دوشنبه 12 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

معرفت شناسی پوپری: جن و بسم الله، اکبر گنجی

اکبر گنجی
چند نکته پیرامون سومین نفد دوست عزیز، آقای پایا عرض می کنم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


یکم- عدم التزام عملی به آموزه ی مقبول: یکی از آموزه های کارل پوپر که جناب پایا هم از آن دفاع می کند،مطرح کردن مدعیات خو به عنوان یک "حدس" یا "گمان" است. جناب پایا در احکامی که صادر می کنند این نکته ی روش شناسانه را نادیده گرفته و حکم قطعی صادر می کنند که نسبت عقل گرایان نقاد با موجه سازی، نسبت "جن و بسم الله" و جمع کردن "کوسه و ریش پهن" ، "تربیع دایره" و "شیر بی یال و دم اشکم" است، عقل گرایان نقاد موجه سازی را "ابتر و عقیم" می دانند و آن دسته از عقل گرایان نقاد که موجه سازی را قبول دارند، "نتوانسته اند منطق این آموزه ها را بدرستی درک و هضم کنند و ازینرو از آن عدول کرده اند". نتیجه: آنان عقل گرای نقاد نیستند. بهتر بود جناب پایا با اقتفای به کارل پوپر، این حکم قاطع را به عنوان "یک حدس" مطرح می کردند و چنین می فرمودند: "حدس و ظن من این است که موجه سازی ارتباطی با عقلانیت انتقادی ندارد". در این صورت ایشان التزام عملی خود به آموزه ای که مبلغ آن هستند را بهتر نشان می دادند.

دوم- توتولوژیک، ابطال ناپذیر و بی فایده بودن مدعا: شاید بتوان خطر کرد و این حدس را برساخت که مسأله زمانی پدیدار شد که مترجمان ما justification را به توجیه ترجمه کردند. اگر آنان از ابتدا آن را مدلل ترجمه می کردند، شاید مسأله حل می شد. برای کمک به حل مسأله، در این جا ، به جای توجیه از مدلل سازی استفاده می کنیم. جناب پایا می گویند عقل گرایان نقاد فقط کسانی هستند که من آنان را عقل گرایان نقاد به شمار می آورم. ایشان عقلانیت انتقادی را برمبنای مدلل سازی تعریف می کنند و آنگاه مدلل سازی را از روی عقلانیت انتقادی تعریف می کنند، به طوری که هر کس دارای عقل نقاد است مخالف با مدلل سازی/توجیه است و هر کس مخالف با مدلل سازی/توجیه است دارای عقل نقاد است. چنین تعریفی، توتولوژیک، ابطال ناپذیر و بی فایده است، چرا که از عالم خارج خبر نمی دهد.

چرا فیلسوفانی که موضع مبناگرایانه یا زمینه گرایانه (contextualistic) دارند باید از عقلانیت انتقادی طرد شوند؟ رابرت آئودی یک انسجام گرا- مبناگرای معتدل (modest foundationalist- coherentist) است . آیا می توان مدعی شد که آئودی یکی از عقل گرایان نقاد نیست؟ به نظر می رسد جناب پایا عقلانیت انتقادی را به مثابه ی یک کلی واحدالمصداق به کار می برند. گویی این مفهوم(عقل گرای نقاد) یک مصداق بیشتر ندارد و آن هم کارل پوپر(پوپری ها) است. در صورتی که اگر عقلانیت انتقادی به مثابه ی یک روش در مقابل عقلانیت حداکثری در نظر گرفته شود، کثیری از فلاسفه ی تحلیلی معاصری که قائل به اقامه ی برهان در معنای سنتی (برهانی که متصف به اوصاف کلیت و ضرورت و دوام باشد) نیستند، در زمره ی عقل گرایان نقاد به شمار می روند. بدین ترتیب، معرفت شناسانی نظیر رابرت آئودی ، ارنست سوزا و... در معنای مانحن فیه عقل گرای نقاد به حساب می آیند. یعنی دغدغه ی آنها مدلل سازی مدعیات است. به تعبیر دیگر، باید تفسیر موسعی ازعقلانیت انتقادی- به عنوان آموزه ای روش شناسانه- ارائه کنیم. جناب پایا به عنوان یک عقل گرای نقاد باید دغدغه ی مدلل سازی دعاوی دینی اش را داشته باشد و در مواضع رقیب نیز از این حیث بنگرد و ناکارآمدی ادله ی وی را نشان دهد.

سوم- تقریر محل نزاع: آرای مختلف درباره ی متدولوژی و اپیستمولوژی محل نزاع ما نیست. مساله این نیست که پوپر توجیه گرا بوده یا نبوده ، مبناگرا بوده یا نبوده، بلکه محل نزاع مدلل بودن یا نامدلل بودن اعتقادات دینی بود و هست. میزان قابل توجهی از سه نوشته ی جناب پایا مصروف اموری شده است که هیچ ارتباطی با محل نزاع ندارند. عقلانیت نظری به معنای تناسب دلیل و مدعاست. هر چه مدعا بزرگتر باشد، دلایل هم باید قوی تر و بیشتر باشد. نمی توان ادعای به این بزرگی و عظمت را مطرح ساخت که "موجود مقدسی وجود دارد که بیش از 12 قرن است که به حیات خود ادامه می دهد"، اما برای اثبات صدق آن حتی یک دلیل عقلی یا تجربی هم در دست نداشت. نمی توان از عقلی بودن اعتقادات دینی سخن گفت، اما برای اثبات صدق این مدعا که "قرآن سخنان خداوند است"، حتی یک دلیل نتوان اقامه کرد. نمی توان خدایی بر صورت انسان برساخت و او را پادشاه جهان کرد(خدای فقیهانه) اما به این نقد جدی توجه نداشت که خداوند شبیه هیچ چیز نیست(لیس کمثله شیء) و "اصولاً جمیع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار می روند، مجازی و استعاری می شوند"[1]. "قرآن محمدی" به دنبال دلایل صدق باورهای دینی بود و به این نتیجه منتهی شد که یا دلیل وجود ندارد، یا آن چه به عنوان ادله بیان گردیده است، سراپا مخدوش است. حال به دو رویکرد بدیل زیر بنگرید:

الف- محسن کدیور در نهایت در مقاله ی "قلب اسلام" نوشت: "مسلمانان در ایمان به دعوای پیامبری محمد بن عبدااله (ص) جز این قرآن و و قبول صداقت او چیزی نداشته اند. اصولا کسی مدعی اقامه دلیل عقلی بر نبوت خاصه نيست. اساسا مگر امور جزئی شخصی قابل اقامه برهان است؟...مسلمانی با ايمان به صداقت محمد بن عبدالله (ص) آغاز می شود".

اعتراف به بی دلیلی اعتقادات اسلامی، یک گام به پیش است. اما کار را نمی توان با مغالطه ای دیگر دنبال کرد. از "صدق اخلاقی" نمی توان "صدق منطقی- معرفت شناختی" را استنتاج کرد. به نمونه ی زیر بنگرید: ملاهادی سبزواری شخصی راستگو بود. او "انتقال اعراض" را محال عقلی به شمار می آورد و بر مبنای آن عکاسی را محال می دانست. آیا می توان از صادق بودن(راستگویی اخلاقی) او صدق منطقی (انطباق با واقع) مدعایش(محال بودن عکاسی) را استنتاج کرد؟ کدیور از راستگویی پیامبر گرامی اسلام،می خواهد "کلام الله بودن قرآن" را استنتاج کند. اما نکته ی ظریف دیگری هم وجود دارد. او از یک سو قرآن را سخنان خداوند قلمداد می کند، و از سوی دیگر مدعی می شود که در سخنان خداوند سخنان "موهن" و "خشن" وجود دارد[2]. آیا موهن و خشن(مجازات های خشن چون قطع دست، حکم محارب و...) خواندن سخنان خداوند(آیات قرآن)، با قدرت و علم و خیر مطلق بودن خدای متشخص انسانوار تعارض ندارد؟ یعنی خدای عالم مطلق و خیر مطلق سخنانی بیان خواهد کرد که بعدها محسن کدیور آنها را "موهن" و "خشن" به شمار آورد؟ آیا خداوند فکر این جا را نکرده بود؟ وجود سخنان "موهن" و "خشن" با کدام یک از دو مدل رقیب(قرآن سخنان خداوند است، قرآن سخنان پیامبر گرامی اسلام است) سازگارتر است؟

ب- اگر مدعای جناب پایا را خوب فهمیده باشم، ایشان بر این باورند که اعتقادات دینی(گزاره های دینی) "ظنی و حدسی" اند، آنها "برساخته و پیشنهاد" شده اند تا "در حیطه ی عمومی" به "بحث" و "نقادی" گذارده شوند. "نتیجه هر نقادی موفق، حذف شماری از خطا های معرفتی است". در دین شناسی جناب پایا، گزاره هایی چون "قرآن کلام الله است" و "امام زمان وجود دارد" به دو حدس و ظن قابل گفت و گو و نقد تبدیل می شوند که باید از نقادی بی امان جان به در برند. همین و بس.

چهارم- نتیجه: جناب پایا ما را به لغزش پذیری، کند و کاو نقادانه و نظریه ی غیر مبناگرایانه و غیر توجیه گرایانه پوپر دعوت می کنند. اگر ما دعوت ایشان را اجابت کنیم، در نهایت به این جا می رسیم که کل اعتقادات صدق و کذب بردار دینی که می پنداشتیم درست و سازگارند، چنین نبوده اند، و همه ی آنها ظنی و نامتیقن هستند. اگر نهایت مقامی که در اعتقادات دینی بدان دست می یابیم مقام حدس و گمان است،نارواداری چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ ما هم چون شما قرائت خود را از نامدلل ها، "حدس ها" و "ظن ها" بیان می کنیم. به کدام دلیل حدس ها و ظن های شما درباره ی حدس ها و ظن های دینی تفسیر درست تری هستند؟ آیا شما مجازید مدعی کشف حقیقت شوید؟ ادامه ی گفت و گوی ناقدانه در صورتی مفید خواهد بود که جناب پایا به طور روشن و دقیق مواضع خود را درباره ی محل نزاع بیان نمایند. "قرآن محمدی" هم چنان به روی نقد ناقدان گشوده و آماده ی گفت و گوست.

منبع: گویا نیوز، 12 بهمن 1388

پاورقی:

1- امام محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 4، ربع منجیات، کتاب التوحید و التوکل،ص 255-254 .

2- محسن کدیور نوشته است:

"مستند برخی از این احکام معارض حقوق بشر آیات قرآن کریم است... منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم و به ظواهر اینگونه آیات وفادار بمانیم چاره ای جز قبول عدم تساوی حقوقی مسلمان و غیر مسلمان،عدم تساوی حقوقی زن و مرد در بسیاری موارد،عدم تساوی برده و آزاد و مجازات های خشن نخواهیم داشت... مستند اکثر قریب به اتفاق احکام شرعی معارض حقوق بشر روایات منقول از پیامبر یا ائمه است . سند بسیاری از این روایات صحیح یا موثق و در مجموع مطابق ضوابط معتبر و بدون اشکال است. دلالت اینگونه روایات صریح در مقصود است و ظهور در احکامی دارد که امروز خلاف حقوق بشر تلقی می شود... اندیشه های ناسازگار با حقوق بشر، شامل گزاره هایی صریح در تعارض با اندیشه حقوق بشر و نص و در تبعیض حقوقی انسانها به لحاظ دین ، مذهب، جنسیت، حریت و رقیت و فقیه و عوام بودن و صریح در نفی آزادی مذهب و مجازات های خشن و موهن. این گونه گزاره ها را در برخی آیات مدنی ، قسمتی از سیره ی پیامبر(ص) در مدینه و برخی از راویات ائمه(ع) در قالب دلالت های صریح آمده است ... بحث تعارض اندیشه ی حقوق بشر با اسلام سنتی عمیق تر از آن است که در بادی نظر تصور می شود. تعارض محدود به آرای عالمان دین و فقیهان شریعت نیست بلکه سخن از تعارض متن دین یعنی برخی آیات و بسیاری روایات با اندیشه ی حقوق بشر است...احکام شرعی معارض با حقوق بشر، برگرفته یا عین تعالیم رسول و ائمه است... دامنه ی تعارض با حقوق بشر به آیات کتاب خدا نیز سرایت می کند... سخن از تعارض متن دین یعنی برخی آیات و بسیاری از روایات با اندیشه ی حقوق بشر است"(محسن کدیور، حق الناس،انتشارات کویر، ص 127 و 145 و 115 و 116


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016