيكن را بگيريد. چه داد بزنيم چه نزنيم، با اولين سانتر، پيغام لو مى رود.
\اين مسأله كوچك و بزرگ بودن، توى تيمها رعايت مى شود؟ مثلاً در همين تيم ملى. آيا شما به كسانى كه بازيهاى ملى بيشتر داشته اند، احترام ويژه اى مى گذاريد؟
>خوشبختانه جو تيم ملى الآن خيلى خوب است.
\خداى بزرگ... باز شروع شد. من دوسالم بود، همه فوتباليست ها همين را مى گفتند، هنوز هم مى گويند. پس اين اختلاف ها وجنگ و دعواهاى هميشگى مال تيم آرژانتين است؟
>خب، اين طبيعى است. مثلاً يك تيم مجبور است يك ماه برود اردو. توى يك روز مجبورى دو سه بار تمرين كنى و پدرت درمى آيد. خيلى از مردم فكر مى كنند ما روزى نيم ساعت تمرين مى كنيم و پول خوبى هم مى گيريم.
\مگر پول بدى مى گيريد؟
>نه، پول خوبى مى گيريم ولى سختى هم زياد مى كشيم. من تا حالا بيست روز پشت سر هم توى اردو نبوده ام. ما گاهى به شوخى به هم مى گوييم تو بچه فدراسيونى. نمى دانى چقدر سخت است. بچه ها نه زن و بچه شان را مى بينند، نه مادر پدرشان را. تحمل اين شرايط اصلاً راحت نيست. هميشه روزهاى اول اردوها خوب است ولى رفته رفته اوضاع به هم مى ر يزد. همه دلشان تنگ شده واين دلتنگى ها را ناخودآگاه سر هم خالى مى كنند.
\آيا فرصت مى كنيد به چيز ديگرى به غير از فوتبال فكر كنيد؟
>خب تو وقتى حرفه اصلى ات فوتبال باشد، مجبورى فقط به آن فكر كنى ولى با اين حال بچه هايى هستند كه در مواقع استراحت كتاب مى خوانند، جدول حل مى كنند يا وزنه مى زنند.
\نه. من منظورم يك سرى فكرهاى مهمتر است، وزنه زدن و جدول حل كردن كه نشد فكر... مثلاً... مثلاً... اصلاً تو ازدواج كرده اى؟
> هنوز نه.
\خب، دوست دارى ازدواج كنى؟
> آره، خب.
\و حتماً هم دوست دارى يك ازدواج عاشقانه داشته باشى. يعنى عاشق يكى بشوى و بعد به او پيشنهاد ازدواج بدهى. درست است؟
> بله.
\خب شماها كه اصلا فرصت عشق و عاشقى نداريد كه...
>آره، حرفت درست است.

جواد نکونام

\اصلاً توى آن اردو كه كسى نيست كه عاشقش بشوى!
>براى همين است كه واقعاً زندگى كردن با يك فوتباليست سخت است. يك فوتباليست ممكن است يك ماه اردو باشد و بعد يك شب بيايد خانه ودوباره يك ماه ديگر و...
\ولى خب، چه نفسى مى كشند زن فوتباليست ها!
> (مى خندد) و البته خود فوتباليست ها!
\تو به چه چيزهايى غير از فوتبال فكر مى كنى؟
>من درس هم مى خوانم. يعنى توى دانشگاه تربيت بدنى مى خوانم. اما به آينده ام هم فكر مى كنم.
\اينكه راجع به آينده است. منظورم اين است كه مثلاً به مسائل اجتماعى يا سياسى هم فكر مى كنى؟ اگر يك معتاد كارتن خواب را كنار خيابان ببينى، مى روى سراغش؟
>ما چون يك كمى از اين مسائل دور هستيم، كمتر به آن فكر مى كنيم. ولى خب اگر كسى را كنار خيابان ببينيم حتى ناراحت مى شويم. هر چند اگر يك معتاد را كنار خيابان ببينيم شايد خوب نباشد كه برويم به او بگوييم كه كارت درست نيست.
\چرا خوب نيست؟
>خب ممكن است با خودش فكر كند چون طرف بازيكن معروفيست به خودش اجازه داده بيايد جلو چنين حرفى بزند.
\آن بيچاره تو را از كجا مى شناسد؟
>خب ممكن است بشناسد. بعد هم ممكن است مردم ديگر كه عبور مى كنند بشناسند.
\راجع به جهان چطور، هيچ مطالعه اى مى كنى؟
> خب ما خيلى وقت مطالعه نداريم.
\آره ولى بعضى چيزها ديگر جزو اطلاعات عمومى همه آدمهاست. مثلاً تو مى دانى رئيس جمهور افغانستان كيست؟
>نه. نمى دانم... اصلاً دنبال سياست نيستم.
\مى دانى آمريكا به عراق حمله كرده؟
>آره بابا... اين را كه ديگر مى دانم.
\مى دانى چند وقت است حمله كرده؟
>فكر مى كنم هشت ماهى شده باشد.
\غير از فوتبال چه كار ديگرى بلدى؟
>درس مى خوانم و يك مغازه هم دارم كه برادرم در آن مشغول كار است.
\مغازه چى؟
> لباس فروشى.
\لباسهاى تنت هم مال مغازه خودتان است؟
>نه.
\چرا؟ جنس هايش بنجل است؟
>نه، ما فقط لباس زنانه مى فروشيم...من گل و گياه را هم خيلى دوست دارم. خيلى دوست دارم به درختها نگاه كنم...
\چه كارهاى جالبى بلدى.
>آره... يا اگر توى خانه باشم به باغچه مى رسم. اصلاً گل و گلدان خيلى دوست دارم.
\چه جور گلى را؟
>خب اغلب گلها را دوست دارم ولى بيشتر شمعدانى مى خرم يا مثل گل تاج خروسى. يك جور گل است كه شبيه تاج خروس است وخيلى قشنگ است.
\چه جالب... اتفاقاً من توى خانه يك گلدان بگونيا دارم كه امروزديدم برگهايش آويزان شده، مى دانى بايد چى كارش كنم؟
>گلدان چى دارى؟
\بگونيا!
>من اين گل را نديده ام يا شايد هم ديده ام وازش خوشم نيامده.
\قديمى ترين دوستت را يادت مى آيد؟
>قبل از دوران مدرسه دوتا دوست داشتم مرتضى و مهدى سامانى. آنها با من و داداشم هميشه فوتبال بازى مى كردند. آن موقع شهررى بوديم و بعد رفتيم فرديس كرج. آنجا با خيلى هاى ديگر دوست شدم مثل: مجيد، عليرضا، بهرام، مسعود و... ما چون تير دروازه داشتيم، تعداد كسانى كه سراغمان مى آمدند تا با ما دوست شوند زياد بود.
\توى فوتبال صميمى ترين دوستانت كى هستند؟
>توى باشگاه حميد رجبى و حسن رودباريان هستند وخارج از تيم سبوشهبازيان وحميد سرآبادانى. توى تيم ملى هم بيشتر با نيكبخت، امير عابدى، عنايتى و مهدى رحمتى هستم.
\وقتى مى گويى دوستى، منظورت كه فقط ارتباط داخل اردو نيست كه...
>نه، ما بيرون از اردو هم هميشه با هم هستيم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

\تا حالا چند تا كارت زرد گرفته اى؟
>كارت زرد زياد نگرفته ام. ولى پارسال سال بدى را داشتم. چون يكبار سه اخطاره شدم، دوبار هم اخراج شدم. البته از اين دوبار، يكبار هم به ناحق بود.
\دوست دارى بين فوتباليست هاى خارجى با كى دوست شوى؟


در بازي مقابل دانمارک

>از نظر شخصيتى از ميشائيل بالاك يا ريوالدو يا رونالدو خيلى خوشم مى آيد. از نظر فنى هم روى كين را خيلى دوست دارم يا زيدان يا پاتريك وى رى.
\اگر قرار بود امشب براى افطار يكى از اينها را دعوت مى كردى خانه تان، كدامشان را انتخاب مى كردى؟
>دعوتشان نمى كردم. چون انتخاب برايم سخت بود. خب برزيلى ها را خيلى دوست دارم ولى نمى توانم به آنهاى ديگر ترجيحشان بدهم... نه... نه... هيچ كدام را دعوت نمى كردم.
\ولى من جاى تو بودم زيدان را دعوت مى كردم.
>چرا؟
\چون فقط او ممكن است روزه باشد!
>نه، اصلاً نمى توانم يك انتخاب داشته باشم.
\دشمن هم دارى؟
>حتماً دارم ولى هيچ وقت كسى دشمنى اش را بروز نداده.
\چه ويژگى در تو هست كه ممكن است ديگران را با تو دشمن كند؟
>من عصبانيتم را خيلى زود بروز مى دهم. ممكن است اين براى بعضى هاناراحت كننده باشد.
\تو ايميل دارى؟
> آره. ولى آدرسش را الآن درست حفظ نيستم. اما سايت دارم و از طريق سايت مى توانند برايم ميل بزنند.
\آدرس سايتت چيست؟
www.nekonam6.com
\راستى تو چرا هميشه شماره پيراهنت شش است؟
>من شماره۶ راخيلى دوست دارم. اولين بار توى تيم ملى جوانان آقاى رحيم ميرآخورى اين شماره را به من داد. آن موقع ها دوران اوج فوتبال كريم باقرى بود و من خيلى او را دوست داشتم و دوست داشتم شماره ام شبيه او باشد. همه مى دانند من فقط شماره۶ مى پوشم. اگر قرار باشد يك شماره ديگر بپوشم حتماً بايد شماره۶ را داشته باشد.
\چرا؟ برايت شانس مى آورد؟
>نه، همين جورى... مثلاً وقتى موسيقى گوش مى كنم بايد صداى ضبط را روى ۶ يا ۱۶ يا ۲۶بگذارم. اصلاً از شش خوشم مى آيد.
\تو مى دانى فرق سوسمار وتمساح در چيست؟
>فكر مى كنم فقط اسم هايشان فرق دارد.
\تو اگر سوسمار بودى چه كسى را مى خوردى؟
>من از سوسمار بدم مى آيد.
\قرار نيست سوسمار را بخورى، قرار است خودت سوسمار باشى.
>خب، دوست ندارم سوسمار بشوم.
\حالا شايد خدا تو را سوسمار مى آفريد.
>خب، آنطورى وضع فرق مى كرد، بعد مى آمدم مصاحبه مى كردم ومى گفتم كه چه كسى را مى خورم.


تأثيرگذاران بر جواد نكونام

خانواده
مادر و پدرم خيلى برايم زحمت كشيدند. پدرم عاشق فوتبال بود مرا ظهر تابستان از فرديس كرج مى برد تا پالايشگاه نفت تهران تا فوتبال بازى كنم. اگر الآن اينجايى هستم كه مى بينى به خاطر زحمت هاى اوست.

مربى ها
همه مربى هايى كه با آنها كار كرده ام روى زندگى ام تأثيرگذار بوده اند. يكى مرا برده تيم ملى نوجوانان، يكى توى تيم راه آهن برده، يكى مثل بلاژويچ مرا به تيم ملى راه داد، يكى مثل برانكو به فوتبال من اعتماد كرد و...

بزرگان تيم پاس
سالى كه آمدم تيم پاس، بزرگان تيم خيلى به من كمك كردند. من از تيم جوانان آمده بودم وهنوز اعتماد به نفس بازى در يك تيم حرفه اى را نداشتم. كسانى مثل ماركارآقاجانيان، رسول غنى زاده، عليرضا حكيم زاده، حسن شيرمحمدى، مهدى فنونى زاده، جلال بشرزاد، رضا حاج اسكويى، ساحل ساسانى، على رضا سهند رازيان، على آذرى، حسين خطيبى، رضاآقامحمدى و...

دونگا
دونگا روى من خيلى تأثير گذاشت. او يك نوع فوتبال خاص بازى مى كرد يعنى در عين سادگى قدرت رهبرى فوق العاده اى داشت. آن پشت يك فرمانده مى خواست. روى كين هم همين ويژگى را برايم داشت.

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14074

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گفتگوي روزنامه ايران با جواد نکونام درباره همه چيز' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016