تهران-خبرگزاري كار ايران
پايان «تراژيكي» بود حقيقتاً. حتي اگر او كه بارها تكرار كرده بود: "توقف پشت درهاي دهكده المپيك آتن «فاجعه» نيست" حالا با سگرمههايي درهم و با صدايي ميان خشم و اندوه كلمات سختي ادا كند: «عذر ميخواهم. از مردم عذر ميخواهم.»
advertisement@gooya.com |
|
ديگرش كاري نميتوان كرد. «فاجعه» رخ داده است. حتي اگر رييس بگويد: «ما هم مثل برزيل. مگر آنجا عزاي عمومي اعلام كردهاند؟» نه. به رسم مالوف, رخت سياهي در كار نيست. كه اميدهاي نا اميد اين خيل خليل، خود «سياهي» است...
خاطرهاي در خور باقي نمانده تنها پرونده حرمان 28 ساله سنگين شد و سنگينتر آن هم به قدر 4 سال ديگر.
فكرش را بكنيد! 4 سال ديگر ... نه! اين «چهار» را در روزهاي هر سال ضرب نكنيد كه ياسي گران به بار خواهد آورد.
فرداي چهارشنبه سوري باختيم. همان روزي كه كرهايها از ما «سرخي» گرفتند و «زردي» پسمان دادند! همان روزي كه آن 75 كرهاي «آزادي» را شرمنده كردند و آن 30 هزار ايراني را و ايضاً سكوهاي خالي را كه بد جوري توي ذوق ميزد! لابد بساط «فلاني يادت باشه, بهماني سرورته» و جنگ تهوع آور سرخ و آبي در روزهاي ملي گرم نبود تا بعضيها يادشان بيفتد اين «اميدهايشان» است كه رخت رزم به تن كرده تا بزمي به پا شود.
همان روز باختيم كه " كرهاي آنقدر دويدند و دويدند كه ما خيال كرديم اين آخرين بازي عمرشان است" و آن بالا هم سنگ تمام گذاشته بودند, آن چشم تنگهاي خنده رو كه يار دوزادهم اميدهايشان شده بودند تك تكشان. ما هم دلمان را به شعارهايمان خوش كردهايم همانها كه سالهاست «قرقره» ميكنيم.
آنروزي باختيم كه ابومسلميها رضايت دادند و دو بازيكنشان را به «تيم ملي اميد ايران» مرحمت فرمودند و ما هم هورا كشيديم! آنروزي باختيم كه نصرتي و برهاني بين فدراسيون و باشگاه پاس «پاسكاري» ميشدند!
يكي ميگويد به كاملي مفرد باختيم. ميگويد روزي باختيم كه حساسيت مايلي كهن به رنگ آبي «گل» كرد و امير حسين صادقي خانه نشين شد. آن يكي ميگويد واي به تيمي كه با آمدن اين و رفتن آن «كن فيكون» شود. يكي ميگويد اگر تيم دست برانكو بود حالا ما آن بالا بوديم, جاي كره! يكي ميگويد «سايپا» يادتان رفت؟
ما هم ماندهايم اين وسط. به استعفاي مايلي كهن فكر ميكنيم و به شجاعتي كه گم كرده بود. به دادكان و اينكه آيا او هم مثل رئيس فدراسيون چين كه بعد از تساوي خانگي با مالزي گريست و جلوي چشم همه هم گريست خودش را مقصر ميداند يا ...
با اين مرثيهها كه چيزي درست نميشود. باختيم به همان دليل كه اگر امروز برنده بوديم تمام اين «نداريها» را از ياد ميبرديم. همه چيز را. عادت كردهايم ديگر. تمام اين سالها رفتهايم در جلد «سيد» گوزنهاي كيميايي و رو به «قدرت» ميگوئيم: «ما رو ياد چيزايي كه نداريم ننداز» هميشه همين بوده ...
شنبه نحسي بود, نحس! ما را ببخشيد. وقتي در خان سوم از دور خارجمان كنند. بگويند بفرمائيد بيرون, خوش آمديد: خب ديگر دل و دماغي نميماند كه از نسيم بهاري و بوي خوش نوروز و آواز دل انگيز چكاوكها قلم بزنيم. البته ميشود آن قباي طلايي را قلم كرد و گفت: «اي آقا! برزيل, آقاي فوتبال جهان, هم دستش از بليط آتن كوتاه مانده حالا ما ...»
اما مگر كره و ژاپن و اين عراق جنگ زده و غارت شده مگر ميگذارند. يادمان ميآورند تمام نداريهايمان را ما وقتي از آتن برايمان «باي باي» بفرستند.
حالا ما و اين تكرار ملال انگيز «فرصت سوزي» ما و حكايت «سي زيف» و صخرهاش! نويد كيا و كعبي را كه به ياد ميآوريم مبعلي و كاظميان را, برهاني و بداوي را و ... باور ميكنيم چه تيم «گلي» داشتيم. اما خيالتان نباشد! همه اينها و مصيبتي كه بر آنها رفته به "طرفه العيني" در اين جنگهاي تن به تن, به گور نسيان سپرده خواهد شد. صداي جنگ زرگري را نميشنويد؟ راستي گاهي چه قدر زود, دير ميشود...