پنجشنبه 24 آذر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شک نکنيد که هاله سحابی به قتل رسيده است، محمد مصطفايی

محمد مصطفايی
در روز وقوع قتل مرحوم سحابی عده‌ی بسياری از افراد حاضر بوده و شاهد وقوع قتل بوده‌اند، حضور اين عده به‌عنوان دليل کافی برای حصول به نتيجه خواهد بود. نام و مشخصات حاضرين در محل وقوع قتل محرز و مشخص است و مرجع قضايی مکلف است که از آن‌ها برای ادای گواهی دعوت به‌عمل آورد و چنان‌چه شهود بدون دليل موجه حاضر نشدند، تکليف دارد که شهود را جلب کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


محمد مصطفايی ـ ويژه خبرنامه گويا

دستگاه قضايی جمهوری اسلامی ايران قصد دارد پرونده قتل هاله سحابی را همچون ديگر پرونده های قتل - چه قتل های زنجيره ای و چه قتل های پس از انتخابات دوره نهم رياست جمهوری - بدون دليل و تنها برای حفظ آبروی نظام به صورت کل و دستگاههای أمنيتی و بدون حصول به نتيجه منتفی اعلام کرده و ببندد.
اعلام شده است که خانواده مرحوم سحابی می بايست شهود خود را معرفی نمايند! عدم معرفی شهود دليل صدور منع تعقيب و مرگ طبيعی مرحوم سحابی است. اين استدلال از لحاظ حقوقی فاقد وجاهت است چرا که در پرونده های کيفری تحصيل دليل بر عهده مرجع قضايی گذارده شده است. در چنين مواردی دستگاه قضايی - البته اگر مستقل و عدالت خواه باشد - تمام تلاش خود را برای جمع آوری دلايل به کار خواهد بست. در روز وقوع قتل مرحوم سحابی عده بسياری از افراد حاضر بوده و شاهد وقوع قتل بوده اند، حضور اين عده به عنوان دليل کافی برای حصول به نتيجه خواهد بود. نام و مشخصات حاضرين در محل وقوع قتل محرز و مشخص است و مرجع قضايی مکلف است که از آنها برای ادای گواهی دعوت به عمل آورد و چناچه شهود بدون دليل موجه حاضر نشدند تکليف دارد که شهود را جلب کند. اينکه معرفی شهود با توجه به اظهارات صريح برخی از حاضرين در رسانه های خبری به عهده شکات گذاشته شده و عدم معرفی شهود مانع ادامه رسيدگی قضايی گرديده بهانه ای بيش نيست. در زير نظر خوانندگان گرامی را به دلايل قتل هاله سحابی جلب می کنم.

۱- در روز وقوع قتل مرحوم هاله سحابی، اکيپی از دادسرای ويژه امور جنايی و دايره دهم اداره آگاهی تهران به همراه بازپرس دادسرای ويژه قتل حاضر گرديدند، مشخصات بازپرس با قدی بلند، حدود چهل تا چهل پنج ساله و تيپ و ته ريش مرتب نشان می دهد بازپرش شاهنگ يان که از بازپرسان خبره و متخصص در امور جنايی است، به همراه مامورين اداره آگاهی حضور داشته است. در زمانی که ايشان حضور داشتند، هنوز ماموران لباس شخصی در محل وقوع جنايت حاضر بودند و به راحتی امکان بازداشت مامورين وجود داشت. با خواست چند نفر از اطرافيان و اينکه اين بازپرس، يقين حاصل نموده بود که قتل رخ داده است، به ماموران خود و رئيس پليس منطقه دستور می دهد که مظنونين جنايت بازداشت شوند. اما بعد از مدت کوتاهی، عده ای ديگر از ماموران لباس شخصی و وزارت اطلاعات، وی را تهديد می کنند که در خصوص اين پرونده دخالت نکند. دو نفر خانم خود را پزشک، پزشکی قانونی معرفی می نمايند. اين دو پزشک از سوی ماموران لباس شخصی مراجعه کرده و مدرکی بر پزشک بودنشان ارائه نگرديد. اين دو پس از به اصطلاح معاينه جسد و بدون انجام آزمايش های پزشکی موضوع را مرگ طبيعی اعلام کردند. پس از اين ماجرا، بازپرس ويژه قتل که در بدو امر مصمم به بازداشت عاملان جنايت بود، با مواجهه و دخالت ماموران امنيت، کوتاه آمده و بهانه گرفت که محل وقوع قتل در حوزه استحفاظی وی نبوده و هر گونه دستوری خارج از اختياراتش است، در حالی که بازپرس ويژه قتل در تهران فاقد حوزه استحفاظی است و او مکلف است وقوع هر جنايتی را که به وی اعلام می شود ثبت و دستورات قضايی را صادر کند. شرکت کنندگان در مراسم تشييع جنازه مرحوم سحابی پافشاری نمودند تا تحقيقات به دليل جنبه عمومی بودن جرم انجام و کالبدشکافی
صورت گيرد اما بازپرس بهانه ديگری گرفته و گفت با توجه به نظر پزشکان پزشکی قانونی، قتل بر اثر سکته بوده است و با اين بهانه محل جنايت را ترک می کند.

حضور مقتدرانه بازپرس در مراحل اوليه تحقيق و کنار کشيده شدن وی از انجام تحقيقات قضايی توسط ماموران امنيتی دليل ديگری بر ارتکاب قتل عمد توسط ماموران حکومت است که تا کنون مطرح نشده است.

۲- در همان زمان، با درخواست و فشار ماموران امنيتی که قاتل اصلی هاله سحابی بوده اند، برنامه هشت و سی دقيقه که متعلق به وزارت اطلاعات و ماموران امنيتی است، گزارشی تهيه و مرگ هاله سحابی را طبيعی جلوه می دهند، خبری نيز تهيه شده و به تمام خبرگزاری های دولتی ارسال می گردد. اگر دقت نماييد خبرگزاری های دولتی و صدا و سيما از يک متن واحد در اخبار خود استفاده نموده بودند که اين خود دليل ديگری بر سوء قصد و ارتکاب قتل عمد است.

۳- هيچگاه نديده و نشنيده ام که فردی بر اثر حوادث طبيعی يا توسط شخصی جان دهد و جسم وی را چند ساعت بعد از فوتش، دفن نمايند. دفن زودهنگام هاله سحابی بدون انجام تحقيقات قضايی، از ديگر دلايل ارتکاب قتل عمد است، اگر قتلی رخ نمی داد و هاله سحابی بر اثر سکته قلبی جان می داد هرگز دستگاه های امنيتی به هيجان و دلهره نمی افتادند که بخواهند در سريع ترين زمان، جسد مرحوم سحابی را به خاک بسپارند.

۴- در کنار موارد ياد شده، شهود بسياری حاضر بوده اند که گواهی بر ورود ضربه به بدن مرحوم سحابی توسط تعدادی از مامورين لباس شخصی داده اند.

تاسف بار تر اينکه، با وجود تمام دلايل و قرائن موجود تنها رسانه های خارجی هستند که به دنبال قاتل اصلی هاله سحابی بوده و او را محاکمه می کنند چرا که در داخل کشور، رسانه ها به دليل نبود آزادی بيان نه تنها حق انعکاس اخبار مربوط به هاله سحابی را ندارند بلکه جرات انتشار واقعيات را نيز نخواهند داشت چرا که واقعيت اين است که هاله سحابی با دستان ماموران حکومت و دستور مقامات عالی رتبه به قتل رسيده است و اگر اين واقعيات منعکس گردد با توقيف نشريه خود مواجه خواهند شد.

پس از وقوع قتل افراد بسياری وقوع قتل رابا جزئيات تشريح کرده اند از جمله آنها آقايان دکتر پيمان و حامد سحابی بوده اند. آقای دکتر پيمان می گويد:

او نوشته است: عاملين خشونت و ستم و تجاوز با هر ضربه که برجسم مظلومی می زنند ، معلوليت فکر و روان خود را تشديد می کنند و هر گلی از تبار هاله ها را که پرپر کرده به زمين می ريزند در حقيقت کالبد خود را بيش از پيش از گوهر و روح انسانی تهی می سازند و با اين کار مرگ حقيقی (درونی و معنوی) خويش را رقم می زنند.

مشروح روايت دکتر پيمان از زندگی و مرگ هاله سحابی را به نقل از وب‌سايت اين چهره فعال ملی- مذهبی در ادامه بخوانيد:

مصيبت بزرگتر از آن بود که درتصور بگنجد. ازهمان لحظه که شتابان خود را به هاله که بر زمين افتاده بود رساندم وسيمای رنگ پريده وچشمان نيمه باز اورا ديدم، آشوب و دلهره غريبی وجودم را فراگرفت وهنوز هم رهايم نمی کند. نه می توانستم و نه می خواستم باور کنم شمع زندگی هاله جلوی چشمانم خاموش می شود اما نزديکی فاجعه را حس می کردم. مگر ممکن بود؟

به همين سادگی هاله را از دست بدهی؟ هم او که تادقايقی پيش پروانه وار گرد پيکر پدر عاشقانه می چرخيد. ا و که شمعی وشاخه گلی در يک دست وتصويری از پدر دردست ديگر داشت، پيشاپيش مشايعت کنندگان می رفت. گويی می خواست اول به خودش وسپس به ديگران اطمينان دهد که “عزت ” نمرده بلکه شمع وجودش همچنان فروزان است و درخت زندگی اش از گل دادن باز نايستاده است وشما می توانيد در ترکيب اين سه ، تصوير، گل و شمع، پدر را درآغوش يگانه دختر دلبندش ببينيد. می خواست بگويد آن کس که در تابوت خوابيده پدرم نيست بابا اينجا درسينه و در ميان دستها وپيش روی من است .

مگر همين ديشب نبود که پدردر رويای نيمه شب گذشته در راهرو خانه درپاسخ به اظهار شگفتی هاله که بابا اينجا چه کار ميکنی؟ ازبيمارستان فرار کرده ای ؟ گفته بود آن که در بيمارستان خوابيده من نيستم وهاله برای آنکه مطمئن شود بيداراست ساعت را نگاه کرده بود که نشان می داد بيست دقيقه ای از نيمه شب گذشته است. درست همان ساعتی که قلب “عزت” از حرکت باز ايستاد تا روح آزاده اش زندان و زنجير تن فرسوده را بگسلد و رها و آزاد و سر افراز به سوی معبود پر کشد. کوششهای من ودوپزشک ديگر برای احيای او با تنفس از راه دهان وفشار برقفسه ی سينه در آن لحظات پرتنش وفشار درحالی که تهاجم فيزيکی و لفظی و خشونت و ضرب و شتم جمعيت از هر سو ادامه داشت، بی حاصل می نمود. هرلحظه بر اضطراب ما افزوده می شد هاله داشت ازدست می رفت. او چون گلی در تند باد شقاوت و خشونت پرپرمی شد و برای نجات او از ما کاری ساخته نبود. ماموران بی اعتنا به فاجعه ای که در شرف رخ دادن بود همه را باضرب وشتم می راندند کم مانده بود پيکر هاله زير گام های مهاجمان وجمعيتی که فشار می آورد گرفتار شود . وضعيت قابل کنترل نبود . فرشته ما با آن سيمای معصوم وآرام و زيبا بی دفاع بر زمين رهاشده بود .تصور اوليه اين بود که هاله دچار ضعف وبی حالی شده که برای هرکس درمراسم عزای عزيزی ممکن است اتفاق بيفتد. اما وقتی اثری از تنفس در او مشاهده نشد وسرانگشتانم ضربان نبض وريد گردن اورا حس نکرد ند عميقا نگران ووحشت زده شدم. آوردن وسيله نقليه برای انتقال هاله به درمانگاه در آن جمعيت مورد هجوم قرار گرفته کار اسانی نبود .

بايد پيکر هاله را از آن مهلکه بيرون برده وبه يک مرکز فوريت های پزشکی برای انجام اقداماتی نجات بخش منتقل می کرديم . دقايقی بيشتر گذشت تا يکی از بستگان توانست اتوموبيل خودرا ازميان ازدهام جمعيت وممانعت ها وپرخاش های مامورا ن عبوردهدو به ما برساند. او و تقی ( دکتر شامخی ) همسر هاله در نهايت پريشانی ووحشت از آنچه درحال رخدادن بود ملتمسانه می خواستند که کاری بکنم لحظه به لحظه می پرسيدند که ايا نفس می کشد؟ نبضش می زند ؟چه برسر هاله آمده؟ به سختی پيکر هاله را به درون اتوموبيل می کشيديم هنوز نيم تنه هاله درون ماشين جای نگرفته بود و آنها که برای بيرون کردن ما ازصحنه عجله داشتند با تندی در ماشين را به پای های هاله ميکوبيدند و فرصت نمی دادند اورا به درون کشيده و در را ببنديم .

سر هاله را روی تشک گذاشتم وپاهايش را روی شکم جمع کردم تا در ماشين بسته شود . همسر هاله جلونشست ومن درحالی که سر هاله روی زانويم بود نوميدانه به دادن تنفس ازراه دهان ادامه می دادم، دلم شور می زد . تصور اينکه کار از کار گذشته و هاله ظرف چند دقيقه ناگهان ازميان ماپرکشيده وماجز پيکر بی روحش در برابر نداريم ما را دچار خشم و بی قراری شديد روحی کرده بود. پرسان پرسان خود را به مرکز امداد ۱۱۵ در همان حوالی رسانديم جائی که دو تکنيسين امداد و فوريت های پزشکی با دو آمبولانس حضورداشتند. تکنيسين ارشد بعدازمعاينه ومشاهده چشمها ونبض های هاله که همچنان برروی تشک عقب اتوموبيل دراز کشيده بود به من که سر او را دردست داشتم اطمينان داد که خيلی دير شده وکاری نمی توان کرد . با اين حال فورا دست به کارشد. لوله هوا را در مجرای تنفسی فروبرد به دست من داد تا متناوبا در حالی که او به قفسه سينه فشار می اورد در آن بدمم. با تمام وجودم در لوله هوا می دميدم .می خواستم تمام نفس و زندگی ام را به او بدهم که چون دخترانم دوستش داشتم و برايش احترام زيادی قائل بودم …افسوس و افسوس …تکنسين در مانگاه آمپول آدرنالين را به دشواری در رگ پشت دست هاله تزريق کرد و من هم چنان اميد وارانه به دميدن ادامه دادم.

هيهات …هيهات… مصيبت سهمگين وغير منتظره خود را بر ما تحميل کرد. من هرگز قادر به توصيف وضعيت روحی وحالت استيصال وپريشان خاطری همسر هاله ودو سه نفری ازبستگان ودوستان که آنجا بودند نيستم. سرانجام همسر هاله به خود آمد و حامد ( برادر هاله ) را ازموضوع باخبر ساخت. ما پيکر بی جان هاله را با همان ماشين به خانه اش در تهران منتقل کرديم و تازه از اين به بعد بود که عمق وعظمت فاجعه تحميل شده را باور کرديم. واقعيت اين است که ما اصلا هاله را از اتوموبيل خارج نکرديم و پزشک مقيمی هم در مرکز نبود تا اورا معاينه و درمان کند. تنها پزشکی ازدوستان ومنسوبين اقای شامخی که ازابتدا درمحل حادثه حضورداشت وبعداز ما بلافاصله خود را به همان مرکز رسانيد در کنار ما بود.

درآن لحظه چيزی نمی دانستم بعدا برايم شرح دادند که چه جفايی برهاله رفته بود .مگر او و ديگر عزاداران چه می کردند و چه می گفتند که مستحق آن برخور خشونت آميز و راهبندان وضرب وشتم شدند؟ آنان با رعايت همه محدوديت های تحميل شده لا اله الالله گويان جنازه را مشايعت می کردند تا در محل مقرر درفاصله کوتاهی ازدرب منزل درآمبولانس بگذارند. ولی آنها به تعهدات خودشان نيز پشت پا زدند وسعی کردند جنازه را بلافاصله بيرون از منزل به آمبولانس منتقل و از محل دور کنند!!! ظاهرا ازهمين جا ضرب وشتم مشايعه کنندگان از لحظه خروج از منزل شروع می شود.

هاله درحالی که عکس پدررا دردست داشت دوش به دوش تعدادی از خانم ها حرکت می کرد که با ممانعت ماموران روبرو شد و پس از قدری گفت وگو ومشاجره چند گامی بيش جلوتر نرفته بود که با يک هجوم عکس هارا ازدست او وهمراهان ربوده بی اعتنا به اعتراض هاله که اين عکس پدر من است وتصريح همراهان که ايشان دختر مهندس سحابی است ، پاره کردند . شاهدان می گويند هاله برای پس گرفتن عکس پدر قدم جلو گذاشت وسعی کرد عکس را ازدست مهاجم خارج کند که با ضربه دودست به عقب پرت شد. هاله تعادل خودرا ازدست می دهد و نقش زمين می گردد . دست کم دوشاهد ديگر گفته اند درست پيش ازآنکه هاله بر زمين بيفتد يک لباس شخصی با آرنج بر پهلوی هاله می کوبد و او بر زمين می افتد. براساس گفته های يک پزشک متخصص که اين شرح حال را شنيده، می توان احتمال داد که ضربه ها ی وارده برهاله آن هم تحت شرائطی که به شدت زير فشار عصبی وخستگی و هيجان مفرط قرار داشته است با توجه به سابقه بيماری ديابت وضعف وتنگی عروق به صورت شوک موجب قطع جريان خون به مغز و بی هوشی و ايست قلبی وی شده باشد و يا اين فرايندها بعداز سقوط برزمين دراثر ضربه های وارده و برهم خوردن تعادل وی رخ داده باشند. درست است که تشخيص علت مرگ ازروی گزارش شاهدان فاقد قطعيت واعتبار علمی است واين مهم فقط زمانی محقق می شود که کالبد شکافی همراه با تحقيقات ازهمه شاهدان وبررسی دقيق عکس ها وفيلم هائی که« توسط عوامل اطلاعاتی وامنيتی گرفته شده» همه دقايق وحوادث لحظه به لحظه راثبت کرده اند، انجام گيرد . با اين حال دراين نکته ترديد نيست که اگر هاله به خاطر دردست داشتن عکس پدرش مورد هجوم وحمله فيزيکی وروانی وضربه شوک آور قرار نمی گرفت اکنون در ميان مابود.

اين موارد موضوعاتی نيست که بتواند از ديد بازپرسان حرفه ای دادسرای ويژه امور جنايی بگذرد مگر به دستور مقام معظم رهبری!!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016