پنجشنبه 4 بهمن 1386

هنر پاسخ ‌ندادن، نگاهی به "پاسخ" آقای مسعود نقره‌کار، نادر ثانی

nader.sani@gmail.com

چند روز پيش، پس ازمطالعه مقاله‌ای به قلـم آقای مسعود نقره‌کار (تحت عنوان "ديکتاتورها، شايعه و خودکشی قهرمان")، برآن شدم که کنه مطلب و هدف ايشان از نوشتن آن مقاله‌ را از نظر خودم با خوانندگان در ميان بگذارم. من اين کار را با وجود آگاهی به سابقه برخوردهای ايشان با مخالفين نظری خود و با اين که می‌توانستم حدس بزنم که بر سر نوشته من و خود من چه خواهد آمد به انجام رساندم و حال متاسفانه همان شد که حدس می‌زدم! آقای مسعود نقره‌کار در نوشته‌ای تحت عنوان "درباره صمد بهرنگی برای اطلاع آقای نادر ثانی" که به اصطلاح پاسخی است که ايشان به نوشته من داده‌اند، به جای آنکه به اصل مطلب پرداخته و پاسخ پرسشهای من را بدهد، سعی کرده است تنها آب را گل‌آلود کند تا بتواند از پاسخ دادن به پرسشهای طرح شده طفره رود.


آنچه ايشان در "پاسخ به من" گفته‌اند برخلاف تيتر مطلبشان درباره صمد بهرنگی نبوده و شامل دو نکته است. اما پيش از آنکه به اين دو نکته بپردازم از شگردی بگويم که او و همفکرانش از آن استفاده می‌نمايند: وی اول پيش‌فرضی را ساخته و سپس آنچنان سخن می‌گويد که به خواننده القا شود پيش‌فرض ايشان درست بوده است! پيش فرض وی اين است که گويا من (نادر ثانی) و فردی که با نام مستعار "شاگرد هميشگی صمد" نکته‌هايی را در سايت "پيک ايران" منظور داشته يک نفر هستيم! واقعيت اما اينچنين نيست: من همواره با نام خود می‌نويسم و نه تنها نويسنده آن مطلب با نام "شاگرد هميشگی صمد" نيستم، بلکه حتی کوچکترين آگاهی از اين که ايشان چه کسی هستند، در کجا زندگی می‌کنند و يا به چه مرامی و جريانی وابسته هستند، ندارم. اگر من آن مطلب را نوشته بودم، مسئوليت آن را نيز می‌پذيرفتم چرا که آقای نقره‌کار همانطور که نتوانسته است به مطالب مندرج در نوشته من پاسخ دهد، در پاسخ دادن به نوشته "شاگرد هميشگی صمد" نيز ناتوان بوده است.اين امر اما نشان می دهد که آقای نقره کارپس از مدتی به اصطلاح تفحص در تئوری شايعه، حال "به تئوری توطئه" هم روی آورده و به روش "دائی جان ناپلئونی" در پاسخ به مقاله من اينطور جلوه داده است که گويا آن شخص خود من بوده ام. اما برگرديم به دو نکته‌ای که ايشان در مورد نوشته من درج نموده‌اند:


نخست آنکه می‌نويسند که من در نوشته‌ام از ايشان خواسته‌ام که پيرامون برخی از نقل‌قولها (پيرامون شايعه) منبع ارائه دهد و از اينرو من را به پنج مقاله‌ای که منابع انگليسی ايشان را تشکيل می‌دهند (و در زير مقاله نخستين ايشان آورده شده‌اند) رجوع داده‌اند. آنچه ايشان به من نسبت داده اند در رابطه با نکته‌ای است که من در ابتدای نوشته‌ام از آن ياد کرده‌ام. در آن نوشته برای نشان دادن ايراد کار آقای مسعود نقره‌کار نوشته بودم:

"در اينجا وی "شايعه" را از قول برخی "مهم‌ترين پديده رايج اجتماعی" خوانده‌ است. اما به راستی اين "برخی" کدامانند و از چه رو به شايعه چنين ارزش بالايی داده‌اند؟ اصولاً شيوه‌ای که آقای نقره‌کار در اينجا برای نشان دادن تعريف و جايگاه شايعه به کار می‌برند رجوع دادن به آنچه که برخی و يا گروهی و يا متکلمانی با نام و بی‌نام در اين مورد گفته‌اند (آنهم به شکلـی درهم ‌و‌برهم و بدون داشتن چهارچوبی جامع) می‌باشد و خود جمعبندی مشخصی از آن گفته ها ارائه نداده و به نوبه خود اين پديده را تعريف نمی کند."

آيا به راستی هدف من در اينجا تنها خواستن منبع است و يا من خواست بالاتری را دنبال می‌کنم؟


نکته دوم آنکه آقای نقره کارمنبع مورد استناد خود مبنی بر اتهام ساواک به صمد بهرنگی را ذکر کرده‌اند. اما در واقع لزومی به چنين کاری نبود. چرا که من در مقاله خود از قول خود ايشان همان مطلب را نوشته بودم. در زير نويس شماره ۳ نوشته من تحت عنوان"مرگ مشکوک بهرنگی، شايعه يا واقعيتی پنهان" آمده است که آقای نقره کار
"سعی کرده است به خوانندگان بقبولاند که گويا رژيم و ساواک‌اش نيز شايع کرده بودند که صمد به دليل نوشيدن مشروبات الکلی در رودخانه غرق شد. ولی هنگامی که مقاله او در سايت پيک ايران درج شد و از طرف کسی مورد سوال قرار گرفت که خود نقره کار با طرح چنين مطلبی دارد شايعه ای را بر عليه بهرنگی پخش می کند، در پاسخ نوشت که گويا چنين حرفی را امير حسين آريان پور در سال ۱۳۵۹ در نشريه ای نوشته است. (از قول خود او: ا .ح . آريان پور، اعتياد در دانشگاه های ما، بازتاب (نشريه روانشناسی و روانپزشکی)، ويژه اعتياد، شماره ۳، پاييز سال ۱۳۵۹- تهران – ايران)."

اين نقل قول نشان می دهد که من کامنت های زير مقاله آقای نقره کار را خوانده و می دانستم که او چه مدرکی برای حرف خود ذکر کرده است و همانطور که ملاحظه می شود عين منبع مورد نظر او را هم عيناً از قول خود وی نقل کرده ام. بنابراين پرسيدنی است که چرا آقای نقره کار مطلب به اين روشنی را ناديده گرفته و با عوض کردن موضوع اصلی دوباره آن شايعه را در مورد صمد بهرنگی تکرار می کند؟

در اينجا جا دارد به نکته ديگری هم اشاره کنم. نقل‌قولـی که آقای نقره‌کار از آقای اميرحسين آريان پور ياد می‌کند چنين است:
"دستگاه پليس طبقه حاکم..... مزاحمان دانش گاهی خود را به تباهی هايی مانند دارو بارگی و روان بيماری و... متهم می کرد.... برای انصراف جوانان از جست وجوی علت مرگ معلم و نويسنده غيور، صمد بهرنگی، به دروغ شايع کردند که بهرنگی در حال مستی به رودخانه پريد وغرق شده است."

زمانيکه به مقايسه اين نقل‌قول و آنچه که در مقاله آقای نقره‌ پور آمده است بپردازيم، می‌توانيم به دو نکته جالب توجه کنيم. نخست آنکه آقای آريانپور می‌گويند ساواک "به دروغ" شايع کرد و اين عبارت "به دروغ" از قلـم آقای نقره‌کار در مقاله "ديکتاتورها، شايعه و "خودکشی قهرمان" افتاده است. و ديگر آنکه آقای آريانپور می‌نويسند ساواک اينکار را با هدف "انصراف جوانان از جست‌و‌جوی علت مرگ" صمد به انجام می‌رساند. يعنی از نظر آقای آريانپورخواست ساواک درست جلوگيری از جست‌و‌جوی علت مرگ صمد بوده است. اين همان موضوعی است که من نيز به نوبه خود در جستجوی آن می باشم و آن را در نوشته هايم مطرح کرده ام: مرگ مشکوک صمد چگونه به انجام رسيد!؟ اگر آقای نقره‌کار همانطور که نوشته است قبول دارد که "استاد آريانپور" از روی هوا حرف نمی‌زند، بايد درک کند که همين گفته "استاد" اتفاقاً ويرانگرهمه سيستم فکری اوست: آقای آريانپورمی گويد که ساواک به دروغ شايعه‌ای می‌سازد تا جوانان را از جست و جو در مورد علت مرگ صمد بهرنگی بازدارد! آقای نفره کار درست عکس اين حرف را تبليغ می کند. وی کنه مطلب دروغ ساواک، يعنی غرق شدن اتفاقی را عين حقيقت جا می زند و شايع بودن اين نظر در ميان مردم که صمد بهرنگی را مأموران رژيم شاه کشتند را "شايعه" جامعه روشنفکری و اهل قلم برای "شهيد سازی" عنوان می کند. شايد از نظر ايشان آريانپور هم در اين "شايعه‌سازی" و "شهيد سازی" دست داشته است، چرا که او هم از همان کسانی است که مرگ صمد را عادی ندانسته و جست‌و‌جو برای يافتن علت اين مرگ را لازم می داند. اين امر نشان می دهد که آقای نقره کار سعی ميکند از گفته آقای آريانپور نه واقعيت سخن او را، بلکه هر آنچه را که دوست دارد به خواننده القا کند.


درمورد زنده ياد غلامرضا تختی، ايشان در نوشته خود به نقل قولی از پسر تختی، بابک اشاره کرده و می گويد که آقای بابک تختی هنوز پس از ساليان جستجو و تحقيق "با اتکا و استناد به شواهد و دلايل" نتوانسته است به اين جمعبندی برسد که پدرش خودکشی کرده و به قتل نرسيده است. آقای نقره‌کار اين را می داند که برادر صمد بهرنگی يعنی آقای اسد بهرنگی هم پس از سالها جستجو و تحقيق و "با اتکا و استناد به شواهد و دلايل" هنوز نتوانسته است به اين جمعبندی برسد که برادرش مرگی عادی داشته است. با توجه به اين موضوعات چرا آقای نقره‌کار به راحتی و بدون ارائه کوچکترين دليل و مدرک، شک و ترديد در مورد اين دو مرگ و مشکوک خواندن آنان را نادرست دانسته و از آنان که شک و ترديدی دارند می‌خواهند تا به نقد نظر خود بنشينند!؟ ايشان که اينگونه در برخورد به "ما" و موضع ما "سخت‌گير" هستند، زمانی که به "تنها شاهد مرگ صمد" می‌رسند آنچنان سرشار از انعطاف می‌شوند که سخن ايشان را مدرک و آن را حقيقت محض قلمداد می کنند، و از همه می‌خواهند که به گفته "تنها شاهد مرگ صمد" (آنهم با وجود تمامی نکته‌هايی که در مورد اين مرگ مشکوک به ميان آمده و وی از پاسخ دادن به آنها طفره رفته است) باور بياورند!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آقای نقره‌کار به آنان که خواستار درک واقعيت هستند، برچسب های مختلفی می زنند. می خواهد ما "اتهام" نزنيم، "جرم‌سازی غيرمسئولانه و غيرانسانی" را ترک گوئيم، "عقب‌مانده"، "خودحق‌بين" و "خودخواه" نباشيم و "احتمال قتل سياسی" را رد کنيم!


آقای نقره‌کار! مطالعه نوشته شما و "پاسخی" که به نوشته من داده‌ايد به خوبی نشان می‌دهد که به واقع شما حرفی برای گفتن در اين زمينه نداريد. شما همان داستان پرداخته شده به وسيله "آدينه" و فراهتی را هر سال به شکل تازه‌ای مطرح می‌کنيد و مطمئناً بر اين باور هستيد که مردم نمی‌فهمند جريان از کدام قرار است. اما بر عکس باور شما مردم خيلی هم خوب می فهمند، از اينرو بهتر است که مسئله به قضاوت مردم واگذار شود تا آنها ببينند که چگونه عده‌ای با لفاظی تمامی تلاش خود را به کار می‌برند تا رويدادهايی در تاريخ مبارزاتی ما مورد کند و کاو قرار نگرفته و حقايقی از تاريخ ما همچنان پنهان بمانند و يا با مارک شايعه کنار زده شوند.

استکهلم، چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۶

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هنر پاسخ ‌ندادن، نگاهی به "پاسخ" آقای مسعود نقره‌کار، نادر ثانی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016