فريبرز رييس دانا در گفتوگو با ايلنا: طبقه کارگر به شدت تضعيف شده است
- شتاب خصوصیسازی سبب ايجاد نگرانی بين مسوولان نظام هم شده است
تهران- خبرگزاری کار ايران
دکتر فريبرز رئيس دانا که در ميان روزنامهنگاران و فعالان کارگری به اقتصاددان چپ مشهور است، معتقد است بحران اقتصادی کنونی نتيجه اجرای برنامههای مورد حمايت اقتصاددانها و سرمايهداران راستگرايی است که در سه دهه اخير قدرت اقتصادی را در انحصار خود داشتهاند.
وی با نگاه بدبينانه به طرحهای حمايتی معتقد است که دولت نهم، برخلاف ظاهر، گرايش چپ و مستضعفانه ندارد؛ بلکه از نظر رفتار اقتصادی، راستگراترين دولت در سه دهه گذشته است.
به اعتقاد وی، شتاب خصوصی سازی در ايران در زمان دولت نهم آنقدر زياد است که باعث بروز نگرانیهايی در ميان مسوولان نظام هم شده است. وی اجرای اين سياستها را در جهت تضعيف شديد طبقه کارگر ارزيابی میکند.
به گفته برخی منتقدان سياستهای اقتصادی دولت، بعد از جنگ تحميلی سياستهای اقتصادی ايران بر پايه توصيه نهادهايی چون بانک جهانی، صندوق بينالمللی پول و سازمان تجارت جهانی شکل گرفت. به اعتقاد اين منتقدان اجرای اين سياستها محور توليدی و مردمی نداشته و نتيجه اين روند که تا امروز نيز ادامه دارد، چيزی جز افزايش شکاف ميان طبقه غنی و فقير و بحران اقتصادی کنونی نيست. اين ادعا تا چه ميزان صحيح است؟
اجازه دهيد به اين سوال به صورت معکوس پاسخ دهم؛ يعنی در اين سالها برای حمايت از طبقه محروم و آسيبپذير، يارانههايی اختصاص يافته است. به کمک طرحهايی مانند طرح شهيد رجايی،کميته امداد امام خمينی و بنياد مسکن انقلاب اسلامی، شماری از افراد نيازمند طبقه آسيبپذير تحت پوشش چترهای حمايتی قرار گرفتند؛ در قالب قانون کار، برای افزايش دستمزد کارگران و محدود کردن اخراج آنها اقداماتی انجام شد. دستگاههای دولتی چون وزارت تعاون و وزارت رفاه و تامين اجتماعی به منظور حمايت از همين قشر آسيبپذير تاسيس شد و در نهايت در برنامههای توسعه پنجساله، طرحهای رفاهی و حمايتی گنجانده شده تا به افراد نيازمند کمک شود اما تمام اين اقدامات تنها برای آن انجام شده که بخش کوچکی از ميراث وخيم برجای مانده از اجرای سياستهای ويرانگر رشد و توسعه اقتصادی در ايران را پنهان کند؛ سياستی که اجرای آن تنها به رشد و توسعه منافع اقتصادی گروههای خاص منجر شده است.
منظور شما اين است که اجرای اين سياستها باعث بروز بحران اقتصادی کنونی شده است؟
بحران اقتصادی فعلی نتيجه اجرای سياستهايی است که جز فربه شدن اصل و سود سرمايه گروههای اجتماعی خاص از يک سو و زيان اقتصادی ساير گروههای اجتماعی از ديگر سو، نتيجهای نداشته است. به همين دليل اقدامات حمايتی که در بالا اشاره کردم از سوی دولت انجام شد تا با جبران بخش کوچکی از خسارتهای ايجاد شده، هم از واکنش منفی گروههای اجتماعی زيانديده جلوگيری شود و هم امنيت اقتصادی بخش سرمايهداری سوداگر حفظ شود.
ادعای منتقدان اين سياستها که معتقدند اجرای چنين سياستهايی از فراسوی مرزها تحميل میشود، چقدر صحيح است؟
بخشی از اين سياستها به تجربه و روح سرمايهداری که در جایجای کشورهای جهان است، باز میگردد؛ برای مثال در سالهای اخير اين سرمايهداری در رويارويی با طبقه کارگر، سوسياليستها و عدالتخواهان کشورهای درحال توسعه، به نام نظم نوين جهانی از اهرم تعديل ساختار استفاده میکند که نتيجه آن تعطيلی کارخانجات و بيکاری کارگران است. در ايران نيز چنين سياستهايی در حال اجراست؛ سياستهايی که از سوی نظام بازار داد وستد تحميل شده و رويکرد آن جهانیسازی است. اما بخش قابل توجهی از اين سياستها، در ايران مانند هر کشور ديگری پرورانده شده است؛ که نتيجه آن جز ملقمه اقتصادی موجود نيست.
با توجه به اينکه طبق گفته شما اين سرمايهداری در سه دهه گذشته اختيارات و قدرت نامحدودی داشته است، چطور میتوان نظام اقتصادی آن را ناکارآمد يا به قول شما ملقمه توصيف کرد؟
اين سرمايهداری به مشکل بروکراتيک مبتلاست. در اين ساختار مديران اقتصادی دولتی تا زمانی که در دولت هستند در راس موسسات اقتصادی دولتی قرار دارند، زمانی هم که از دولت خارج میشوند باز در موسسات اقتصادی شبهدولتی يا وابسته به دولت حضور دارند. اين مساله در کنار تحولات جهانی باعث به وجود آمدن يک ملقمه اقتصادی میشود. ملقمهای که در کشمکش ضرورتهای داخلی و سياستهای جهانی، منجر به وخيمتر شدن وضعيت طبقه محروم زنان، کارگران و تهيدستان شهری شده و ناکارآمدی آن بيش از پيش عيان میشود.
در اين شرايط اين سرمايهداری به قول شما وابسته به حاکميت، چرا هيچ اقدامی برای جبران وضعيت به وجود آمده انجام نداده است؟
درست همين جاست که بخش اول گفتههای من معنی پيدا میکند؛ يعنی همان سياستهای حمايتی که در آغاز به آن اشاره کردم توسط دولت اتخاذ میشود تا از افزايش نارضايتیها جلوگيری شود که آن هم به دليل اجرای سياستهای خطا ناکارآمد و عقيم میماند.
اما آمارها و گزارشهای رسمی در عين حال که وخيمتر شدن شرايط اقتصادی را تائيد میکند، از گسترش دامنه چترهای حمايتی نيز حکايت میکند. فکر نمیکنيد وخيم شدن وضع موجود نتيجهای به غير از آنچه که شما مدعی آن هستيد، داشته باشد؟
امروز در حالیکه روند رو به فزونی بهای مسکن، خيلی از شهروندان را گرفتار کرده است در مناطق شمال پايتخت، شاهد پيشفروش برجهای مرتفع و شيک و تردد خودروهای لوکس در خيابانها هستيم. همزمان با بیپاسخ ماندن نيازهای اقتصادی، دست به تخريب محيط اجتماعی زدهايم و ملقمهای اقتصادی به وجود آوردهايم. اين وضعيت که از زمان روی کار آمدن دولت نهم تشديد شده است، در نهايت باعث بروز ناهنجاریهايی چون معضل اعتياد، بزهکاری، گسترش فقر و اختلاف طبقاتی، بالا رفتن نرخ بيکاری و بهتبع آن، اجرای طرحهای پيشگيرانهای چون حمايت از بنگاههای زودبازده و تحول اقتصادی است، البته در اين بين اعمال فشار مردم در تعديل اين سياستها بیتاثير نبوده است.
با اين تفسير، آيا وضع فعلی از قبل قابل پيشبينی بود يا آنکه چنين وضعيتی غيرآگاهانه پيش آمد؟
نمیتوان گفت قادر به پيشبينی وضعيت امروز نبودند. فراموش نکنيم پای منافع اقتصادی در ميان است. اين گروه به لحاظ اقتصادی هيچ وابستگی با توده مردم و بهويژه طبقه کارگر نداشتند. فراموش نکنيم در اين شرايط هيچ نظارت دموکراتيکی وجود نداشته و ندارد، به طوری که هنوز هم اين وضعيت ادامه دارد.
شواهد شما برای ادعای ادامه اين وضعيت در حال حاضر چيست؟
برای مثال علت نفی و حتی انکار جامعه مدنی از سوی اقتصاددانهای راستگرا آن است که میخواهند در صورت خروج دولت از مداخلات اقتصادی، نهادهايی چون اتاق بازرگانی را جايگزين کنند، نهادهايی که در آن سرمايهداران وابسته که بابت خريد يک شرکت رقم نجومی پرداخت میکنند، وجود دارد. سرمايهدارانی که بدون ريسک، در جريان واگذاری کارخانههای دولتی به بخش خصوصی، صاحب کارخانجات شده و بدون توجه به قابليتها، با فروش آن به ثروت خود میافزايند اما در نهايت همچنان از پايين بودن سرعت خصوصیسازی در ايران انتقاد میکنند. اين گروه از سرمايهداران و اقتصاددانهای وابسته به آنها، در حالی به غلط از پايين بودن روند خصوصیسازی در ايران اعلام نگرانی میکنند که بر اساس گزارشهای بانک جهانی، ايران در خصوصیسازی رتبه نخست را به خود اختصاص داده است.
اما نسبت سهم بخش خصوصی و دولتی در اقتصاد ايران ۳۰ به ۷۰ است، آيا اين نگرانی از کند بودن روند خصوصیسازی در ايران را توجيه نمیکند؟
خير، در همين سه سال گذشته، بيشترين اقدامات برای برداشتن مسووليت از دوش دولت و دادن منابع ملی به شمار خاصی از نزديکان تحت عنوان خصوصیسازی انجام شده است، با اين حال در ميان اقتصاددانهای راستگرا کسی نيست که بگويد فقر، بيکاری و محروميتها نتيجه اين سياستها بوده است. هنوز دو قورت و نيم اين گروه که بدون ريسک صنعتی امروز به قدرت اقتصادی تبديل شدهاند، باقی است و اقتصاددانهای وابسته آنها، حتی خواهان خصوصی سازی نظام تامين اجتماعی، آموزش وپرورش و نفت هستند.
منظور از خصوصی سازی تامين اجتماعی چيست؟
هم سازمان و هم نظام تامين اجتماعی. در ميان اقتصاددانهای راست اين بحث در لفافه مطرح است که بهتر است سازمان تامين اجتماعی منحل شده و اداره آن به بيمههای خصوصی سپرده شود. اين گروه با دامن زدن به اين موضوع که دولت نهم بيش از حد چپگراست، خصوصیسازی تامين اجتماعی را مطرح میکنند؛ حال آنکه آنها خوب میدانند که دولت نهم در راستگرايی بیسابقه است.
شما به نقش مبارزات اجتماعی در تعديل اين وضعيت اشاره کرديد، اين در حالی است که به گفته فعالان کارگری، اعتراضهای کارگری روزبهروز کماثرتر میشود. چطور در اين ميان میتوان نقش اين قبيل اقدامات را مثبت ارزيابی کرد؟
در طول تاريخ نقش تلاشهای مردمی برای تعديل سياستهای خشن سرمايهداری انکارناپذير است اما يادمان باشد که سرمايهداری هيچ گاه اين مقاومتها را به رسميت نمیشناسد و هميشه دستاوردهای جنبشهای حقطلبانه معلمان و کارگران را به الطاف خود نسبت میدهند.
در حال حاضر نيز هر چند شرايط روزبهروز سختتر و نتيجه حرکتهای معترضانه کماثرتر میشود، اما طبقه کارگر هيچ گاه جا نمیزند. مساله کارگران هفت تپه و لاستيک البرز همه شاهد اين ادعاست.
بطور کلی درسهای اجتماعی دو جنبه دارند؛ يکی جنبه احتياط و عقبنشينی و ديگر جنبه رسالت تاريخی که به پيمودن ادامه مسير منجر میشود. فراموش نکنيم هر اندازه که اقتصاددانهای راست، بازگذاشتن دست سرمايهداری برای سرکوب اعتراضهای صنفی را دموکراسی مینامند، کارگران و طبقات مردمی نيز تشکيل اتحاديههای صنفی کارگری و مدنی را دموکراسی و عدالت اجتماعی میدانند. در حال حاضر شايد از محل وجوهی که ميان افراد نيازمند پخش میشود، بتوان حقخواهی کارگران را آرام کرد، اما هميشه يک لايه و يک قشر از جامعه از نظر تاريخی آگاه و هوشيار باقی میماند تا راه را ادامه دهد.
علت اينکه شما از اين دوران به عنوان سختترين زمان برای حرکتهای صنفی ياد میکنيد، چيست؟
اين به سياستهای اقتصادی اين دولت بهظاهر چپ باز میگردد. در حال حاضر شاهد راستگراترين سياستها در مباحث اقتصادی هستيم. با وجود شعارهای مردمی که سر داده میشود، هيچ کدام از دولتهای قبلی يارانه بنزين را حذف نکردند و از حذف ساير يارانهها سخن نگفتند. از سوی ديگر موضوع اصلاح قانون کار نيز چندين بار مطرح شده و هنوز معلوم نيست سرنوشت آن چه شود. بهای مواد شوينده، نان، مواد لبنی، مسکن و حمل ونقل در همين مدت به شدت افزايش پيدا کرده است. دلايل اين سياستها آن است که از نظر ديدگاه اقتصاددانهای راست، همه چيز در بازار داد و ستد ارزش کالايی دارند. در اين ديدگاه پرداخت يارانه هيچ جايگاهی نداشته و مانند لکه ننگی است که بايد حذف شود.
چرا پرداخت يارانهها اينقدر به گفته شما برای سرمايهداران و اقتصاددانهای راست تحملناپذير است که به دنبال حذف آن هستند؟
يادمان باشد که سرمايهداری فعلی مايل است ايران را به قلب سرمايهداری جهانی تبديل کند. اينجاست که تلاشها برای عضويت در سازمان تجارت جهانی و حذف يارانهها معنی پيدا میکند؛ چون سرمايهداری جهانی از پرداخت يارانه که با ماليات ارتباط مستقيم دارد، گريزان است و برای همين قرار است به نام پرداخت نقدی و ساماندهی، بهتدريج يارانهها در تابش آفتاب تورم تبخير شده و خودبهخود حذف شود يا به دليل پايين بودن ميزان آن، مردم از دريافت آن چشمپوشی کنند.
به گفته منتقدان، تقاضای عضويت پيوستن ايران در سازمان تجارت جهانی در حالی مطرح است که ايران از نظر صنعتی قادر به مقابله با ساير کشورهای عضو نيست؟
بله درست است، اما يادمان باشد عدهای قصد غنیسازی سرمايهداری و پهن کردن سفره برای سرمايهداری جهانی دارند که با تعطيلی بنگاههای اقتصادی جواب میدهد. يادمان باشد بازار ايران در مقايسه با بازارهای عراق، پاکستان، بنگلادش، افغانستان، ويتنام، اوکراين و مصر اميدبخشتر است.
شما عنوان میکنيد که سرمايهداری موجود برای رسيدن به اهداف خود حاضر است تمام کارخانهها را تعطيل کند و تمام يارانهها را نيز حذف کند. آيا اين مساله در درازمدت به زيان کشور و همين طبقه صاحب سرمايه نيست؟
ببينيد دولتهای قبلی نيز برای حذف يارانه تلاش کردند، ولی اين کار يک شبه شدنی نيست، اما اقدامات دولت نهم آن قدر تند و سريع است که حتی صدای هشدار و اعتراض مسوولان عالی رتبه نظام را هم درآورده است که دولت را به عاقبت انديشی و پرهيز از عجله دعوت میکنند.
انتقادات اخير به پرداخت تسهيلات زودبازده وزارت کار نيز با اين مرتبط است؟
بله، تزريق نقدينگی متعاقب پرداخت اين تسهيلات، حتی نگرانی بازرس مقام رهبری را نيز به دنبال داشت. اين پولها همانطور که منتقدان نيز میگويند، بيکاران را بدهکار کرده است. با اين پول میشد نهادهای صنفی کارگری را تقويت کرد. بدون شک اين نهادها بهتر از مبتکران طرحهای زودبازده میتوانستند اشتغال ايجاد کنند.
گفتوگو از پانيد فاضليان