بر تن تان زار می زند، اما ادامه دهيد، محمدرضا شکوهی فرد
MRSHOKOUHIFARD@GMAIL.COM
تهديد، اين شناسه ادبياتيست که رهبر جمهوری اسلامی در صدر و ديگر عاملان کودتا، ظاهرا ذيل او در قبال جنبش مدنی بی خشونت معترضان و مخالفان در پيش گرفته اند و اين گونه که قرائن نشان می دهد، قرار هم نيست از بکارگيريش اعراض ورزند.
در حقيقت، استفاده از اين ادبيات که تا حدود زيادی، واجد صفت عملگرايانه نيز هست، مختص اقطاب قدرقدرت جبهه معاندان ملت و زعيم اسمی شان، حجت الاسلام خامنه ای نيست.، همچنين زائيده به قول شيخ، کودتا چيان تازه به دوران رسيده هم نيست.
اين ادبيات وجودی نظام جمهوری اسلامی از بدو تاسيس است. يکی از شاخصه های اصلی اش است. می خواهم بگويم تبار باب شدن بهره گيری از ادبياتی اينچنين حتی باز می گردد به بازه زمانی تاسيس نظام جمهوری اسلامی از بدو.
بوی اين رويکرد را آگاهان و نزديکان عرصه از روز اول تاسيس حزب جمهوری اسلامی از اتاق های دربسته اهالی اين حزب می شنيدند.
اما از ادبيات آشنا و کهنه اينان که بگذريم، دو مقايسه از زبان ايشان در ايرد خطبه های نماز اخير برون تراويد، که به نظرم دومی بدليل ارتباط با حافظه تاريخ معاصر ايران، قابل تامل تر می نمايد.
حجت الاسلام خامنه ای در اين نماز جمعه که به باورم، بی روح ترين، بی رقم ترين و در عين حال شايد سرنوشت ساز ترين نماز جمعه سه دهه اخير بود، از علی (ع) گفت، از شمايل حکومت آن حضرت سخن بميان آورد، اما نگفت اين مهم و گواه هزاران رو به آسمان گزارده را که علی در دوران صدارتش شمشير بر روی کدام مخالف کشيد، خون کدام مظلوم بر زمين ريخت؟ نگفت علی (ع) چرا در آن نامه مشهور مالک را خطاب کرد و بر او روا دانست به خاطر هتک يک پيرزن يهودی در قلمرو حاکم اسلامی، دق کند.
آری آنچه که بر زبان ايشان نرفت را ديگر قاطبه ملت آگاه ايران می دانند و بر آن واقفند. و نيازی به تفسير تفصيلی اش نيست چه که خواب را می توان بيدار کرد، اما خود به خواب زنان را؟
موضوعی که دست مايه دوباره رقصانی قلم به اين حقير داد، اصرار ايشان بر مشابهت سازی ميان خود و شرايط سياسی و اجتماعی امروز با آيت ا... خمينی و فضای سه دهه پيش کشور را بود.
حجت الاسلام خامنه ای مساعی مستمر خويش را در ايراد خطبه های مذکوربر اين مسير مستقر کرد که چه شرايط سياسی اجتماعی و چه خود ايشان قرينه شرايط سه دهه ماضی و شخص آقای خمينی ست.
در اثبات سيئات بی شمار آيت ا... خمينی گواه و سخن کم نبوده و نيست.اما بر اين نظرم به هيچ روی يک ذهن آگاه و روشن نمی تواند زير بار تعاريفی برود که بدنبال اثبات و تاکيد بر مشابهت حجت الاسلام خامنه ای با آيت ا... خمينی است. حتی نزديکترين ياران ايشان در جبهه محافظه کاران و حتی به اصلاح پيمانکاران بنای کودتا که از اهالی اتاق فکر ايشان نيز هستند.
آقای خمينی هر چند ايفا کننده بيشينه نقش منفی و سياه در تاريخ معاصر ايران بود، اما از چند منظر خاص تفاوت های بنيادی در نگاه، بينش و عملکرد سياسی او با رهبر فعلی جمهوری اسلامی عيان است.
جمله اين تمايزات را در اين معارفه کلی می توان خلاصه نمود که آقای خمينی، آيتم های مشخصی از ويژگی و ملزومات يک رهبر سياسی در شخصيت و عملکرد خويش داشت.
کاريزمای سياسی، اقبال اجتماعی، وجهه مذهبی ، قدرت تصميم سازی و تصميم گيری و ...............هر چند جمله اين ويژگی ها در جهت عکس صلاح ملت و ميهن به کار بسته شد و نتيجه اش آنيست که هم اکنون شاهدش هستيم.
به زعم من، دو ويژگی غير قابل انکار در شخصيت سياسی حجت الاسلام خامنه ای موجود است که لزوم تاکيد بر تفاوت ايشان با سلف خود را بيشتر می کند.
۱- عدم قدرت تصميم سازی و تصميم گيری
۲- جولان دادن بيشينه توهم توطئه در ذهن حجت الاسلام خامنه ای
اين بدان مفهوم نيست که مدعای تصميم گيری کاملا مستقل آقای خمينی را در برهه های گوناگون تاريخ نظام مطرح کنم و بگويم، تصميمات آقای خمينی ابدا تحت الشعاع اعمال نظر برخی از اشخاص جريان ها و تفکرات نبوده ، اما کيفيت و شرايط بروز و صدور آن تصميم ها، با آمبيانس امروز ايران چه در عرصه سياسی و چه در عرصه اجتماعی متفاوت است.
فی الواقع حوادث پس از انتخابات و موضعگيری های رهبری نظام، امروزه روز بيش از گذشته نشان می دهد، قبول رهبری آقای خامنه ای حتی در حلقه بسته حکومت نيز، بيشتر مقرب مفهومی طنزآميز است تا مقوم تعريفی موءيد.
رويدادهای پيامد انتخابات و موضعگيری های بعضا متناقض و هيستريک ايشان، نشان داد که حجت الاسلام خامنه ای صرفا يک عروسک کوکی کهنه از رهبری سياسی حتی يک جمع قليل از اطرافيان حاکميت است.
جالب است، از دوستی شنيدم، که در يکی از جلسات تصميم سازی منعقد شده در اتاق فکر ايشان، يکی از اعضای آن اتاق، که در بلاهت سياسيش حتی عامه نيز اندکی ترديدی ندارند، به رهبری پيشنهاد می کند که همانگونه که بهزاد نبوی را در زندان با بيرون آوردن پرونده انفجار دفتر نخست وزيری و دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و به اصطلاح اصرار بر اعتراف وی به ارتباط با کشميری زير فشار قرار داديم، با استناد به مدارک مرحوم حسن آيت و برخی ديگر، مير حسين موسوی را هم می توان به ارتباط با محمد کلاهی متهم کنيم و مسير پرونده انفجار دفتر حزب را به سمت متهم کردن او پيش ببريم.
در واکنش جناب رهبر مانند يک سرباز گوش به فرمان سر فرود آورده و نظر يکی ديگر از احباب خويش را می پرسد که اين يکی در بلاهت دست قبلی را از پشت بسته.
می بينيد،با درنظرگيری تمام دوران حکومت آقای خمينی چه در جبهه مخالفان و چه در جبهه مخالفان ايشان چنين حقارت شخصيتی يافت نمی شود. تصميم ها را برای او می سازند و می گيرند. وی فقط يک عروسک شده است. يک کاريکاتور نه چندان خنده آور از رهبری سياسی يک جمع معدود.
خود ايشان با اينکه بهتر از همه می داند که چنين اتهامات مضحکی به مهندس ميرحسين موسوی و بهزاد نبوی نمی چسبد و مستقيما خود در جريان ديتيل وقايع مذکور بوده، اما چنان عرصه عقل ورزی را بر خورد تنگ نموده که سر تسليم به درگاه ياوه گويان و جاهلان خيمه می سپارد و عنان عمل بدين مجانين واگزار می کند.
شايد بتوان تنها يک مورد خاص را ذکر نمود که تصميم آقای خمينی زير سايه اعمال و تحميل نظرات اشخاص و جريان ها صورت پذيرفت و آن پذيرش قطعنامه و تتميم جنگ بود.
اما ممکن است پاسخ اين باشد که آيا صرفا دليل تبارز چنين سوء رفتاری از سوی رهبر نظام، ضعف شخصيتی اوست.
قطعا خير
پاسخ به اين مهم دقيقا منعطف است به شاخصه دوم تفاوت حجت الاسلام خامنه ای و آيت ا... خمينی.
توهم توطئه
آقای خامنه ای به چند دليل خاص به شکل غريبی رو به پستوگزينی در دخمه های توهم زا آورده ، که برای توضيح آن می بايد به شکل و شرايط انتصاب ايشان به مقام رهبری و شرايط احراز اين مقام از سوی او توجه شود.
انتصاب ايشان به اين مقام با توجه به عدم داربودن وجهه و سبغه ملی، مذهبی و اجتماعی نزد عوام و خواص جامعه و بدليل کمبودی که ايشان از نظر جايگاه علمی، فقهی در خود احساس می نمود، از دلايل اخصی بود که موجب گرايش ايشان به سمت يک حلقه فکری خاص و محدود از افراد و افکاری شد که ماهيت سياسی و اعتقادی شان ديگر بر همه روشن شده است.
رهبر جديد با علم به عدم وجاهت حقوقی و حقيقی خويش، از نخست لحظه انتصاب مشی مشخصی را برگزيد تا با پيمايش آن، نقاط فقر مذکور خود را بپوشاند.
استبعاد از توجه به نظر مراجع و روحانيون، حکومتی کردن ارگان روحانيت به شکلی که در تاريخ چند قرن اخير سياسی ايران بی سابقه بوده، غفلت سهوی و عمدی از مهمات وظايف يک رهبر سياسی که همانا شناخت، توجه و درک عميق از لوازم اداره منطقی کشور و دقت به پيامدهای جابجايی نسل ها و تعويض جبری هنجارها و تغيير باورهای سياسی و اجتماعی است و ............... وی را به سمت اتاق به اصطلاح فکری سوق داد که که اعضايش ، جمعی از جاهلان و مجانين و بقول آقای کروبی تازه بدوران رسيده هاييست که يا به دليل تعميق جهالت در بطن ذهنشان، يا بدليل منفعت طلبی، در مشاورت های تحميلی خود به ايشان، عقلانيت به خرج نمی دهند.
يک حلقه مشورتی بسته شخصيت او را در مسيری قرار داده که جز مدح و سنا نمی شنود و جز ترس از توطئه های رنگارنگ عليه خود و ارکان حاکميت حس نمی کند.
توهمی که بر آنست هر لحظه و ساعت، شخص، جريان و يا خط فکری خاصی در صدد خلع يد از اتوريته رهبری و نظام است، چنان در شخصيت ايشان به مثابه يک ويژگی بارز، عمق يافته، که بمانند يک بيماری لاعلاج، طريق درمانی برايش قابل تصور نيست.
همين محبوس شدن در چارچوب توهمات گوناگون، موجب بروز مجموعه کنش ها و واکنشهايی از سوی حجت الاسلام خامنه ای شده، که هر ناظر بينايی را نويد سقوط ايشان و حکومتش می دهد.
جمله آنکه به هر حال واکنشهای اينچنينی از سوی ايشان که بعيد از هر نوع نگاه قريب به منطق می نمايد ، صرفا مسير فرارسيد نيک روز زوال استبداد را تسطيح می نمايد و جز نامی منفور و چهره ای تيره از ايشان و دوران رو به پايان زمامداريش در تابلوی مدرًس تاريخ حک نمی کند و سازه سست بنياد نظامی که بوی تعفنش، کهکشانها را نيز درنورديده را به شکل زيبا و به ياد ماندنی فرو خواهد ريخت.
پس توصيه ما به ايشان اينست که هر چند اين عبا بر تنتان زار می زند، اما ادامه دهيد.