"پنجشنبه","Saturday" => "شنبه","Sunday" => "يكشنبه","Monday" => "دوشنبه","Tuesday" => "سه شنبه","Wednesday" => "چهارشنبه","Friday" => "جمعه"); $month = Array("فروردين","ارديبهشت","خرداد","تير","مرداد","شهريور","مهر","آبان","آذر","دي","بهمن","اسفند"); list( $gyear, $gmonth, $gday ) = preg_split ( '/-/', '2004-02-27' ); list( $jyear, $jmonth, $jday ) = gregorian_to_jalali($gyear, $gmonth, $gday); echo "
" . $week["Friday"] . " ". $jday . " " . $month[--$jmonth] . " " . $jyear . "
" ?>

تحليل ايلنا از ديدار تيم هاي پاس- پرسپوليس: خداداد، هم دايي را برد هم مارادونا را

كمتر كسي فكرش را مي كرد دو كاپيتاني كه داستان را شروع كرده بودند فصل نهايي را نيز رقم بزنند. علي دايي كه به لطف مصدوميت پيرواني بعد از مدتها پيشاپيش سرخ پوشان پله هاي دالان را طي مي كرد تا هلهله آن 12 هزار هوادار به هوا بلند شود.دايي زماني كه خسروي سكه را به هوا پرتاب كرد تمام تلاشش را به خرج داد تا در واكنش به خنده هاي ريز خداداد خونسردي اش را حفظ كند. زماني هم كه با قدرت هر چه تمامتر مشت هاي گره كرده اش را بالا و پايين مي كرد تا حركت "مارادونا" وارش را به سرانجام برساند به خيالش بچه شيطان پاس را خلع سلاح كرده اما... خداداد مي دانست براي آنكه صداي اعترافش را چندين و چند باره به فدراسيون نشينان و البته برانكو برساند، ميداني بس فراخ را به كف آورده.
جمله‌‏ي طعنه آميز او در رختكن هنگامي كه از نبود پيرواني در اين بازي بزرگ آسوده شده بود در جواب خبرنگار يك شبكه تلويزيوني شايد از شوت دقيقه 88 هم كه ساشا را براي چهارمين بار تسليم كرد ضرب بيشتري داشت."توپ به پايم خورد و رفت توي گل" بعد هم خنديد. همين.
شهرآورد كوچك شهر بزرگ اما بازنده ها و برنده هاي ديگري هم داشت. بگوويچ كه فقط مانده بود با شال قرمزش - همان شالي كه "تانگوي وينگو" را به خاطر مي آورد، بعد از گل هشتم به پگاه - او مي بايست گوشهايش را بگيرد تا ديگر طنين "سلطان علي پروين" جان به لبش نكند. به سمت رختكن ممانعت و با كلماتي عجيب و غريب، غر مي زد. كلماتي البته نه از جنس آن چند كلمه فارسي كه بلد است و گهگاه مزه مي ريزد.
غرولند مي كرد و دنبال چيدن واژه هايي بود تا با كمك مترجمش با آن دستپاچگي منحصر به فردش پاي حميد استيلي را وسط بكشد كه در اين روزهاي دست تنگي، آب به آسياب دشمن ريخت و با دو تكل، پرسپوليس را ده نفره كرد، يا توپ را به زمين خسروي بيندازد كه خيلي مودبانه روي اشتباهات ريز و درشت خود سرپوش مي گذارد و در دقيقه 93 خطاي كف پا روي جمشيدي را ديد و نگرفت يا نديد و نگرفت و گزك به دست مرد كروات داد تا حالا از يك پنالتي مسلم سوخته دادخواهي كند! با اين همه او يك بازي بزرگ ديگر را باخت. وينگو را مي گويم. او باخت تا صداي پاي آنهايي كه در "آب نمك" خوابانده شده اند نزديك و نزديك تر شود و چه بسا همين ...... بگذريم و مجيد جلالي. او را هيچ وقت اين قدر زياده خواه نديده بوديم، گل دقيقه 66 نكونام باعث شد او خواب يك پيروزي رويايي و البته تاريخي را ببيند. دو هافبك كناري تيمش را بيرون كشيد و دو تازه را به ميدان فرستاد تا ته مانده آبروي سرخها را هم به باد دهد. اما مستطيل سبز، "وايت برد" كه نيست! .
َ جلالي بايد ممنون ستاره هايش باشد.شايد هم بهتر است بگوييم ستاره تابناكش. همانكه جلالي را از يك تحقير بزرگ نجات داد. به هر حال او - مجيد جلالي- حالا يك فاتح بزرگ است. بعد از استقلال، پرسپوليس را هم با تمام بزرگان و هوادارانش مغلوب كرد تا هم يك اعتبار ويژه براي خودش دست و پا كند و هم اينكه از بالاي قله ليگ به پائيني ها فخر بفروشد. پرسپوليس - پاس براي برخي ديگر هم روزي بود ويژه، براي جواد نكونام كه همه انتظار مي كشيدند او را روي سكوها ببينند اما آمد و با دو گل هم آمد. يا براي مهدي هاشمي نسب كه گرچه كار چشمگيري نكرد اما طعم پيروزي شيرين را چشيد آنهم در سكوت و بهت هواداران سينه چاكي كه پيش از اين بارها او را مورد لطف قرار داده بودند.
و افشين پيرواني كه روي نيكمت نشسته بود و چشم هايش از ردايش سرخ تر بود و البته زير لب براي منتقدانش خط و نشان مي كشيد" ما هم كه نبوديم. دفاع پرسپوليس را داشته باشيد."
و يك نفر كه نه پرسپوليسي بود و نه پاسي. اما مي ديد كه تيمش را با يك ضربه بالا مي برند و با يك ضربه پايين مي كشند. چه دقايق سختي را تحمل كرد اين امير قلعه نوعي آخر هم به مرداش نرسيد گرچه شكست پرسپوليس در هر شرايطي دلچسب است.
و اما ... فارغ از تمام اسم ها و رسم ها آنكه پيروز شد "فوتبال" بود. با آن جذبه بي دليلش با طنازي هاي آن گوي نلتان و البته هنرمندانش. تا باز هم باور كنيم فوتبال خود "زندگي" است.
پرسپوليس - پاس هم از آن دست 90 دقيقه هايي بود كه هوش از سرت مي برد. بي خيالت مي كرد از قيل ها و قال هاي دور وبر. غرقت مي كرد. و آخر هم گرچه نامي از تو برده نشد اما دست تو هم خالي نبود كه لذت برده اي از شور و شوق هاي رنگ به رنگ. حال سرخ باشد يا سبز چه فرقي مي كند.
پاس - پرسپوليس دوست داشتني بود با تمام فراز و نشيب هايش اوج و حفيض هايش، اشك و لبخندهايش.
پاس - پرسپوليس دوست داشتني بود حتي به آن اندازه كه جلالي بگويد"اين بازي افتخار ليگ بود".

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5146

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تحليل ايلنا از ديدار تيم هاي پاس- پرسپوليس: خداداد، هم دايي را برد هم مارادونا را' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016