پنجشنبه 1 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

متن پاورقی مقاله "خدا مرده است، زنده باد دولت"، نوشته اکبر گنجی

[مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]

پاورقی ها:
۱- روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۴ ، ص ۱۹۹.
۲- پيشين، ص ۲۳۴.
۳- پيشين، ص ۲۴۲.
۴- روح الله خمينی ، صحيفه ی نور، جلد ۳ ، ص ۱۷۸.
۵- روح الله خمينی ، ، صحيفه ی نور ، جلد ۲ ، ص ۲۸۰.
۶- پيشين،ص ۲۴۲.
۷- پيشين،ص ۲۲۲.
۸- روح الله خمينی ، صحيفه ی نور، جلد ۴ ، ص ۱۹۰.
۹- روح الله خمينی ، ، صحيفه ی نور ، جلد ۶ ، ص ۳۲.
۱۰- روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۴ ، صص ۲۸۲- ۲۸۱.
اين سخنان دقيقاً يادآور سخنان تامس پين در پاسخ به ادموند برک است. او خطاب به برک نوشت:
"هر قرنی و هر نسلی، در همه حال، بايد دارای همان آزادی عمل باشد که قرون و نسلهای قبل داشته اند. بی اساسی و خودبينی اين فکر که کسی بخواهد پس از مرگ نيز حکومت کند، از هر بيدادگری و استبدادی مسخره تر و تحمل ناپذيرتر است"(تامس پين،حقوق بشر، برگ پرماجرايی از انقلاب فرانسه، ترجمه ی اسدالله مبشری، شرکت علمی فرهنگی، ص۱۳). "من از حقوق زندگان دفاع می کنم و می کوشم تا از منزوی کردن،خراب کردن، يا تضعيف آنان،از سوی قدرت مردگان، جلوگيری کنم. اما آقای برک طرفدار قدرت مردگان عليه حقوق و آزادی زندگان است... کسانی که اين جهان را بدرود گفته اند و آنان که هنوز به وجود نيامده اند،نسبت به يکديگر فاصله ای عظيمتر از آن دارند که تصور انسان بتواند آن را دريابد، پس، بين آنان چه امکان تعهدی ممکن است وجود داشته باشد. چه قاعده يا اصلی را می توان وضع کرد برای آنکه از ميان دو موجود خيالی، که يکی از حيات محروم شده و ديگری هنوز به گلشن زندگی پای ننهاده است، دو موجودی که هرگز نمی توانند در اين جهان يکديگر را ملاقات کنند، يکی مجاز باشد تا پايان جهان بر ديگری حکمفرمايی کنند؟ "(پيشين،ص ۱۴).



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱۱- روح الله خمينی ، ، صحيفه ی نور ،جلد ۳ ،ص ۸۸.
۱۲- بسياری از فقهای بزرگ شيعه(همچون محقق حلی)، اجرای حدود را وظيفه ی امام معصوم می دانند. به اين دليل، با توجه به اينکه بيش از هزار و دويست سال از غيبت امام دوازدهم می گذرد، آنها اجرای حدود در عصر غيبت را مجاز نمی دانند. سيد بن‌ زهره‌ در غنيه‌النزوع‌ و ابن‌ادريس‌ در السرائر در اين‌ زمينه‌ ادعای‌ اجماع‌ کرده‌اند. ابن‌ ادريس‌ در السرائر تصريح‌ کرده‌ است‌: "الاجماع‌ حاصل‌ منعقد من‌ اصحابنا و من‌ المسلمين‌ جميعاً، انه‌ لايجوز اقامة‌ الحدود، و لا المخاطب‌ بها الا الائمة‌، و الحکام‌ القائمون‌ باذنهم‌ فی‌ ذلک‌، فامّا غيرهم‌ فلا يجوز له‌ التعرض‌ بها علی‌ حال‌، و لايرجع‌ عن‌ هذا الاجماع‌ باخبار الاحاد بل‌ با جماع‌ مثله‌، او کتاب‌ اللّ'ه‌ تعالی‌، او سُنّةٍ متواترة‌ مقطوع‌ بها: اجماع‌ اماميه‌ بلکه‌ همه‌ مسلمانان‌ بر اين‌ امر منعقد است‌ که‌ اقامة‌ حدود و مخاطب‌ آن‌ جز برای‌ ائمه‌(ع‌) و حکامی‌ که‌ به‌ اذن‌ ايشان‌ بر آن‌ مأمور شده‌اند جايز نيست‌، اما غير ايشان‌ در هيچ‌ حالی‌ مجاز به‌ اقدام‌ به‌ اقامة‌ حدود نيستند، از اين‌ اجماع‌ با اخبار واحد نمی ‌توان‌ بازگشت‌، بلکه‌ تنها اجماعی‌ همانند آن‌، يا آيات‌ قرآن‌ کريم‌ يا سنت‌ متواتر قطعی‌ توان‌ نقض‌ چنين‌ اجماعی‌ را دارند [که‌ چنين‌ ادله‌ای‌ در دست‌ نيست‌]"( السرائر الحاوی التحرير الفتاوی ،قم، ۱۴۱۰، جلد ۲ ، ص ۲۵).
آيت الله خويی نه تنها فقها را در امور عامه فاقد ولايت به شمار می آورد، بلکه در امور حسبيه هم آنان را دارای ولايت شرعيه نمی داند. می گويد:
"ولايت در زمان غيبت با هيچ دليلی برای فقيهان اثبات نمی شود. ولايت تنها اختصاص به پيامبر(ص) و ائمه(ع) دارد. آنچه از روايت برای فقيهان اثبات می شود، دو امر است:"نفوذ قضاوت و حجيت فتوای ايشان. اما حق تصرف در مال قاصران و غير ايشان که از شئون ولايت است ندارند. مگر در امور حسبيه. فقيه در اين محدوده(امور حسبيه)ولايت دارد، اما نه به معنای ادعا شده، بلکه به معنای نفوذ تصرفاتش با تصرفات وکيلش، و نيز منعزل شدن وکيل فقيه با موت فقيه. و اين از باب اخذ به قدر متيقن است...قدر متيقن کسانی که مالک حقيقی(خداوند) راضی به تصرفاتشان است، فقيهان جامع الشرايط می باشند. بنابراين آنچه برای فقيه ثابت می باشد، جواز تصرف است نه ولايت"(آيت الله خويی، التنقيح فی شرح العروه الوثقی الاجتهاد و التقليد،تقريرات ابحاث ميرزا علی غروی تبريزی، قم، ۱۴۱۰،چاپ سوم،ص ۴۲۴).
۱۳- فقهای معتقد به ولايت فقيه،ولايت فقيه بر غير فقيه را از باب رجوع جاهل به متخصص قلمداد می کنند. آنان مردم را جاهل،صغير،مهجور و يتيم به شمار می آورند. به عنوان نمونه،آيت الله خمينی در اين خصوص گفته است:
"مردم ناقص اند و نيازمند کمال اند و ناکامل اند"(روح الله خمينی، ولايت فقيه،انتشارات ناس،ص ۴۱). مردم به "حاکمی که قيم امين صالح باشد" محتاجند(پيشين، ص ۴۳). "ولی امر يعنی حاکمی که قيم و به پا نگهدارنده ی نظم و قانون اسلام باشد"(پيشين، ص ۴۲).
آيت الله احمد جنتی در بهمن ۱۳۷۷ خطاب به ائمه ی جمعه گفته است:
"ملت که به عنوان ايتام محسوب می شوند و عالمان در حکم قيم و واليان امر هستند،کار رسيدگی به تمام امور مردم را دارا هستند"(روزنامه ی صبح امروز،۱۳/۱۱/ ۱۳۷۷). چند روز بعد در توضيح اين مدعا گفت:"بعد از آنها[آل محمد]امت،حالت يتيمی را دارند که سايه ی پدر از سرش کوتاه شده و سفارش کرده اند که علما به جای امامان از آنها کفايت کنند و هدايت امت را به عهده گيرند،مانند قيمی که بعد از پدر متکفل اداره ی امور ايتام است"(روزنامه ی صبح امروز،۲۰/۱۱/ ۱۳۷۷).
توماس هابز درباره ی قيم ها گفته است:
"قيم ها و اوليا می توانند نماينده ی صفار، محجورين و ديوانگان باشند که فاقد عقل اند؛ اما در طی دوران[قيمومت يا ولايت] صفار و محجورين را نمی توان مصدر تفويض اجازه ی اعمال[قيم يا ولی] به شمار آورد، مگر بعد از آنکه آنها(پس از کسب قوه ی تميز) خود همان اعمال را معقول به حساب آورند. با اين حال در دوران حجر، کسی که حق نظارت بر محجورين را دارد، می تواند چنان اجازه و اختياری به قيم بدهد""(توماس هابز، لوياتان، ويرايش و مقدمه از سی. بی. مکفرسون، ترجمه ی حسين بشيريه ،نشر نی،صص ۱۸۵- ۱۸۴).
۱۴- محقق خراسانی، گفته است که عقل آدميان قادر به درک و فهم همه ی مراتب حسن و قبح نيست.بنابر اين، فقط ائمه که معصوم اند،حسن و قبح همه ی افعال را می فهمند. او نوشته است: "عقل انسان غير متکامل، ناتوان تر از آن است که همه ی جهات خير و شر همه ی افعال را درک کرده و به تحسين و تقبيح آنها بپردازد، ولی عقول کامل که احاطه ی کلی بر تمام جهات دارند، در اين مورد کارسازند و حسن و قبح تمام افعال را درک می نمايند. و اينکه در برخی از روايات وارد شده است که نزد هر امامی صحيفه ای است که تمام احکام در آن نوشته شده و هر امامی آن را[از امام قبل] به ارث می برد، شايد مقصود از آن همان روح وسيع و خرد گسترده و قلب صاحب احکام است که تمام کائنات در آن منعکس می شود"(محقق خراسانی ، الفوائد الاصوليه ، فائده ۱۳ ، ص ۳۳۰ ).
آيت الله جوادی آملی در تفسير آيه ۱۶۵ سوره نسأ نوشته است: "اين آيات بخوبی عدم کفايت عقل را برای هدايت انسان نشان می دهد، زيرا در صورت کفايت عقل خداوند با اعطای آن حجت را بر بشر تمام کرده و لذا نه نياز به ارسال پيامبر بوده و نه مجال برای احتجاج مردم در قيامت باقی می ماند... و اگر عقل حصولی يا فطرت حضوری يا مجموع آنها بدون پيامبر به تنهايی برای هدايت بشر کافی می بود نيازی به وحی و رسالت نمی بود"(آيت الله جوادی آملی، شريعت در آينه معرفت ،مرکز نشر فرهنگی رجاء ،چاپ اول ۱۳۷۲ ، ص ۱۱۱ ).
جوادی آملی نوشته است،انسان برای سعادت زندگی اجتماعی به قوانين نياز دارد ولی آدميان نه تنها توان عقلی تشخيص مصالح بلند مدت ا ندارند،بلکه تابع هوی و هوس ومنافع شخصی وگروهی اند و فقط پيامبران می توانند با قوانين معصوم از خطا و به دور از هوی و هوس و اجرای معصومانه ی آنها، بشر را برای زندگی سعادتمندانه ی دنيوی و اخروی ياری کنند(پيشين ، صص ۱۲۰- ۱۱۳ ). لذا شيوه های حکومت و سياست تماماً در دايره ی رسالت انبیأ قرار خواهد گرفت. فقها را نمی توان عقل گرا به شمار آورد. آنها به صراحت تمام می گويند، فقط عقلی را می پذيرند که مدعيات شرع را تأييد کند. جوادی آملی می نويسد: "همان طور که مکرر بيان شد،منظور از برهان عقلی همان است که با استحکام آن می توان خدا را اثبات کرد و توحيد آن را معلل دانست و ضرورت وحی و نبوت و معاد را مبرهن ساخت. و روشن است که چنين عقلی هماره خاضع وحی بوده و تقدم آن بر هر فکری را که دور از وحی است حتمی می داند"(آيت الله جوادی آملی ، فلسفه ی حقوق بشر ، ص ۵۸ ).
۱۵- در سلسله مقالات "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟ "، به تفصيل در اين خصوص سخن گفته ايم.
۱۶- علامه طباطبايی در اين خصوص نوشته است: "قوانين کليه‏ای که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضای سعادت او هم وضع شده ، در هيچ عصری مختلف و دستخوش تحول نمی‏ شود و صرف پيدايش ماشين به جای الاغ و يا وسيله‏ای ديگر به جای وسايل قديمی ، باعث تحول آن قوانين کليه نمی‏گردد... کتاب و سنت مشتمل بر احکام الهی است. احکام الهی دائمی و به مقتضای فطرت بشر است و نسخ راهی به آن ندارد. در عصر حاضر، حاکم اسلامی ... بايد طبق سيره ی رسول الله حکومت نمايد... و بايد احکام الهی را بدون هيچ کم و زياد حفظ نمايد"(طباطبايی، الميزان، جلد ۴ ، ص ۱۹۱- ۱۹۰).
۱۷- او خطاب به گورباچف نوشت:
"ديگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و به خصوص محی الدين بن عربی نام نمی برم که اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تنی چند از خبرگان تيز هوش خود را که در اين گونه مسائل قوياً دست دارند، راهی قم گردانيد تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطيف باريکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۱۲، ص ۶۸).
فقهای بسياری ملاصدرا را لعن و تکفير کرده اند. آيت الله خمينی در اين خصوص نوشته است:
"جناب صدرالمتألهين را که سرآمد اهل توحيد است زنديق می خوانيم و از هيچ گونه توهين درباره ی او دريغ نمی کنيم"(رساله ی لقاء الله ، ترجمه ی سيد احمد فهری، نهضت زنان مسلمان،صص ۲۵۹-۲۵۸).
۱۸- حتی فقيهی چون آيت الله جوادی آملی در شرح حکمت متعاليه ملاصدرا، چاره ای جز دفاع از خدای غير متشخص ندارد. می نويسد:" اگر وجود واجب نامتناهی و نامحدود است، نامتناهی مجالی برای غير نمی گذارد و فرض شیء دومی که در عرض و يا طول آن قرار گيرد، خطا و ناصواب است... هستی نامتناهی نيز صمد است، يعنی جايی خالی در عرض، طول، فوق، تحت، عمق و در هيچ ساحتی از ساحتهای هستی باقی نمی گذارد تا به همان لحاظ، هستی ديگری حضور به هم برساند"(آيه الله جوادی آملی ، رحيق مختوم، شرح حکمت متعاليه،مرکز نشر اسراء، جلد نهم ، ص۴۵۶). "بنابر وحدت شخصی وجود، حقيقت وجود منحصر در واجب است... غير از واجب هيچ چيزی موجود نيست"(پيشين، ص ۴۸۰). "آنچه در خارج واقعيت دارد، يک واحد شخصی خواهد بود که دارای شئون، تجليات، نعوت و اوصاف کثير است... همه ی موجودات را يک اصل و سنخ واحد است و جز آن اصل واحد هر چه هست شئوون اوست، تنها آن حقيقت واحد ذات است و جز او اسماء و نعوت و صفات او هستند، او اصل است و غير او اطوار و شئوون آن می باشند، او موجود است و هر چه جز او باشد جهات و حيثيات او است"(پيشين،ص ۴۹۷ – ۴۹۶ ). "با وحدت شخصی وجود و با ارجاع عليت به تشأن غير از وجود حقيقی واجب که همان علت واحد و احد است هيچ وجود ديگری که استقلالی يا تعلقی باشد، محقق نيست بلکه آنچه که وجود غير پنداشته می شود چيزی جز تطورات و شئوونات وجود حق و ذات احدی او نيست و با اين بيان هيچ نوع وجودی اعم از وجود رابط و يا رابطی باقی نمی ماند...زيرا وجود رابط داشتن ممکن ها بر مبنای تشکيک وجود است، نه بر اساس رصين وحدت شخصی آن"(پيشين، ص ۵۱۸). "با حضور اطلاقی او غيری باقی نمی ماند و آنچه که غير می نمايد چيزی جز حضور و ظهور آن مطلق منبسط نيست"(پيشين ، ص ۵۳۶).
۱۹- ابن عربی گفته است:
"او در همه ی آنچه مخلوقات يا مبتدعات ناميده می شوند، سريان دارد... او در هر شاهدی شاهد، و در هر مشهودی مشهود است، پس او همه ی هستی است...( محيی الدين ابن عربی، فصوص الحکم ، ج ۱ ، ص۱۱۱)... او همان وجود و موجود است. در هر معبودی او پرستيده می شود و در هر مقصودی او مورد قصد قرار می گيرد. او وجود هر چيزی است و هر چيزی ترجمه و بيان اوست. هنگام ظهور هر چيزی است و در هنگام فقدان هر چيزی او باطن است. او اول(مقدم بر) هر چيزی و آخر(موخر از) هر چيزی است( محيی الدين ابن عربی، الفتوحات المکيه ، ج ۱ ، ص ۴۷۵)...عابد و معبود(پيشين، ج ۴ ، ص ۱۰۲ )...ذاکر و مذکور( پيشين، ج ۴ ،ص ۹۲ )...حاکم و قابل(پيشين، ج ۲ ، ص ۲۱۶ )...تکليف کننده و تکليف شونده(پيشين، ج ۴ ، ص ۱۰۰ )... اوست... پس منزه است کسی که اشيا را ظاهر کرده و خود عين آنهاست( پيشين، ج ۲ ، ص ۴۵۹ )... خدا را جز خدا کسی ذکر نمی کند و جز خدا کسی خدا را نمی بيند"( پيشين، ج ۴ ، ص ۹۲ ). ابن عربی می گفت:"سبحان من اظهر الاشياء و هو عينها:منزه است خدايی که اشيا را ظاهر ساخت در حالی که خود عين آنهاست"( محيی الدين ابن عربی، الفتوحات المکيه، بيروت، دار صادر، ج ۲ ، ص ۴۵۹). " هيبت را کسی در می يابد که بفهمد که ... وجود همان حق(خدا) است"( الفتوحات المکيه ، ج ۲ ، ص ۵۴۰ ). مطابق روايت نسفی: "از شيخ المشايخ سعدالدين حموی سئوال کردند که خدا چيست؟ گفت موجود خداست(الموجود هو الله). سپس از او سئوال کردند که جهان چيست؟ پاسخ داد: غير از خدا موجودی نيست(لاموجود سوی الله)" (شيخ عبدالعزيز بن محمد نسفی ، کشف الحقايق ، به کوشش مهدوی دامغانی ، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ ، ص ۱۵۳ ).
۲۰- آيت الله خمينی يک بار گفت:
"اين از مسائل رايج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه ی فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشيد، کوزه را آب کشيدند، چرا که من فلسفه می گفتم. ترديدی ندارم اگر همين روند ادامه می يافت، وضع روحانيت و حوزه ها،وضع کليساهای قرون وسطی می شد"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۱، ص ۹۱).
اين همان سخن مرتضی مطهری است که می گفت:
"فتوای عرب بوی عرب می دهد و فتوای عجم بوی عجم، فتوای دهاتی بوی دهاتی می دهد و فتوای شهری بوی شهری"(مرتضی مطهری، ده گفتار، ص ۱۲۲ ).
خدای فقها و متکلمين(موجود متشخص انسانوار سلطانی)، با خدای عرفا و فلاسفه(مطلق هستی) يکی نيست. آيت الله خمينی در همان روزهای پيروزی انقلاب در سيمای جمهوری اسلامی تفسير سوره ی حمد را آغاز کرد. می خواست تفسيری عرفانی از قرآن ارائه کند، اما پس از بالا گرفتن مخالفت فقيهان، عقب نشينی کرد و پس از پنج جلسه به کار خود پايان داد. می خواست به همه بگويد که خدای عرفا چگونه خدايی است. گفت:
"يکی از آقايان می گفت:که مرحوم شيخ محمد بهاری ظاهراً می گفت اسم کسی آمد.گفت: که عادل کافری است. گفتيم: عادل است يعنی چه؟ کافر است يعنی چه؟ گفـت:عادل است برای اين که روی موازين شرعی عمل می کند و هيچ معصيت نمی کند. اما کافر است برای اينکه خدايی که او می پرستد،خدا نيست"(روح الله خمينی، تفسير سوره ی حمد،دفتر انتشارات اسلامی، ص ۱۲۰).
به فقيهان می گفت:"حيف است که يک دسته ای از اهل علم" خود را از روايت عرفانی قرآن محروم سازند. سپس به طور صريح تر گفت که به دنبال چه کاری است:
"اگر عمری باشد که اگر ما هم يک چنين تعبيراتی يک وقت يک احتمال داديم، نگوئيد که اين تعبيرات را شما دوباره در ميان آورديد. نخير،بايد دوباره بيايد. من به مرحوم شاه آبادی رحمه الله که برای عده ای از کاسبها آنجا می آمدند نزد ايشان مسائل را همان طوری که برای همه می گفت، برای آنها می گفت. من به ايشان عرض کردم آخر اينها و اين مسائل؟! گفت: بگذار اين کفريات به گوش اينها هم بخورد"(تفسير سوره ی حمد،ص۱۲۴).
آن کفريات درباره ی خداوند چه بود؟ آنان خدای متشخص انسانوار را قبول نداشتند. امام محمد غزالی(متوفی ۵۰۵ هجری) هم به صراحت تمام گفته است:"اصولاً جميع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار می روند، مجازی و استعاری می شوند"(امام محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج ۴، ربع منجيات، کتاب التوحيد و التوکل،ص ۲۵۵-۲۵۴). ملاصدرا هم کاربرد صفات انسانی برای خداوند را مجازی به شمار می آورد. به عنوان مثال،او آياتی از قران که از غضب خداوند سخن گفته اند را تأويل می کرد. برای اينکه تغيير احوال خداوند، به معنای قبول وجوه امکانی در خداوند است، و اين با کمال مطلق خداوند تعارض دارد. مطابق قاعده ی فلسفی، واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جميع الجهات و الحيثيات است. از اين رو،وجوه و صفات امکانی(کليه ی صفات انسانی)، با وجود واجب،سازگار نيست(ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم ، انتشارات بيدار، جلد ۱ ، ص ۱۴۳). ملاصدرا همين رويکرد را در ديگر صفات انسان وار(رحمت، سرور، شنيدن،و...) خداوند جاری می کند. به گفته ی او، در تمام اين موارد بايد قاعده ی خذوا الغايات واترکوا المبادی را جاری ساخت، و تمامی مبادی انسانوار اين صفات را از خداوند نفی کرد. صدرا در تفسير الرحمن الرحيم:بخشنده مهربان(فاتحه،۳)می گويد،عاطفه و مهرورزی ارکان رحمت انسانی اند، اما اين معانی درباره ی خداوند نادرست است. رحمت درباره ی خداوند، به معنای مجازی به کار می رود. شايد مقصود نتيجه ی رحمت در افعال و جهان باشد، نه انفعالات درونی(ذات، صفات،و...)، که محال است خداوندی که از هر جهت واجب است،تغيير پذيرد(ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، ج ۱ ، صص ۷۰- ۶۸).
۲۱- آيت الله خمينی نظريه ی پيشين خود(نظريه ی رايج در حوزه ها و مقبول شورای نگهبان)را اين گونه به نقد می کشد:
"اينجانب لازم است از برداشت جناب عالی از اخبار و احکام اظهار تأسف کنم...آن گونه که جنابعالی از اخبار و روايات برداشت داريد،تمدن جديد به کلی بايد از بين برود و مردم کوخ نشين بوده و يا برای هميشه در صحراها زندگی نمايند"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۱، ص ۳۴).
۲۲- روح الله خمينی، صحيفه نور، ج ۲۰، صص ۴۵۲-۴۵۱ .
۲۳- احمد آذری قمی، "انتخاب خبرگان و ولايت فقيه"، روزنامه رسالت، ۱۹ تير ۱۳۶۸ .
۲۴- اصل ديگری هم وجود داشت که آيت الله خمينی را بدين سو می راند. علامه ی طباطبايی در الميزان نوشته است اعتبار سازی(اخلاق و احکام فقهی) کار ذهن بشری است، نه خداوند. انتساب اعتباريات به خداوند، از قبيل "حرف زدن با کودک به زبان کودکانه است"(علامه ی طباطبايی، الميزان، جلد ۸ ، ص ۶۷). مرتضی مطهری، در کتاب عدل الهی، با ارجاع به نظريه ی طباطبايی در خصوص اعتباريات در کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم ،همين برداشت را تأييد کرده است. وی نوشته است: "از نظر حکما انديشه حسن و قبح ، و نيکی و بدی کارها در انسان ، که‏ وجدان اخلاقی بشر از آن تشکيل شده است ، انديشه‏ای اعتباری است نه حقيقی‏ . ارزش انديشه اعتباری ، ارزش عملی است نه علمی و کشفی . همه ی ارزشش‏اين است که واسطه و ابزار است . فاعل بالقوه برای اين که به هدف کمالی‏ خود در افعال ارادی برسد ناچار است به عنوان " آلت فعل " اينگونه‏ انديشه‏ها را بسازد و استخدام نمايد . ذات مقدس احديت که وجود صرف و کمال محض و فعليت خالص است از اينگونه فاعليتها و اينگونه انديشه‏ها و از استخدام " آلت " به هر شکل و هر کيفيت منزه است "(مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، ص ۵۲).
۲۵- روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۱ ، ص ۶۱ .
۲۶- پيشين،ص ۱۷۶ .
۲۷- صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، جلد ۲ ، ص ۸۳۸.
۲۸- پيشين، صص ۲۱۱- ۲۰۸ .
۲۹- هابز در فصل ۱۶ لوياتان از يگانگی شخص حاکم و دولت دفاع کرده است. حاکم، شخصيت حقوقی است که نماينده ی کل کشور و حيات کل جامعه است:
"شخص کسی است که سخنان يا اعمال او يا از آن خود او تلقی می شود و يا نمايش دهنده ی سخنان يا اعمال شخص ديگری و يا هر چيزی ديگری است که آن سخنان يا اعمال منسوب به آنها باشند،خواه به راستی يا به دروغ "(توماس هابز، لوياتان، ويرايش و مقدمه از سی. بی. مکفرسون، ترجمه ی حسين بشيريه ،نشر نی،ص ۱۸۲).
در واقع مردم با شخص مصنوعی قرارداد می بندند و حقوق طبيعی خود را به او واگذار می کنند. آن گاه آن شخص مصنوعی قدرت عمل پيدا می کند. بدين ترتيب:
"وقتی شخصی نماينده و کارگزار انبوهی از آدميان باشد، آنان به يک شخص يا کارگزار تبديل می شوند؛ به نحوی که گويی تفويض امر کارگزاری با رضايت تک تک آن انبوه آدميان صورت گرفته است. زيرا آنچه موجب پيدايش آن شخص واحد می گردد،وحدت شخص نماينده است و نه وحدت کسانی که کارشان به وی واگذار شده است. و نيز تنها نماينده يا کارگزار دارای شخصيت و آن هم تنها يک شخصيت است؛ در غير اين صورت نمی توان معنای وحدت انبوهی از آدميان را دريافت"(توماس هابز، لوياتان، ويرايش و مقدمه از سی. بی. مکفرسون، ترجمه ی حسين بشيريه ،نشر نی،ص ۱۸۵).
۳۰- آيت الله منتظری، خاطرات، ص ۵۲۰ .
۳۱- به عنوان مثال به نامه ی آيت الله خمينی به وزير کشور وقت درباره ی نهضت آزادی توجه کنيد:
"نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ايران به آمريکا است... اگر مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملت‌های مظلوم بويژه ملت عزيز ما اکنون در زير چنگال آمريکا و مستشاران او دست و پا می ‌زدند و اسلام عزيز چنان سيلی از اين ستمکاران می ‌خورد که قرن‌ها سر بلند نمی ‌کرد... نهضت به اصطلاح آزادی صلاحيت برای هيچ امری از امور دولتی يا قانون‌گذاری يا قضايی را ندارند ؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بی ‌مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تاويل‌های جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های ديگر، حتی منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است. "نهضت آزادی" و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نيستند. از اين جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کرده‌اند مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی الموالی امير المومنين را در نصب ولات و اجرای تعزيرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اوليه و ثانويه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را - نعوذ بالله- تخطئه، بلکه مرتد بدانند! و يا آن که همه اين امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتيجه آن که نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسياری از کسانی که بی‌اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می ‌گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۰، ص ۴۸۱).
۳۲- آيت الله خمينی در نامه ی ۶/۱/۱۳۶۸ در خصوص برکناری آيت الله منتظری از جانشينی خود نوشته است:
"از آنجا که روشن شده است که شما اين کشور و انقلاب اسلامی عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال‌ها و از کانال آنها به منافقين می ‌سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبری آينده نظام را از دست داده‌ايد...به قدری مطالبی که می ‌گفتيد ديکته شده منافقين بود که من فايده‌ای برای جواب به آنها نمی ‌ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودی که در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می ‌بينيد که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌ايد...از آنجا که ساده‌لوح هستيد و سريعاً تحريک می ‌شويد در هيچ کار سياسی دخالت نکنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد...نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقين که به وسيله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می ‌رسيد؛ ضربات سنگينی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گرديد؛ برای اينکه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه کنيد، شايد خدا کمک تان کند . و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح می ‌دانستم که مدير و مدبر نبوديد ولی شخصی بوديد تحصيل‌کرده که مفيد برای حوزه‌های علميه بوديد و اگر اين گونه کارهاتان را ادامه دهيد مسلما تکليف ديگری دارم و می ‌دانيد که از تکليف خود سرپيچی نمی ‌کنم. و الله قسم، من با نخست‌وزيری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می ‌دانستم. و الله قسم، من رای به رياست جمهوری بنی ‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۱ ، صص ۳۳۲- ۳۳۱).
آيت الله خمينی پس از انتصاب مهندس مهدی بازرگان،در خصوص حکم خود گفت:
"اين دولتی که تعيين شده است و به ولايت شرعی تعيين شده است و يک حکومت شرعی است، نه فقط قانونی باشد يعنی حکومت شرعی لازم الاتباع، همه کس واجب است بر او که از اين حکومت اتباع کند، نظير مالک اشتر را که حضرت امير سلام الله عليه می فرستاد يک جايی و منصوبش می کرد، حاکم واجب الاتباع بود يعنی حاکم الهی بود، حاکم شرعی بود. ما هم ايشان را حکومت شرعی داديم به او حکومت قانونی هم که هست، بنابراين واجب الاتباع است"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۵،ص ۳۴).
بدين ترتيب معلوم نيست "والله من با نخست وزيری بازرگان مخالف بودم"،چگونه با حکم نخست وزيری او سازگار است.
۳۳- آيت الله خمينی در اين خصوص گفته است:
"اشتباهی که ما کرديم اين بود که به طور انقلابی عمل نکرديم و مهلت داديم به اين قشرهای فاسد...اگر ما از اول که رژيم فاسد را شکستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب کرديم، به طور انقلابی عمل کرده بوديم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل کرده بوديم و روسای آنها را به محاکمه کشيده بوديم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بوديم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بوديم و چوبه های دار را در ميدان های بزرگ برپا کرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو کرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمی آمد. من از پيشگاه ملت عزيز عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبوديم، دولت ما انقلابی نيست، ارتش ما انقلابی نيست، ژاندارمری ما انقلابی نيست، شهربانی ما انقلابی نيست، پاسداران ما هم انقلابی نيستند، من هم انقلابی نيستم. اگر ما انقلابی بوديم، اجازه نمی داديم اينها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کرديم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کرديم، يک حزب و آن "حزب الله" حزب مستضعفين، و من توبه می کنم از اين اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به اين قشرهای فاسد در سرتاسر ايران که اگر سر جای خودشان ننشينند ما به طور انقلابی با آنها عمل می ‏کنيم"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۸ ، ص ۲۵۱ ).
۳۴- بهيموت و لوياتان-- در آخرت شناسی يهودی- بابلی -- نام دو عفريت است. بهيموت بر خشکی(صحرا) فرمان می راند. لوياتان بر دريا. اولی نر است و دومی ماده. جانوران خشکی بهيموت و دريا زيان لوياتان را همچون خدايگان خود تکريم می کنند. هر دو غولان آشوبند. بنابر نوشته های وحيانی عهد عتيق بهيموت و لوياتان اندکی پيش از به پايان آمدن جهان پديدار خواهند شد. آنها حکومت هول و هراس را بنا خواهند کرد اما خدا نابودشان خواهد کرد. در رواياتی ديگر آمده که بهيموت و لوياتان درگير آن چنان نزاع بی امان می شوند که به نابودی هر دو خواهد انجاميد. سرانجام روز رستگاری و داد فرا خواهد رسيد و در جشنی پر شکوه که ظهور قلمرو خدا در آن اعلام می شود آنان گوشت اين دو عفريت را خواهند خورد. آخرت شناسی يهودی، کتاب ايوب،کتاب انبيا و رسالات وحيانی پر از اشاراتی بدين اسطوره است که اغلب به اشکال گوناگون تعبير و دسمايه ی اوضاع سياسی شده است. اگوستين قديس،شيطان را در هیأت بهيموت می بيند. فرانتی نويمان، يکی از اعضای "موسسه ی پژوهش اجتماعی" مکتب فرانکفورت، به دليل اين که فاشيسم می خواهد حکومت بی قانون و هرج و مرج طلب و آشوب کار ايجاد کند؛ آن را بهيموت می خواند(فرانتس نويمان، بهيموت، ترجمه ی محمد رضا سوداگر).
۳۵- مرتضی مطهری گفته است:
"هر وقت و هر زمان که پيشوايان مذهبی مردم- که مردم آنها را نماينده ی واقعی مذهب تصور می کنند- پوست پلنگ می پوشند و دندان ببر نشان می دهند و متوسل به تکفير و تفسيق می شوند، مخصوصاً هنگامی که اغراض خصوصی به اين صورت در می آيد، بزرگترين ضربت بر پيکر دين و مذهب به سود ماديگری وارد می شود"(مرتضی مطهری، مجموعه ی آثار، انتشارات صدرا، جلد۱ ،ص ۴۹۱).
۳۶- آيت الله منتظری در دو مکتوب مبسوط به نظرات عبدالکريم سروش درباره ی کلام باری پاسخ گفت. رجوع شود به کتاب: آيت الله منتظری، سفير حق و صفير وحی ، در لينک :
http://www.amontazeri.com/farsi/frame4.asp
۳۷- در خصوص حقوق زنان، نظر ايشان اين است که "هر حق و تکليفی برای زن و مرد بايد براساس عدالت باشد" ، اما "عدالت به معنای تساوی زن و مرد در همه ی جهات نيست. بلکه به اين معناست که به هر کس هر آنچه استحقاق دارد داده شود و به آنچه توان دارد تکليف شود. بديهی است ساختار وجودی زن و مرد خصوصيات جسم و روح و طبع و نياز آنان تفاوت می کند؛ و تکاليف و حقوقی که در تشريع ملاحظه شده است بايد مطابق ظرفيت و توان و نياز هر کدام باشد، وگرنه ظلم به او خواهد بود"(آيت الله منتظری، حکومت دينی و حقوق انسان، نشر سرايی، صص ۱۲۰- ۱۱۹).
آنگاه گفته اند مقتضای عدالت به اين معنا آن است که تکاليف دشوار و مسئوليت های سنگينی که توانايی جسمی و روحی زيادی می طلبد، از زن که انسان ظريف و لطيف و به تعبير حضرت امير ريحانه است، برداشته شود"(پيشين،ص ۱۲۰). ايشان بر اين نظرند که ولايت، قضاوت، جهاد، طلاق، شهادت برخی از مصاديق اين حکم کلی را تشکيل می دهند. اما اموری چون "تربيت کودک و حضانت وی و تدبير امور منزل بر عهده ی زنان" است(پيشين، ص ۱۲۱). دلائلی که ايشان برای اين تقسيم وظايف و حقوق ذکر کرده اند، از نظر امروزيان پذيرفته نيست.
مستند اين مدعا، احاديثی است که از ائمه ی شيعيان نقل فرموده اند. فقهای کنونی شيعه، برخلاف شيعيان چند قرن اوليه که امامان را فقط "علمای ابرار" به شمار می آوردند،ائمه را معصوم و دارای علم غيب به شمار می آورند و احاديث ذکر شده از آنها را در عمل همسطح آيات قران تلقی می کنند. بگذريم از اينکه قرآن حتی پيامبر گرامی اسلام را معصوم ندانسته و آگاهی از علم غيب را به صراحت از تمامی موجودات و پيامبران نفی کرده است(انعام، ۵۰- اعراف،۱۸۸- هود،۳۱- نمل،۶۵- انعام، ۵۹). نکته ی تازه در نظر ايشان قيودی است که بر اين احاديث وارد کرده اند. يعنی از طريق کشف علت حکم، حکم را محدود به همان دايره می کنند. به عنوان نمونه، به نقل از امام رضا آورده اند: که علت اينکه شهادت زنها در طلاق و هلال پذيرفته نمی شود، برای آن است که ديد چشم زنها ضعيف است و در طلاق هم به سود همجنس خود(ديگر زنها) نظر می دهند. ايشان فرموده اند، "اگر در موردی يقين پيدا شد که ديد چشم زنی ضعيف نيست و يا متمايل به هم جنس خود در طلاق نيست، چه بسا ممکن است گفته شود وجهی برای عدم قبول شهادت آنان وجود ندارد"(پيشين، ص ۱۲۴). روشن است که تشخيص ضعف يا عدم ضعف چشم خانم ها، و گرايش يا عدم گرايش به هم جنس، با فقيهان نيست، بلکه وظيفه اهل علم و متخصصان است که تکليف اين امور را مدتهاست که تعيين کرده اند.
ايشان در خصوص عدم مشورت با زنها به سخن علی ابن ابی طالب در نهج البلاغه استناد فرموده اند. اما ابتکار ايشان آن است که دوباره علت صدور اين حکم را جست و جو کرده اند. می گويند حضرت علی:"پرهيز از مشورت با زنان را تعليل کرده اند به اين که رأی و فکر آنان سست می باشد... پس مقتضای تعليل اين است که اگر بعضی زنان دو صفت فوق را نداشته باشند، مشورت با آنان مرعوب عنه نيست... در حقيقت موضوع نهی در جمله ی حضرت کسی است که رأی او ضعيف و تصميم او سست باشد، خواه زن باشد يا مرد "(پيشين، ص ۱۲۴). ايشان سپس دليل جامعه شناسانه ی صدور چنان احکامی را بازگو کرده اند، که بيان آن از سوی يک مرجع تقليد، قابل تقدير است. می گويند:
"اين احتمال وجود دارد که چون در ادوار گذشته و در عصر رسالت و امامت زنان در اثر هنجار تاريخی و عادات و رسوم جاهلی به دور از رشد فرهنگی و اجتماعی بوده اند و تحمل آنان برای ورود به عرصه ی مسائل مهمی همچون: قضاوت و شهادت و نظاير اين ها بسيار کم بوده است، لذا شارع حکيم اين گونه امور را از آنان برداشته است..."(پيشين، ص ۱۲۵).
اين سخن مورد تأييد علم جامعه شناسی است، اما بايد بر آن افزوده گردد که عقب ماندگی زنان در جوامع گذشته معلول تبعيض جنسيتی و انديشه ی مردسالارانه بود. نمی توان نقش روايات را در پيدايش و دوام آن واقعيت ناديده گرفت. در واقع، تمام اديان گذشته، مردسالارانه اند. ايشان هم همين نظر را به شکل زير تأييد کرده اند:
"اين خود دليل بر احتمال فوق و ناظر بودن روايات مربوطه، به شرايط و زمان و مکان خاص می باشد"(پيشين، ص ۱۲۵).
ايشان سپس هفت روايت از ائمه درباره زنان نقل و تعليل کرده ، و در پايان نتيجه گرفته اند:
"با اين فرض، احتمال فوقق که روايات ذکر شده ناظر به وضعيت و شرايط خاص زنان آن زمان بوده است موجه به نظر می رسد؛ و با چنين احتمالی، ظهوری برای روايات مذکور در بيان حکم دائمی الهی، باقی نمی ماند"(پيشين، ص ۱۲۷).
اگر اين رويکرد تا نهايت منطقی اش دنبال شود،به اين نظريه ی منتهی خواهد شد که، تمامی احکامی فقهی قران و سنت معتبر، متعلق به صدر اسلامند، مگر آنکه استثناً عکس آن اثبات شود. ايشان در تعليل تفاوت ديه ی زن و مرد، و ارث انها هم نکاتی را ذکر فرموده اند، اما به گمان ما، ايشان می توانند رويکرد کلی شان را در تمامی موارد تبعيض آميز دنبال کنند. يعنی اين رويکرد که تمامی اين احکام متعلق به گذشته اند.
۳۸- حکم سنگسار از دين يهود وارد دين اسلام شده است. آيت الله منتظری ضمن تائيد اين مدعا ، گفته اند که هر حکمی از اديان سابق که به صراحت توسط خداوند نسخ نشده باشد، همچنان معتبر است. می نويسند:
"ابقاء بعضی از احکام اديان سابق و عدم نسخ آنها در اسلام مستلزم آن نيست که قرآن ناقص باشد". در ادامه با اشاره با آيات ۱۸۳ بقره ،۳۲ و ۴۵ مائده، نشان داده اند که حکم روزه و قصاص هم از دين يهود وارد اسلام شده است، و فرموده اند:"هيچ لزوم عقلی و نقلی وجود ندارد که حکم رجم مستقيماً و صريحاً در قرآن وجود داشته باشد"(پيشين، ۱۳۱- ۱۳۰). "قرآن با ساير کتابهای آسمانی تحريف نشده، در بسياری از اصول و معارف دينی مشترک است...[کامل بودن قرآن]... مستلزم اين نيست که تمام احکام شرايع سابقه به کلی نسخ شده باشد... معنای مصدق بودن قرآن و تصديق کتاب های اهل کتاب مانند تورات و انجيل اين است که احکام نازل شده در آنها مورد تأييد قرآن می باشد... همه ی آنچه از احکام در کتاب های نازل شده ی قبل بوده و تحريف نشده است جز آنچه قران به کلی نسخ کرده يا تغيير داده و يا تکميل کرده است مورد تصديق و تائيد قرآن می باشد... احکام واقعی و غير تحريف شده ی هر شريعت سابقی تا زمانی که از سوی شريعت لاحق نسخ نگرديده است ثابت و باقی می باشد"(آيت الله منتظری، مجازات های اسلامی و حقوق بشر، صص ۱۳۵-۱۳۲).
آيت الله منتظری افزوده اند که از منابع اصلی :" شيعه و سنی چنين بر می آيد که خلفای پس از پيامبر اسلام حتی امير مومنان علی حکم رجم را اجرا می کرده اند... پيامبر اکرم زن شوهرداری را که زنا کرده بود رجم کرد"(پيشين، ص ۱۳۶). سپس چهار مورد از موارد سنگسار توسط پيامبر گرامی اسلام را ذکر می فرمايند. ايشان به موردی استناد می کنند که علی بن ابی طالب فرد زانی را ابتدا صد ضربه تازيانه می زنند و سپس او را سنگسار می کنند. وقتی از ايشان پرسيده می شود "چرا دو حد بر او جاری شد؟ " پاسخ داده اند:"حد تازيانه به دليل کتاب خدا و حد رجم به دليل سنت رسول الله"(پيشين، ص ۱۳۸).


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016