"پنجشنبه","Saturday" => "شنبه","Sunday" => "يكشنبه","Monday" => "دوشنبه","Tuesday" => "سه شنبه","Wednesday" => "چهارشنبه","Friday" => "جمعه"); $month = Array("فروردين","ارديبهشت","خرداد","تير","مرداد","شهريور","مهر","آبان","آذر","دي","بهمن","اسفند"); list( $gyear, $gmonth, $gday ) = preg_split ( '/-/', '2008-08-29' ); list( $jyear, $jmonth, $jday ) = gregorian_to_jalali($gyear, $gmonth, $gday); echo "
" . $week["Friday"] . " ". $jday . " " . $month[--$jmonth] . " " . $jyear . "
" ?>

رابطه و تاثير متقابل قدرت و موسيقی، گفت‌وگو با آرش سبحانی، ترانه‌سرا، خواننده و گيتاريست گروه کيوسک، دويچه وله


اين دوره از جشنواره بين‌المللی بتهوون در بن (۲۹ اوت تا ۲۸ سپتامبر) تحت شعار «قدرت و موسيقی» برگزار می‌شود. آرش سبحانی از گروه پرطرفدار «کيوسک» در گپی با دويچه وله از قدرت موسيقی و رابطه قدرتمندان با موسيقی سخن می‌گويد.

دويچه وله: در ترانه‌های گروه «کيوسک» که ساخته و پرداخته‌ی تو هستند، از ديدی انتقادی به مسايل اجتماعی و روزمره نگاه می‌شود. به نظر تو قدرت موسيقی می‌تواند تا چه حد باشد؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

آرش سبحانی: راستش اين بحث خيلی جذاب و به نظر من پيچيده‌ای است، چون جنبه‌های مختلف دارد. در طول تاريخ از موسيقی چه در خدمت قدرت چه در جهت تخريب قدرت استفاده شده. مثلا موسيقی مذهبی که در تاريخ، به ويژه در دوره‌های گذشته، مورد استفاده قرار می‌گرفت و هنوز هم به نوعی دارد از آن استفاده می‌شود برای ترويج يک تفکر، تفکری که مشروعيت می‌دهد به قدرت، در کليسا يا توی هر دينی ديگر ... يا مثلا اسلام. در مواردی هم موسيقی عليه قدرت شکل می‌گرفته چه در مارش‌های مثلا تظاهرکننده‌های کمونيست و نمی‌دانم، آنارشيست‌ در قرن نوزدهم يا بعدا موسيقی فولک و موسيقی راکی که موسيقی اعتراض بوده توی همان جنگ ويتنام تا الان. يعنی رابطه‌ی موسيقی و قدرت يک رابطه‌ی دوپهلو بوده. يک موقع‌هايی قدرت از موسيقی استفاده می‌کرده، يک موقع موسيقی بوده که سعی می‌کرده قدرت را نفی کند. در عين‌حال موسيقی به خيلی از آدمها قدرت می‌داده. مثلا به نظر من آدمی مثل جان لنون يا باب ديلن که بخاطر موسيقی‌شان قدرت اين را پيدا می‌کردند که بيايند و حرفشان شنيده بشود و قدرتی فرای يک خواننده پيدا می‌کردند. تو انتخابات آمريکا، تو همين يکی دو دوره‌ی گذشته، مثلا استفاده از موسيقی برای کانديداها خيلی رايج بوده است. از موسيقی به عنوان يک ابزار جهت ثتبيت قدرت استفاده می‌شده وهنوز هم می‌شود، در عين‌حال از آن به عنوان ابزاری برای نفی قدرت يا انتقاد به قدرت استفاده می‌شده و در عين‌حال بعنوان ابزاری برای قدرتمند شدن، يعنی قدرت بيان پيداکردن.

دويچه وله: صحبت ما در رابطه با کشورها و يا دولت‌هايی است که سعی دارند موسيقی را محدود کنند يا تحت کنترل دربياورند. به نظر تو چه ويژگی‌هايی در موسيقی وجود دارد که باعث می‌شود قدرت و حکومت در صدد مهار آن برآيند؟
آرش سبحانی:
در جنگ دوم جهانی و قبل از آن، نازی‌ها در آلمان يکجورهای موسيقی «جز» را محدود می‌کردند. به نوعی همين اتفاق در کشوری مثل شوروی سابق در ارتباط با موسيقی راک افتاده که با ممنوعيت روبرو بوده... و الان در ايران به نوعی ديگری با موسيقی غربی دارند مقابله می‌کنند، بخاطر اين است که ادعايشان اين است که دارند با يک جنبه از فرهنگ مقابله می‌کنند. منتها آن موسيقی در واقع راحت‌ترين وسيله‌ی ارتباطی بين فرهنگهاست و برای همين خيلی سريع‌تر سرايت می‌کند. اين در حاليست که جلوی فيلم‌ها، کارهای نقاشی و کلا مصاديق فرهنگ غربی را مشخص‌تر می‌توانند بگيرند، اما موسيقی خيلی راحت‌تر راهش را پيدا می‌کند و می‌آيد. چون ملودی چيزی است که خيلی راحت‌تر به آدمها سرايت می‌کند، به نظر من ترس خيلی از دولتها از موسيقی ترسی بجاست.

دويچه وله: تو از همان اول، موسيقی راک را همراهی کردی. با گروه «آور» بودی، بعد با رامين بهنا و هومن جاويد و فرزام رحيمی در گروه «راز شب» فعاليت داشتی تا بالاخره به «کيوسک» رسيدی که موفق‌ترين کارهای تو هم با کيوسک است. الان که به گذشته نگاه می‌کنی، حس می‌کنی تا چه اندازه قدرت و محدوديت‌ها روی کار تو تاثير گذاشته‌اند؟
آرش سبحانی:
نمی‌توانم بگويم تاثير خوبی داشتند. اگر چه هميشه در ايران می‌گوييم که مثلا اين محدوديت‌هايی که در زمينه فنی و تکنولوژی داشتيم، يا از لحاظ امکانات و ... داشتيم باعث شد که مثلا سينمای‌مان پيشرفت کند، ادبياتمان اينجوری بشود...

دويچه وله: يا خلاقيت‌مان بيشتر بشود ...
آرش سبحانی:
خلاقيت‌مان بيشتر بشود و خلاصه کمبودها را جبران کنيم. ولی راستش من خيلی از اين بابت (راضی) نيستم، ترجيح می‌دهم که آن امکانات هم بود. چه بسا اگر آن امکانات بود، خيلی حرکت‌های خلاقانه‌ی ديگری هم صورت می‌گرفت. ولی اين بغضی که در واقع می‌شود گفت نه تنها در من ... حس می‌کنم اين بغضی که در خيلی از موزيسين‌های ديگر هم بوجود آمد باعث شد که ارتباط سالم‌‌شان با موسيقی سنتی ايرانی قطع بشود و شروع کنند به روی ‌آوردن به موسيقی غيرايرانی برای بيان احساس‌شان. بخاطر اين که احساس کردند که به صورت غلط، آن سيستمی که دارد موسيقی را ازشان دريغ می‌کند، خودش را متولی فرهنگ سنتی نشان می‌دهد، در صورتی که اينطوری هم نبود. بهرحال گسستی بين موزيسين‌هايی که در واقع دنبال کار نو بودند و موزيسين‌های سنتی بوجود آمد.

دويچه وله: در يکی از ترانه‌های آلبوم «عشق سرعت»، ترانه‌ی «همه رقم موجود است» از اين می‌خوانی که «اينجا همه رقم موجود است، اما هيچ کس سر جايش نيست». چيزی که ظاهرا دست‌کم در بعضی موارد شامل حال کسانی هم می‌شود که با موسيقی سروکار دارند. فکر می‌کنی که قدرت در يک کشور تا چه اندازه می‌تواند از اين طريق تاثير منفی روی موسيقی و رشد آن بگذارد که نه فقط يکسری از گروه‌ها را از فعاليت محروم کند، بلکه فعاليت‌ يکسری از گروه‌ها و خواننده‌ها را تقويت و حمايت بکند؟
آرش سبحانی:
قطعا همينطور است. وقتی کسانی که بخاطر يکسری ارتباطات بدون توجه به خلاقيت‌شان يا استعدادشان يا هر چيز ديگری، می‌آيند و صدايشان شبانه‌روز در تلويزيون و راديوی مملکت پخش می‌شود، مردم به او عادت می‌کنند و به نوعی قسمتی از حافظه‌شان می‌شود. اين آدم‌ها صرفا بخاطر عقده‌ی شهرت شايد حاضرند تن به اين کار بدهند و بيايند «چيپ‌ترين» يا بی‌موردترين يا عجيب‌ترين موسيقی‌ها را اجرا کنند و بخوانند، چيزهايی که کاملا با روحيه‌ی جمعی جامعه‌ی آنموقع بيگانه است و دولت هم اينها را پروبال داده و ترويج‌اش می‌کند. در صورتی که اگر همين امکانات در اختيار خيلی از آدمهای ديگر قرار می‌گرفت، می‌توانست يک جو سالم‌تر و موسيقی پوياتری به وجود بياورد.

دويچه‌ وله: به عادت کردن مردم اشاره کردی. اين تا چه اندازه کار تو را سخت می‌کند، از اين لحاظ که بخواهی موسيقی‌ای کاملا متفاوت، با مضمونی کاملا متفاوت عرضه کنی که شنيدنش دقت و حوصله‌ی بيشتر می‌طلبد؟
آرش سبحانی:
من کارم را برای خودم می‌کنم. ولی اگر بخواهيم به صورت کلی نگاه کنيم به اين قضيه، واقعا خيلی بد است. چون وقتی يک نفر به يک غذای خيلی بد عادت کرد، هرچقدر هم که آدم جلوی او يک چيز بهتر و متفاوت‌تر قرار بدهد، پس می‌زند. من خودم هنوز که هنوز است بعضی موقع‌ها ياد يکسری سرودهای درجه هفتی می‌افتم که مثلا آن موقع تلويزيون به زور می‌کرد توی کله‌ی ما. ملوديش می‌افتد در ذهن و بيرون هم نمی‌رود. با دوستانم هم نشسته‌ايم و داريم می‌گويم، يکهو ياد يک سرودی می‌افتيم و يک تکه‌اش را می‌خوانيم. همه هم خنده‌شان می‌گيرد و همه هم مشمئز می‌شوند از اين که ياد اين آهنگ افتاده‌اند. ولی چون حافظه‌ی ما دارد برمی‌گردد به آن دوران و يک دورانی‌ست که در حافظه‌مان ثبت شده، شروع می‌کنيم به خواندن آن. نه به عنوان همخوانی کردن، بعنوان يک چيز بسيار سخيف ازش ياد کردن. ولی جزو خاطره‌ی‌مان است؛ متاسفانه. وقتی ذائقه‌ی ما را همين جوری پايين می‌آورند، به همين چيزهای بد هم عادت می‌کنيم. به موسيقی بد، به تلويزيون بد، به خيلی چيزهای بد ديگری ما را عادت داده‌اند، عادتمان می‌دهند و خيلی سخت است که بخواهيم از اين عادتی که... چون اصولا آدم دوست دارد عادت بکند به چيزهايی که راحت‌ترند، در حاليکه بايد به خودمان سختی بدهيم، کمی نگاهمان را بالاتر بياوريم و کمی تلاش کنيم.

دويچه وله: آيا تو مضمون يا موسيقی ترانه‌ای را سبک‌تر می‌کنی تا بتوانی راحت‌تر با مردم رابطه برقرار بکنی يا اين که صددرصد کار خودت را می‌کنی؟
آرش سبحانی:
گروه کيوسک و يا خيلی از گروه‌های ديگر درايم يکسری کارهای کاملا تجربه‌گرا هم می‌کنيم. يعنی هيچ گروهی، هيچ نوازنده‌ و موزيسنی نمی‌خواهد در يکجا بماند. متاسفانه متاسفانه يکجايی می‌رسد که تو احساس می‌کنی که ديگر از آنجا به بعد چيزی است که مخاطبی در ايران پيدا نخواهی کرد، کسی نخواهد خواست که به اين حرفها گوش بدهد. تو مثلا می‌خواهی بروی يک چيزهای ديگری را تجربه کنی، ولی اينقدر ذائقه را می‌آورند پايين، يا سطح توقعات را می‌آورند پايين که جای برای تجربه کردن يکسری تجربه‌ها نمی‌ماند. و به نظرم بزرگترين ضربه را هم باز دوباره همين موسيقی سنتی ايران می‌خورد که توی تلفيق کاملا دست و پايش بسته مانده. ما داريم می‌بينيم، و موزيسين‌های پيشرويی هم که می‌خواهند يک کار جديد بکنند اصلا جايش را ندارند. مثلا تو وقتی خارج از ايران را نگاه می‌کنی، چه در زمينه‌ی تلفيق، چه در زمينه‌ی موسيقی جاز که يک موسيقی کاملا پيشرو است، می‌بينی کلی موزيسين‌های هندی و يا عرب دارند فعاليت می‌کنند، اما در ايران يک آدم اينجوری نمی‌بينی. ذائقه‌ی ايرانی حاضر نيست که برای اين تجربه‌گرايی هزينه بپردازد.

دويچه وله: اينترنت بدون شک امکان و پايگاهی بوده، برای دور زدن قدرت و عرضه موسيقی‌ای که با محدويت روبروست. اين اينترنت خطراتی هم به همره دارد و يا موهبتی صرف است برای همه گروه‌های موسيقی؟
آرش سبحانی:
من فکر می‌کنم برای مردم کشوری که از آخر، رتبه‌ی سوم را در آزادی بيان در جهان دارد، هر چيزی مثل اينترنت غنيمت است که بتواند صدايش را به گوش بقيه برساند. يعنی خب جدا از اين که خيلی کارهای نازلی هم پخش می‌شود ... ولی همين که صدا پخش می‌شود، اين که صدا وجود دارد، اين خودش يک قدم مثبت است که آنهايی که حرفی برای گفتن دارند، بدانند يکجايی هست که می‌توانند صدايشان را برسانند.اين واقعا گريه‌آور است که آدم بداند يک کشوری مثل ايران با اين همه آدم باسواد با اين همه جمعيت جوان، از لحاظ آزادی بيان چه جايگاهی توی دنيا دارد و چقدر سخت است برای يک نفر که حرفش را به گوش بقيه برساند. همين که اينترنت هست، با اين که کلی کار بد توی آن منتشر می‌شود و مثلا تجربه‌ای «يوتوپ» مثل نشان می‌دهد چقدر مثلا بخاطر اين دسترسی آسان است که همه بشنوند، چقدر کيفيت کاری تنزل پيدا می‌کند، حتا تو خود آمريکا و بيرون از ايران، بازهم به نظر من جای شکرش باقی‌ست که يکجايی هست که صداها شنيده بشود.

مصاحبه‌گر: شهرام احدی

در همين زمينه:

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/38129

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'رابطه و تاثير متقابل قدرت و موسيقی، گفت‌وگو با آرش سبحانی، ترانه‌سرا، خواننده و گيتاريست گروه کيوسک، دويچه وله' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016