"پنجشنبه","Saturday" => "شنبه","Sunday" => "يكشنبه","Monday" => "دوشنبه","Tuesday" => "سه شنبه","Wednesday" => "چهارشنبه","Friday" => "جمعه"); $month = Array("فروردين","ارديبهشت","خرداد","تير","مرداد","شهريور","مهر","آبان","آذر","دي","بهمن","اسفند"); list( $gyear, $gmonth, $gday ) = preg_split ( '/-/', '2003-10-24' ); list( $jyear, $jmonth, $jday ) = gregorian_to_jalali($gyear, $gmonth, $gday); echo "
" . $week["Friday"] . " ". $jday . " " . $month[--$jmonth] . " " . $jyear . "
" ?>

يادنگاره‌های زندان، 
نويسنده و طراح سودابه اردوان

... مرا به سلول انفرادی در بند آسايشگاه می‌آورند و در را قفل می کنند. وارد سلول می‌شوم، احساس می کنم ديوار‌های سلول به من فشار می‌آورند. تا کی بايد با اين ديوار‌ها زندگی کنم؟ سايه‌ام را بر روی ديوار روبرو می‌بينم. به خراشيدن ديوار بر‌می‌آيم، فايده‌ای ندارد، بيش از اندازه سفت است. نوک مدادی را که در درز چادرم جاسازی کرده‌ام بيرون می‌آورم. خطی دور سايه‌ام می‌کشم حالا دو نفر شده‌ايم. اين نفر دوم را دوست دارم و سعی می‌کنم که مواظبش باشم. ورزش می‌کنم، راه می‌روم و ناخودآگاه به حوادث اين چند سال فکر می‌کنم. هر لحظه دچار حالتی هستم؛ مضطرب، عاشق و متنفر. اجازه نمی‌دهند تا وسايل‌ام را به سلول بياورم. چند روز بعد مسواک حوله و چند تکه از لباس هايم را به من می‌دهند. تعدادی کاغذ را هم از قبل مخفيانه با خودم به سلول آورده‌ام. اما هيچ مداد و يا خودکاری را برای نقاشی کردن ندارم. با خودم فکر می‌کنم به هر شکلی شده من بايد بر روی اين کاغذ‌ها نقاشی کنم و آنها را خالی نگه ندارم. به فکر درست کردن رنگ با چای ليپتون می‌افتم. کيسه چای ليپتون را در کمی آب می‌خيسانم. سپس بر روی لوله شوفاژ گرمی که از سلول رد شده خشک می‌کنم. رنگ قهوه‌ای زيبايی به‌دست می‌آيد و حالتی شبيه آبرنگ پيدا می‌کند. برای اين رنگ احتياج به قلم‌مو دارم. تصميم می‌گيرم از موی سرم قلم‌مو درست بکنم. تيغ مداد‌تراشی را نيز در چادرم جاسازی شده دارم. آن را بيرون می‌آورم. حال به نخ محکمی نيز احتياج دارم. از جورابم نخ نايلونی را بيرون می‌آورم و اتفاقی از کف سلول هم يک خلال دندان پيدا می‌کنم. يک تکه از موی سرم را با تيغ مداد‌تراش می‌برم. آنها را مرتب می‌کنم و به سر خلال دندان می‌بندم. سپس نوک موها را يک بار ديگر با تيغ مداد‌تراش می‌برم. آنها را منظم می‌کنم و به سر خلال دندان می‌بندم. نوک موها را بار ديگر مرتب می‌کنم و قلم را امتحان می‌کنم. خوب است و می‌شود با‌ آن نقاشی‌کرد. شروع به کشيدن چهره‌هايی خيالی می‌کنم. نمی‌دانم چه شکلی خواهند شد. ولی بعضی از آنها بدون آن‌که تصميم گرفته باشم درست شبيه بچه‌هايی می‌شوند که در اين سال‌ها با آنها زندگی کرده‌ام. با هر چهره‌ای که می‌کشم همدمی پيدا می‌کنم. نقاشی‌هايی را که با چای می‌کشم آخرين نقاشی‌های من از زندان می‌شود. روز آخر آنها را در داخل بدنم جاسازی می‌کنم و به بيرون می‌آورم... (بخشی از متن کتاب يادنگاره‌های زندان)

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

سودابه اردوان نويسنده، هنرمند نقاش و مجسمه‌ساز متولد تبريز است که از سال ۱۹۹۶ بعنوان پناهده سياسی ساکن کشور سوئد می‌باشد. هنگامی که وی دانشجويی ۲۳ ساله در تهران بود توسط رژيم بنيادگرای جمهوری اسلامی بدليل فعاليت سياسی دستگير و روانه بيدادگاه می‌شود.

او که از فعالين و مبارزان راه آزادی، دموکراسی و جنبش پيشرو زنان است، هشت سال از بهترين سال‌های زندگی خود را در زندان‌های مخوف اسلامی از جمله اوين و قزلحصار بسر برده و از بازماندگان فاجعه‌ی ملی سال ۶۷ می‌باشد. يادنگاره‌های زندان مجموعه‌ای از خاطرات دردناک اين سال‌هاست که به همراه مجموعه‌ای بی‌نظير از نقاشی‌های اين هنرمند منتشر می‌شود. وی طی اين سال‌ها روابط غير انسانی حاکم بر زندان‌های رژيم اسلامی، برخورد دژخيمان و زندانيان و پيدايش و ايجاد روابط انسانی و غير انسانی بين زندانيان، عواطف، آرزوها، تلخ‌کامی‌ها، بيم‌ها و اميدها و حتا شادی‌های زندان را با کمترين امکانات و در ابعاد چند سانتيمتری به تصوير کشيده است. نقاشی‌های موجود در اين کتاب، تعدادی از اين تصاوير است که از دست زندانبانان مصون مانده و وی موفق شده است که از زندان بطور مخفيانه به بيرون بفرستد و در اين مجموعه‌ی اسناد منعکس شده است.

برای تهيه اين کتاب با آدرس پست الکترونيکی yadnegareha@yahoo.se تماس حاصل فرمائيد.

يادنگاره هاي زندان

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/618

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'يادنگاره‌های زندان، 
نويسنده و طراح سودابه اردوان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016