دوشنبه 12 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دادگاه اسرائیلی علی خامنه ای، اکبر گنجی

اکبر گنجی
وقتی فرزندان دلیر ایران زمین را قتل عام می کنند، وقتی گروه دیگری را در سلول های انفرادی قرون وسطایی شکنجه می کنند، آیا وظیفه ی اخلاقی ایرانیان مقیم خارج حکم نمی کند که جنایت کاران را به دادگاه های بین المللی بکشانند؟ آیا سکوت در برابر جنایت، مشارکت در جنایت نیست؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


با این رژیم چه باید کرد؟(4)

اشاره: اگر چه اعلام شکایت از زمامداران جمهوری اسلامی به دیوان بین المللی کیفری می تواند به جرایم پس از جولای 2002 بپردازد، اما حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد ماه 1388 به تنهایی برای اقامه اتهام جنایت علیه بشریت کفایت می کند. رژیم جمهوری اسلامی به طور برنامه ریزی شده دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان و دیگر اقشار اجتماعی را سرکوب کرده است. مطابق ماده ی هفت قانون روم(اساسنامه ی دیوان کیفری بین المللی)، برخی از مصادیق جنایت علیه بشریت به شرح زیر است:

"زندانی کردن یا محرومیت شدید از آزادی جسمانی که ناقض قوانین اساسی حقوق بین الملل باشد. شکنجه. تجاوز به عنف...تعقیب قضایی علیه هر گروه یا جمعیت شناخته شده بر اساس زمینه های سیاسی-نژادی- ملی- قومی- فرهنگی- دینی و جنسی یا زمینه های دیگر که در حقوق بین الملل منع شده باشد. مفقود الاثر کردن افراد. اعمال غیر انسانی دیگر با مشخصاتی شبیه به موارد فوق که با قصد و نیت انجام شده باشد و رنج عظیم یا جراحتی جدی بر بدن یا سلامت ذهنی و جسمی افراد وارد کرده باشد".

تمامی مواردی که دیوان کیفری بین المللی جنایت علیه بشریت به شمار آورده است،سنت جاری دستگاههای نظامی- امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی است. رژیم سلطانی علی خامنه ای از همه ی این موارد برای سرکوب مخالفان استفاده کرده و می کند. در این قسمت با اشاره به برخی از رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری نشان داده می شود که پرونده ی جنایت علیه بشریت با استناد به وقایع اخیر هم قابل تعقیب است، چه رسد به حوادث سال های گذشته.

1- اوباش سرکوبگر: اوباش و اشراری که در طرح امنیت اجتماعی شناسایی شده اند، در سرکوب مردم در خیابان ها و بازداشتگاه ها مشارکت مستقیم داشته اند. به عنوان نمونه، علیرضا بهشتی، فرزند آیت الله بهشتی و مشاور میر حسین موسوی، در خصوص وقایع اخیر گفته است:

"تعداد افراد بازداشت شده مشخص نیست.محلی که افراد بازداشت شده‌اند و اینکه الان در چه مرحله هستند نیزمشخص نیست... بعد از چهل روز بازداشتگاه کهریزک مساله شده و نسبت به آن اقدام می شود... تعداد زیادی از افراد بازداشتگاه کهریزک به اصفهان منتقل شدند...افراد سرشناس را که کنار بگذارید خیلی از بازداشتی ها افراد بی نام نشان و عادی هستند.من بیشتر نگران این ها هستم... حدود 1700 اسم جمع شده اما حتما این همه اسامی نیست و نکته دیگر اینکه چه تعداد از این اسامی زنده هستند، مشخص نیست...ما اطلاعاتی داریم از اینکه برخی از افرادی که در طرح امنیت اجتماعی بعنوان افرادی که از لحاظ اجتماعی ناآرام و تحت اوباش بازداشت شدند و پیش از این از آنها تعهد گرفته بودند، اکنون آنها را در تجمعات و در بازداشتگاه‌ها در مرحله نگهداری و ... به کار گرفته‌اند. در تجمعات هم از آنها استفاده کردند و در مراحل بازداشت و نگهداری و ...به غیر از افرادی که تحت عنوان اوباش پیش از این تعهد گرفته و اکنون به کار گرفته شدند، برخی از این‌ها از بخش‌های رسمی حکومت هستند.برخی متعلق به بسیج هستند برخی لباس شخصی‌هایی هستند که نمی ‌توان آنها را جزء بسیج حساب کرد .بخشی اطلاعات سپاه هستند و گروههای مختلف...بخش خاصی از سپاه در اتفاقات اخیر حضور دارد و بخش زیادی از سپاه نسبت به وضعیت فعلی انتقاد داشته و از آن رضایت ندارند.وزارت اطلاعات بسیار کم درگیر است و اصولا وزارت اطلاعات را زیاد درگیر این بازی نکردند. دادستانی از یک مرحله‌ای به بعد وارد می شود.نقش نیروی انتظامی در یک دوره‌ای بیشتر بوده اما هر چه جلوتر رفتیم کمتر با این مساله درگیر است.وضعیت بخشی که در اختیارسپاه است مبهم است...به برخی افراد آسیب می زند اما شکل کار شکل عجیبی است که دسترسی قانونی به اطلاعات در مورد این اماکن را غیر ممکن کرده ست"[1].

2- نمایش اعتراف به جای دادگاه: رژیم سلطانی ایران نه به دادگاه صالح باور دارد، نه به شواهد و قرائن برای اثبات اتهام. در سلولهای انفرادی بازداشتگاهها متهمان را با توسل به شکنجه ی جسمی و روانی وادار می کنند به آنچه می خواهند اعتراف کنند. به عنوان نمونه، محمد رضا تابش نماینده ی اقلیت مجلس، به نقل از همسر ابطحی گفته است:

"بعد از 43 روز که همسرم را دیدم حدود 18 کیلو وزن کم کرده‌بود و آقای ابطحی می‌گفت که چند روزی است که قرصی را به من می‌دهند که من را از جار و جنجال و هیاهوی این دنیا فارغ کرده است.ابطحی به همسرش گفته بود این قرص من را بسیار آرام می‌کند"[2].

همه به یاد دارند که در پاسخ سعید مرتضوی به اظهارات قائم مقام دادگستری تهران در خصوص بازداشتگاه کهریزک، به قتل سه زندانی اعتراف شده بود. در آن اطلاعیه آمده است:

" در خصوص وقايع اخير هياتی از سوی شورای عالی امنيت ملی و دادسرای جنايی تهران مامور بررسی علت فوت سه نفر از دستگيرشدگان اغتشاشات ‌١٨ تير كه چند روز در اين بازداشتگاه بوده‌اند گرديد، تا چنانچه فرد يا افرادی در اين رابطه قصور و تقصيری داشته باشند شناسايی و مطابق مقررات با آنان برخورد گردد"[3].

این اعتراف رسمی نشان دهنده ی شیوه ی اعتراف گیری از متهمان در دستگاه قضایی و نظامی سلطان است. مصطفی پورمحمدی،یکی از چهره های اصلی قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 ، رئیس سازمام بازرسی کل کشور، درباره سرکوب های اخیر گفته است:

"در اتفاقات اخیر قطعا در مواردی با مردم با خشونت رفتار شد و این رفتارها زمینه ناراحتی و رنجش خاطر مقام معظم رهبری را فراهم کرد. در اجرای قانون نیازی به خشونت نیست و قانون ملاک مسیر صحیح و هدایت جامعه است...اگر مجریان قانون در اجرای آن کوتاهی کنند و اشتباهی از آنان سر بزند قطعا چند‌ برابر مردم عادی در برابر آن مسئول هستند"[4].

بازداشت فرزندان مردم، و پس از گذشتن یکی- دو هفته جنازه ی آنان را به خانوادهایشان تحویل دادن، آن چنان ننگین بود که حتی صدای اقتدارگرایان را هم در آورده است. علی مطهری نماینده ی اصول گرای مجلس در نامه ای خطاب به آیت الله جنتی نوشته است:

"کمترين اشاره‌ای به نوع برخورد با معترضين و خصوصا قتل چهار نفری که در بازداشتگاه‌ها جان خود را از دست دادند و لزوم معرفی و مجازات مسببان آن نکرديد. البته اين امر معمايی را برای اين بنده حل کرد و آن اينکه افرادی که دست به اين جنايت ها می ‌زنند از نظر ايدئولوژيک و اعتقادی مستظهر به توجيهات امثال حضرتعالی هستند...آيا اين امر می ‌تواند توجيه کننده هرگونه رفتاری با اين مردم خصوصا در بازداشتگاه‌ها باشد؟ به بهانه حفظ نظام ظلم‌ها را خلاف همه نصوص اسلامی توجيه می ‌کنيد و در استدلال‌های خود مغالطه به کار می ‌بريد و از بيان حق خودداری می ‌نماييد"[5].

مهندس میر حسین موساوی در دهمین بیانیه ی خود درباره ی دادگاه معترضان به تقلب انتخاباتی نوشته است:

"شنیدم که[متهمان] با ناله‌ای عمیق از سرگذشت دردناک خود در این پنجاه روز می گفتند؛ انسان‌هایی له شده که ممکن بود به هرچیز دیگری هم که به آن الزام شود اقرار کنند...دندان شکنجه ‌گران واعتراف‌ گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است... تنها داوری قطعی وجدان بشری از مشاهده ی دادگاه‌هایی این چنین فرمایشی سقوط اخلاقی و بی‌اعتباری صحنه‌ گردانان آن است...استناد به اعتراف‌ هایی که رنگ شکنجه‌های قرون وسطایی از آن هویداست... زود خواهد بود که ملت محاکمه مرتکبین این فجایع را شاهد باشد و بازجویان و شکنجه‌گرانی که این‌گونه با جان و آبروی او بازی می‌کنند بشناسد"[6].

3- کیفرخواست دادستانی، یا نظرات جاسوس اسرائیل: دادگاه چهره های سرشناس اصلاح طلب روز شنبه 10 مرداد آغاز به کار کرد. گذشته از نحوه ی بازداشت و نگهداری متهمان در سلول های انفرادی که در بالا به کوتاهی بدان اشاره رفت،کیفرخواست قرائت شده از زوایای گوناگون قابل تأمل است. کیفر خواست دائماً به نظرات کسی که جاسوس اسرائیل می خواند، استناد می کند. یعنی اظهارات جاسوس اسرائیل، اساس اتهامات و مهمترین اسناد اثبات جرم متهمانان به شمار رفته است. تمامی موارد زیر، نظرات جاسوس اسرائیل است:

"یکی از افسران قدیمی اطلاعات ارتش اسرائیل...گفت هدف ما این است که تفکراتی مانند تفکرات عبدالکریم سروش را در ایران پرورش و ترویج دهیم".

"موسسه هلندی هیفُوس...ارتباط خوبی با موسسات و NGOهای داخل ایران دارد و حتی مبلغ 10 میلیون یورو در پایان ریاست جمهوری خاتمی در ایران هزینه کرده که بیشتر آن به جنبش زنان داده شده است".

"آمریکا برای طرح براندازی نرم از تئوریسین های مختلف از جمله جین شارپ که 50 سال از عمر خود را در موسسه اش صرف کرده تا طرح استفاده از نقاط ضعف حکومت ها برای براندازی نرم را شناسایی کند، استفاده می‌ کند...افراد دیگری مانند "مارک پالمر " رئیس موسسه "کُنُوس " نیز در مورد ایران خیلی تحقیق کرده اند. آنها حتی 2- 3 سال پیش کلاس هایی را تشکیل دادند و یکسری از فعالان 2 خردادی مانند عمادالدین باقی را دعوت کرده و دوره های براندازی نرم را به آنها آموزش دادند".

"کودتای مخملی ایران خیلی شبیه انقلاب مخملی صربستان است...مهمترین عوامل اجرایی این انقلاب جوانان هستند که سرمایه گذاری خوبی بر روی آنها صورت می گیرد .بر روی انرژی جوانان حساب می شود. زیراآنان تنها افرادی هستند که 2تا3 ماه از زندگی خود را بدون پول ، وقف انتخابات می کنند".

"براندازی نرم یا همان کودتای مخملی دارای سه بازوی فکری، رسانه‌ای و اجرایی است. هر کدام از بازوهای کودتای مخملی با تعدادی از موسسات و بنیادهای آمریکایی ارتباط دارند و در واقع نوعی تقسیم کار صورت پذیرفته است."در مثلث براندازی (بازوی فکری، بازوی رسانه ای و بازوی اجرایی) هر کدام از موسسات آمریکایی فعالیت خاصی را انجام می دهند که در ایران نیز یکسری افراد با آنها همکاری دارند. مهمترین آنها موسسه ای است به نام "هوفر " که زیر نظر دانشگاه استن فورد و در زمان جنگ سرد تشکیل شده است. این موسسه پروژه ای به نام "دموکراسی در ایران " را در دستور کار قرار داده که زیر نظر سه عنصر امنیتی به نام های: عباس میلانی، لِری دایمِند و مایکل مک فور اداره می شود. عباس میلانی در زمان محمدرضا پهلوی به دلیل فعالیت در گروه های چپ دستگیر می شود. او بعدها به یک سلطنت طلب دو آتیشه تبدیل می شود به طوری که پس از انقلاب یکی- دو سال در ایران زندگی می کند اما پس از چندی کشور را به مقصد آمریکا ترک و در آنجا کتابهای متعددی را به نگارش در می آورد و در این کتابها از دستاوردهای رژیم پهلوی تقدیر می کند. او کم کم به یکی از رهبران اپوزیسیون تبدیل شد که با دیگر رهبران این جریان یک تفاوت عمده داشت و آن رابطه با عناصر اصلاح طلب داخلی بود".

"پروژه "دمکراسی در ایران " پیرامون فرهنگ عامه مردم ایران مانند موسیقی، وبلاگها و مسائل جنسی کار می کند. بخش دانشجویی این موسسه بسیار فعال است و افرادی مانند خانم حقیقت جو، آرش نراقی (از حلقه کیان و نزدیک به سروش) در کنفرانس های آنها سخنرانی می کنند. در داخل ایران نیز افرادی که به حزب کارگزاران سازندگی نزدیک هستند با این موسسه همکاری دارند. به طور نمونه عطریانفر در هر مجله یا روزنامه ای که کار می کند از عباس میلانی تحت پوشش یک تاریخ نگار مصاحبه می کند. اهمیت عباس میلانی برای "سیا " از رضا پهلوی هم بیشتر است زیرا او با اصلاح طلبان رابطه خوبی دارد و حتی تمام هزینه های مالی اکبر گنجی در خارج از کشور را نیز او تأمین می کند".

"مدلی که در ایران طراحی شده مانند دیگر کشورها دارای سه بازوی فکری، اجرایی و رسانه ای است هر کدام از این بازوها دارای زیرمجموعه های فعالی می باشند که به طور مثال بازوی فکری دارای زیر مجموعه های روشنفکری مذهبی، روشنفکری سکولار، سرمایه داری، سیاست خارجی، ادبیات و ... می باشد که در هر کدام از این موارد موسساتی در خارج و داخل ایران هستند که به صورت فعال نقش دارند. بازوی اجرایی این پروژه یعنی کودتای مخملی دارای شش زیرمجموعه می باشد.

یک- زیرمجموعه زنان که از چند طیف تشکیل شده است. مهمترین لیدرهای این طیف خانم شادی صدر و خانم شیرین عبادی هستند. این طیف ها بیشتر با NGOهای هلندی در تماس هستند که هزینه های این گروه ها و کمپین ها را پرداخت می کنند. طیف دیگری به مسئولیت پروین اردلان- دختر علی اردلان از رهبران جبهه ملی- فعالیت می کند. طیف نوشین همدانی خراسانی که تمایلات چپ دارند از جمله این طیفها هستند.

دو- زیرمجموعه قومی- نژادی، بیشتر امور این کار در طیف شیرین عبادی صورت می گیرد. او با اینکه در زمینه حقوق بشر فعالیت می کند اما رگه های قومی- نژادی در آن وجود دارد. گروه های ملی- مذهبی نیز در این زمینه متمرکز هستند.

سه- زیرمجموعه حقوق بشر، مهمترین چماقی که آمریکا برای رویارویی با مخالفان خود استفاده می کند حقوق بشر است. در این زیرمجموعه چند طیف وجود دارد که این بار نیز طیف شیرین عبادی از فعالان این عرصه هستند. هادی قائمی که از عناصر فعال و امنیتی در آمریکاست از حامیان خارجی این طیف می باشد. او مدتی است که رئیس بخش ایران در سازمان صهیونیستی "دیده بان حقوق بشر " بوده و با بودجه 15 میلیون یورویی هلند موسسه ای را راه اندازی کرده که تمرکزش فقط حقوق بشر در ایران است.

چهار- زیرمجموعه کارگری؛ اگر به یاد داشته باشید در سال های گذشته سندیکای اتوبوسرانی اعتصابی را ایجاد کرده بود که رهبری آن را فردی به نام منصور اُصانلّو برعهده داشت. این جالب است که افرادی به دلایل مختلف از جمله عقب افتادگی دستمزد خود دست به اعتصاب می زنند اما حواسشان نیست که موسسات برانداز در آمریکا مانند NED، صندوق مالی و دموکراسی و ... به صورت آشکار به موسسات دیگر چندین میلیون دلار پول می دهند تا به سندیکاهای کارگری در ایران کمک شود. تمامی اسناد این کمک ها در وب سایت سازمان NED موجود است. علت دسترسی آسان به این اسناد را می توان تظاهرسازی دانست. خیلی از افراد معتقدند که اینها چون مخفی کاری انجام نمی دهند پس به دنبال مطلب و مسأله خاصی نیستند.

پنج- NGOها؛ این زیرمجموعه در دوره دولت اصلاحات از اهمیت خاصی برخوردار شد. غرب به این نتیجه رسیده بود که باید NGOها در ایران گسترش پیدا کنند و به دنبال این بود که ضعف آنان از نظر منابع انسانی، مالی و مدیریتی نیز تأمین شود. به همین دلیل موسساتی تأسیس شد که بیشتر آن در هلند بود. وظیفه این موسسات این بود که به NGOهای ایرانی خدمات آموزش پرسنل، آموزش جمع آوری پول از خارج کشور و ... را بدهند. دو NGO برجسته در کشور با نامهای کُنشگران به مدیریت سهراب رزاقی (مدیر NGOها در وزارت کشور دوره اصلاحات) که مبلغ دو میلیون یورو بودجه از موسسات هلندی دریافت کرد و موسسه همیاران با مدیریت باقر نمازی، موسسه همیاران بعد از زلزله بم در سال 2003 میلادی یکسری کلاس های آموزشی با عنوان جذب پول از خارج کشور در تهران برگزار کرد که مدرسان آن افرادی همچون هادی قائمی بودند که سابقه صهیونیستی و امنیتی دارند.

شش- زیرمجموعه دانشجویی؛ اوج فعالیت زیرمجموعه دانشجویی در جریان 18 تیر 78 بود که البته مدتی بعد از آن نیز تضعیف شد. اما با گذشت زمان شاخه دانشجویی با مرکزیت دفتر تحکیم وحدت طیف علامه و شاخه های مرتبط با آن نقش جدی در بازوی اجرایی براندازی ایفا کرد. دادگاه آغاجری، نامه به کوفی عنان، تحریم انتخابات و ... از جمله فعالیت های این زیرمجموعه بوده است. رفتن افرادی همچون محسن سازگارا، عطری، علی افشاری و رضا دلبری به آمریکا و شاغل شدن این افراد در موسساتی که کار آنها براندازی نظام جمهوری اسلامی است می تواند بهترین مستند برای همکاری این زیرمجموعه با پروژه کودتای مخملی در ایران دانست. "

"این بازو[بازوی فکری] ازاهمیت بالایی برخوردار است و شاید بتوان گفت قبل از هر مسأله ای کار فکری شروع می شود و سالها طول می کشد که دیگر بازوها (اجرایی و رسانه ای) به کار بیفتد. بازوی فکری در ایران از سال های خیلی دور یعنی از اواسط جنگ آغاز شد در همین راستا یک تفکر روشنفکری جدید از میان نیروهای مسلمان بیرون می آید که رهبری آن به عهده عبدالکریم سروش و مجله کیهان فرهنگی است(در آن زمان مدیریت مجموعه کیهان با سید محمد خاتمی بود).مقالاتی که سروش در این مجله به نگارش در می آورد موضوعات خاصی را در پی داشت به طور نمونه سروش در اولین مقالات خود این موضوع را انتخاب می کند که چیزی به عنوان غرب وجود ندارد که بخواهیم در مورد غرب زدگی صحبت کنیم و اینگونه مبارزه با غرب زدگی را که یکی از گفتمان های مهم انقلاب بود زیر سئوال می برد. آنها زیر پایه های فرهنگی انقلاب را آرام آرام هدف گرفته و از میان می بردند. از همان زمان یک تیپ نوچه پروری و استبداد فکری در بحث تفکرشان مطرح بود که آن را پنهان نگه می داشتند. اگر ما فرض کنیم که غرب و استبداد وجود ندارد دیگر شعارهای انقلاب از قبیل استقلال و آزادی معنا پیدا نمی کند. این روند ادامه یافته و یک به یک پایه های تفکر امام را می زند پایه هائی مثل وحدت دیانت و سیاست، ولایت فقیه، و بدینسان زمینه برای غربی شدن و آمریکایی شدن را فراهم نمودند".

"افراد دیگری مانند سریع القلم، ناصر هادیان و هادی سمتی با تفکرات خاصی شروع به تئوری سازی در زمینه تأمین منافع آمریکا در ایران کردند. آنها موضوعاتی مانند انرژی اتمی و موشکی، حمایت از لبنان و فلسطین را آرام آرام مورد هجوم قرار می دادند. این تئوری ها در مراکز تحقیقاتی مختلفی در دولت اصلاحات پرداخته شد و در مطبوعات به صورت گسترده در جامعه پخش می شد"[7].

کیفرخواست تمام این نکات را در گیومه از جاسوس اسرائیل نقل کرده است. در این خصوص چند مسأله وجود دارد:

1-3- کیفرخواست مدعی است به دلائل امنیتی از ذکر نام جاسوس اسرائیل خودداری می کند.

2-3- علی خامنه ای مدعی جنگ با اسرائیل است. اما معلوم نیست دادستانی اش بر چه مبنایی تمامی اتهامات و شواهد کیفرخواست اش را بر نظرات جاسوس اسرائیل بنا نهاده است؟ آیا جاسوسان اسرائیل هم به خودی و غیر خودی تقسیم می شوند. جاسوس خودی اسرائیلی آنقدر مهم است که برای دادستانی سلطان کیفرخواست علیه اصلاح طلبان تهیه می کند.

3-3- آقای خامنه ای دو روزنامه ی کیهان داشت، یکی کیهانی که در داخل منتشر می شود، و دیگری کیهانی که در خارج منتشر می شد و با استفاده از همان شیوه ها به تخریب شخصیت های ملی کشور می پرداخت. حال فرض کنیم که هیچیک از ما قادر نباشد حدس بزند که جاسوس اسرائیل مورد استناد خامنه ای چه کسی است، و فرض کنیم که یاد شده واقعاً جاسوس دولت اسرائیل است. علی خامنه ای همیشه مخالفان خود را "ساده لوح" ، "فریب خورده" و "عوامل دشمن" به شمار می آورد. با استفاده ی از شیوه ی سلطان، می توان این پرسش را مطرح کرد: شاید دولت اسرائیل از طریق جاسوس خود علی خامنه ای را فریب داده، وی را عامل خود کرده تا بدین ترتیب کل ساختار سیاسی کشور را نه تنها از اصلاح طلبان پاک سازی کند، بلکه آنها را به اتهام "براندازی نرم"، "انقلاب مخملی" و "خیانت" به انقلاب محاکمه و زندانی کند. جاسوس اسرائیل در تمامی نوشته های پیشین اش از محمود احمدی نژاد دفاع کرده است. دولت اسرائیل که از وجود شخصی چون احمدی نژاد بهره های فراوانی برده است، از یک سال پیش جاسوس خود را به ایران روانه کرده است تا با تحلیل های آبکی و فریب خامنه ای، همه ی اصلاح طلبان را نابود سازد.

4- پروژه ی انقلاب مخملی با مشارکت همه ی جهان: کیفر خواست دادستانی تهران(سعید مرتضوی) چیزی نیست جرء سرمقاله های روزنامه ی کیهان در طی سالهای گذشته. تمام جهان(دولتها، متفکران، دستگاههای جاسوسی،و...) و اصلاح طلبان داخلی در پروژه ی انقلاب مخملی مشارکت داشته اند. آقای خامنه ای طرح سرکوب مردم را با بالا بردن پرچم انقلاب مخملی دنبال می کند. خامنه ای مدعی است که نظریه پردازان سرویس های جاسوسی غرب همه را به کار گرفته اند تا از طریق انتخابات و روش های مسالمت آمیز، نظام سیاسی ایران را تغییر دهند. تمامی نهادهای مدنی(زنان،کارگران، معلمان، دانشجویان و...) را غرب(خصوصاً آمریکا و هلند) ساخته و بودجه آنها را تأمین کرده اند. همه ی اندیشمندان(ایرانی و غیر ایرانی) بازیچه های دست آمریکا و اسرائیل اند که دشمن همچون عروسک های خیمه شب بازی از آنها استفاده می کند. به بخش های زیر از کیفر خواست توجه کنید:

"آقای خاتمی در دوره رياست جمهوری خود در يكی از جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی تصريح می كند "گريزی از سكولاريسم نيست" و اين تفكر متأثر از تصميم سازی شبه علمی دفتر مطالعات استراتژيك نهاد رياست جمهوری به رياست آقای تاجيك عضو شورای مركزی حزب مشاركت است طی مقالاتی سفارشی در نشريه راهبرد اين استنتاج غيرعلمی را القاء و به رويت آقای خاتمی می رساند كه "در آينده نزديك احدی را يارای مقاومت در برابر سكولاريسم نيست و بايد خود به نحو شايسته به اين سرنوشت محتوم بشر تن دهيم و دعوت از هابرماس به ايران در سال 81 نيز با همين هدف صورت می پذيرد و در جلسه‌ای محرمانه در منزل آقای كديور كه با حضور افرادی مانند حجاريان و محمد مجتهد شبستری تشكيل گرديد به دقت روند سكولاريزاسيون در ايران مورد بحث و بررسی قرار می ‌گيرد و راهكارهای جديد ارائه می گردد. آقای يورگِن هابرماس در حالی به كشور خود باز می گردد كه در رايزنی های خود از اراده اصلاح‌طلبان برای استقرار حكومت سكولار در ايران مطمئن گرديده بود. همچنين سفر آقای جان كين به ايران در سال 78 و ملاقات با برخی از چهره های اصلاح طلب نيز در همين رابطه ارزيابی می گردد. آقای جان كين يكی از نظريه پردازان كودتای مخملی و عضو سرويس اطلاعات خارجی انگليس ام آی 6 می باشد... حزب مشاركت، سازمان مجاهدين و حزب كارگزاران... بر روند فتنه جويی تا تغيير ماهوی نظام به نظامی سكولار ادامه خواهند داد"[8].

هابرماس به ایران آمد تا از طریق اصلاح طلبان سرشت دینی نظام سلطانی را سکولاریزه کند. جان کین هم استاد دانشگاه و نظریه پرداز نیست، او "عضو سرویس اطلاعات خارجی انگلیس ام آی 6 است". او به دنبال سکولاریزه کردن نظام دینی ایران از طریق انقلاب مخملی و افرادی چون محمد خاتمی، سعید حجاریان، محسن کدیور، محمد مجتهد شبستری و... بوده است.

آقای خامنه ای معمولاً نظراتش را از طریق صفحه ی اول و دوم روزنامه ی کیهان با دیگران در میان می گذارد. روزنامه ی کیهان روز 10 مرداد، روز برگزاری دادگاه، موسوی را مجری طرح های "جین شارپ، پدر انقلاب های رنگین" خواند و نوشت:"سردمداران اصلاحات از متهمان اصلی در ایجاد آشوب های اخیر و قتل مردم بی گناه هستند می کوشند با سوء استفاده افکار عمومی را از جنایاتی که مرتکب شده اند منحرف کنند". در مطلب کوتاه دیگری، شیرین عبادی را "پیر زن قاتل" خواند و با جعل خبر مدعی شد که "قتل ها از سوی افراد اجیر شده توسط مدعیان اصلاحات" صورت گرفته است و تحقیق دادگاه "می تواند از دست های آلوده به جنایت آنان پرده بر دارد"[9].

این فضا سازی پیشین نشان دهنده ی آن بود که چه سناریویی در حال اجراست. به همین دلیل، در کیفرخواست تأکید بسیاری بر جین شارپ رفته بود. ضمن آنکه کیفرخواست مدعی شده بود که:


"از منزل و محل كار آقای محمد علی دادخواه سخنگوی كانون غيرقانونی مدافعان حقوق بشر كه نقش مهمی در راه‌اندازی آشوب ها داشته است، تعداد دو قبضه كلت كمری همراه با مقاديری فشنگ، مواد مخدر، اسناد ارتباط با گروه های خارج از كشور جهت ايجاد اغتشاش و مدارك واطلاعيه هايی دال بر تحريك مردم به آشوب و بلوا كشف گرديد"[10].

بدین ترتیب، شیرین عبادی، خاتمی و موسوی با برنامه ریزی جین شارپ مردم را به قتل رسانده اند. سلاح های این جنایت در دفتر محمدعلی دادخواه پیدا شده است.

روزنامه ی کیهان در تیتر اول روز بعد(11 مرداد) نوشت:"اسناد خیانت خاتمی و موسوی فاش شد".کیهان در توضیح این تیتر نوشته است:

"كيان تاجبخش جاسوس نشان دار "سيا" مستقيماً با خاتمی در ارتباط بوده است. او در جريان آشوب های 18 تير ماه 78 نيز بازداشت شده بود كه شبانه با دستور صريح يكی ازهمان خواص آلوده آزاد شد! و يا، رامين جهانبگلو جاسوس ديگر آمريكايی، مأموريت خود برای فتنه و آشوب را مستقيماً و بی پرده با خاتمی و موسوی و چند تن ديگر از سردمداران اصلاحات در ميان می گذاشته است و يا آقای ... مخفيانه به آمريكا سفر كرده و با "جرج سوروس" رهبر كودتاهای مخملی در منزل شخصی وی به تبادل نظر می نشيند و يا جان كين نظريه پرداز و طراح آشوب هاي خيابانی- در كشورهای مخالف غرب- و عضو برجسته MI6 انگليس در سفر به ايران با تعدادی از خواص آلوده و دست اندركار آشوب های اخير ملاقات می كند و از طريق آنها به ديدار يكی از علما می رود و می كوشد از سادگی توأم با صداقت وی به نفع مدعيان اصلاحات استفاده كند و متأسفانه موفق هم می شود و يا هاله اسفندياری عضو ارشد كميته آمريكايی روابط اجتماعی اسرائيل (AIPAC)، مدير ارشد برنامه خاورميانه مركز وودر ويلسون و مشاور بنياد صهيونيستی NED كه اخيرا مبلغ 400 ميليون دلار براي حمايت از آشوبگران در ايران اختصاص داده بود از مدت ها پيش تماس های حضوری مستمری با سركردگان كنونی جبهه اصلاحات داشته است و يا، "ژانت آفاری" بهايی و همكار رسمی موساد به دعوت زهرا رهنورد همسر ميرحسين موسوی به ايران می آيد و ضمن سخنرانی در دانشگاه الزهرا(س)، نشست های متعددی با ميرحسين موسوی و چند تن ديگر از دار و دسته وی داشته است... صحنه[ی تظاهرات] در اختيار موسوی و خاتمی و جمعی از اراذل و اوباش بود كه مطابق اسناد موجود از سوی سران فتنه برای قمه كشی و عربده جويی با هدف به اصطلاح گرم كردن تنور آشوب، اجاره شده بودند. رسوايی خواص آلوده و فتنه انگيز و برملا شدن خيانت و جنايت آنهاست. سران فتنه مصداق بارز مفسد فی الارض هستند كه قتل مردم بی گناه، برهم زدن آرامش مردم، همكاری با دشمنان بيگانه و... از جمله جنايات نابخشودنی آنان است"[11].

5- نتیجه: پرونده ی ایران در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار دارد و تاکنون سه قطعنامه ی تحریمی علیه ایران به تصویب رسیده است. فرایند عملکرد علی خامنه ای، احمدی نژاد و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی مردم ایران را نه تنها با خطر تصویب تحریم های اقتصادی شدیدتر رویارو کرده است، بلکه احتمال حمله ی نظامی را هم نمی توان بکلی نادیده گرفت. با صدای بلند گفته و می گوئیم که با هرگونه تحریمی که با عث افزایش درد و رنج مردم ایران شود، مخالف هستیم. حمله ی نظامی هم کشور را بکلی ویران خواهد کرد. کوشش جمعی ما باید مصروف این امر گردد که شورای امنیت سازمان ملل را مجاب سازیم تا بجای نابودی ایران و ایرانیان ، زمامداران خودکامه ی جنایت کار ایران را مجازات نماید. اگر دولت های غربی نگران سیاست ها و عملکرد رژیم حاکم بر ایران اند، چرا به جای آنها مردم ایران را مجازات می کنند؟ بهتر است حکم بازداشت تمامی سرکوبگران صادر شود و به محض خروج هر یک از آنان از کشور، بازداشت و محاکمه گردند.

بازداشت افراد بی گناه، شکنجه ی جسمی و روحی آنان در سلول های انفرادی، اعتراف گیری به روش های استالینیستی، کیفرخواست هایی که به وسیله ی جاسوس های اسرائیل نوشته می شوند،دادگاه های انقلابی پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب،و... همه و همه، نمادی از عدالت قضایی سلطانی است که باید مصداق جنایت علیه بشریت به شمار روند. دادگاه اعتراض کنندگان به تقلب برنامه ریزی شده ی انتخابات نمونه ی جالبی از "تعقیب قضایی به دلائل سیاسی" است.

همه ی این وقایع نشان می دهند که پرونده ی "جنایت علیه بشریت" زمامداران جمهوری اسلامی را باید به طور جدی دنبال کرد و آنان را به پای میز عدالت کشاند و داد مردم ایران را از آنها ستاند. برای این منظور اگر چه نیازمند شواهد و مدارک سال های پس از 2002 هستیم، که باید به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل تحویل داده شوند، اما امضای هر ایرانی در پای متنی که به همین منظور تهیه شده است، نه تنها بر تعداد شاکیان می افزاید، بلکه نهادهای بین المللی را به انبوه ایرانیان ستم دیده مواجه می سازد که به راحتی نمی توان نادیده شان گرفت. هر کس که با خواندن متن کیفرخواست بیدادگاه سلطان و دیدن تصاویر بازداشت شدگان دچار عذاب وجدان شده است، حداقل کاری که می تواند انجام دهد مشارکت در این پروژه ی ملی است. وقتی فرزندان دلیر ایران زمین را قتل عام می کنند، وقتی گروه دیگری را در سلول های انفرادی قرون وسطایی شکنجه می کنند، آیا وظیفه ی اخلاقی ایرانیان مقیم خارج حکم نمی کند که جنایت کاران را به دادگاه های بین المللی بکشانند؟ آیا سکوت در برابر جنایت، مشارکت در جنایت نیست؟ موسوی، خاتمی، و دیگران رویدادهای پس از انتخابات را جنایت و فاجعه خوانده اند. آفرینش چنان فجایعی از سلطان و مریدانش عجیب نیست، فاجعه ی بزرگ تر آن است که بسیاری از افراد این جنایات را می بینند و سکوت می کنند. یکی از سیاست های علی خامنه ای این بود که رذیلت های اخلاقی را به فضیلت تبدیل کرده است. سکوت در برابر شکنجه و جنایت، و حالت عدم اطلاع به خود گرفتن، بخش مهمی از رذیلتی است که متأسفانه میان ما فراگیر شده است. بهانه تراشی برای سکوت و بی تفاوتی، کار چندان دشواری نیست. آری دستگاه سرکوب علی خامنه ای اکثر ما را......


پاورقی ها:

1- رجوع شود به: http://norooznews.org/news/13222.php

2- رجوع شود به: http://norooznews.org/news/13223.php

3- رجوع شود به لینک: http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=57665

4- رجوع شود به لینک: http://aftabnews.ir/vdcawmno.49n6i15kk4.html

5- رجوع شود به لینک: http://www.etemademelli.ir/published/0/00/61/6151/

6- رجوع شود به لینک: http://ghalamnews.ir/news-21249.aspx

7 - رجوع شود به کیفر خواست دادستانی تهران درباره ی اتهامات بازداشت شدگان انتخابات ریاست جمهوری ایران. http://fardanews.com/fa/pages/?cid=87768 و

http://fardanews.com/fa/pages/?cid=87769

8- رجوع شود به لینک : http://fardanews.com/fa/pages/?cid=87772

9- رجوع شود به کیهان ، 10/ 5/ 1388، ص 2 .

10- رجوع شود به لینک: http://fardanews.com/fa/pages/?cid=87782

11- رجوع شود به لینک: http://www.kayhannews.ir/880511/2.htm


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016