$pda_agents = Array('Windows CE', 'NetFront', 'Palm OS', 'Blazer', 'Elaine', 'WAP', 'Plucker', 'AvantGo'); $http_user_agent = $_SERVER['HTTP_USER_AGENT']; foreach($pda_agents as $pda_agent) { $found = stristr($http_user_agent, $pda_agent); if($found) header('Location: /english/pda.php'); } ?>
گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 شهریور» انتخابات رياست جمهوري يازدهم ۲۴ خرداد سال آينده برگزار ميشود16 شهریور» مهدوی کنی: اصلاح طلبان غيربرانداز کانديدا معرفی کنند 12 شهریور» مجيد انصاری:از قاليباف و ناطق نوری حمايت نمی کنيم، اگر پايگاه اجتماعی نداريم چرا ما را تخريب می کنيد؟ 6 شهریور» حداد عادل: احساس تکليف کنم نامزد میشوم، رييس جمهور آينده نبايد با رهبری زاويه داشته باشد 19 مرداد» عسگراولادی: رياست جمهوری پس از احمدی نژاد مشکل شده است
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! محمد خاتمی: انتخابات پرشور، بدون آزادی زندانيان سياسی و رفع حصر از موسوی و کروبی ممکن نيستکلمه: از سيد محمد خاتمی دو چهره در رسانه ها منعکس شده است، احتمالا بر اساس انتظارات دوگانه ای که مخاطبانش از او دارند. شايد هم اين خود اوست که همواره در دو نقش متفاوت ظاهر شده است. وقتی که رئيس جمهور بود، از سويی انتظار می رفت که هم رئيس دولت و صدای حکومت باشد، و از سوی ديگر صدای منتقدان حکومت. او اين موقعيت دوگانه و دشوار را همچنان با خود حفظ کرده است. مخاطبانش نيز، اعم از موافق و مخالف – از هر دو سو – انتظاراتی از او دارند که خاتمی را بيشتر در اين موقعيت دوگانه و گاهی پارادوکسيکال قرار می دهد. به گزارش کلمه، انتشار خبرهای مربوط به خاتمی نيز هم اکنون همين موقعيت دوگانه را نمايندگی می کند. از سويی ديدارهای وی و اظهاراتش در آنها با روايتی اداری/ ويرايش شده در سايت رسمی وی منعکس می شود و از سوی ديگر گزارش هايی که به طور غيررسمی از ديدارهای او به رسانه ها راه يافته، تصوير متفاوتی از سخنان او را نشان می دهد؛ تصويری که اتفاقا شفاف تر و صريح تر است و برای موافق و مخالف، قابل فهم تر. اما ظاهرا خاتمی اصرار دارد که اين تصوير آنقدر پيراسته و ويراسته باشد که هيچ حاشيه ای ايجاد نکند. به نظر می رسد او و نزديکانش علاقه ای به ارائه پشت صحنه ی غير رسمی مواضعش نداشته اند و به همين خاطر هم بوده که هميشه خبر سخنان و ديدارهای وی از کانال وب سايت رسمی خود او و به صورت گزارش های يک شکل و يکدست منتشر شده است؛ هرچند سانسور خبری وی در مطبوعات و رسانه های زيير تيغ حکومت، عملا راه خاص ديگری هم باقی نگذاشته است، آنچنان برای اعلام مواضع و اظهار نظر او نيز راهی جز ديدارهايی که در دفترش انجام می شود، باقی نمانده است. اما يکی دو باری است که وب سايت رسمی خاتمی در کنار گزارش های رسمی از اظهارات وی در ديدارها، حاشيه ها و پرسش و پاسخ های صورت گرفته را نيز به صورت يک خبر مستقل تنظيم و منتشر می کند؛ خبری که کمتر گرفتار قالب رسمی خبر اصلی می شود و از همين رو مواضع صريح تر و نکات ملموس تری در آنها ديده می شود. اکنون پس از انتشار خبر سخنان خاتمی در ديدار با اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی، که با عنوان انتقاد شديد خاتمی از «اعمال شيوه های پليسی» و «تحميل فضای پادگانی» در دانشگاه ها در کلمه منتشر شد، وب سايت وی دست به انتشار گزارش پرسش و پاسخ های اين جلسه زده و مشروح پرسش ها و سخنان دانشجويان را به همراه پاسخ ها و سخنان خاتمی آورده است. در مقدمه ای که وب سايت خاتمی برای اين گزارش نوشته، می خوانی: محمد خاتمی کيست؟ رييس جمهور خوبی است يا يک فرد محافظه کار يا يک فعال سياسی يا نابغه ای است که از عصر خود جلوتر است و ما توانايی فهم آن را نداريم؟ يا کسی است که قرار بوده در انتخابات شرکت کند و…؟ نسبت حاکميت و دانشجوها چيست؟ آيا حاکميت اين تصور را دارد که ما درصدد سرنگونی آنها و مقابله با انديشه امام هستيم يا جزو دوستان حکومتيم؟ شما به عنوان ليدر اصلاحات رابطه خود و جنبش سبز چگونه تفسير می کنيد؟ … اين ها و پرسش های متعدد ديگر سؤالات اعضای انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران از رئيس دولت اصلاحات در نشست اخيرشان بود. سپس متن پرسش هايی که توسط دانشجويان مطرح شد و سيد محمد خاتمی به آن ها پاسخ گفت، در ادامه اين گزارش آمده است که عينا در کلمه منعکس می شود. گزارشی که در آن، خاتمی با صراحت بيشتری درباره نسبت اصلاحات و جنبش سبز، دغدغه های خود درباره وضعيت فعلی و آينده کشور، نقد دوره اصلاحات، پاسخ منفی حاکميت به خيرخواهی موسوی و کروبی، ممکن نبودن انتخابات پرشور در صورت آزاد نشدن زندانيان سياسی و ادامه حصر موسوی و کروبی، و نهايتا ترديدهای جدی اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات آينده سخن گفته است.
دانشجويان با خاتمی چه گفتند سايت خاتمی، پرسش های دانشجويان عضو انجمن اسلامی از وی را اينگونه منعکس کرده است: * وقتی به جنش دانشجويی نگاه می کنم همه از خاتمی دفاع می کنند چون معتقدند او فضای جامعه و دانشگاه را باز کرده است. مهم ترين سوالی که برای من پيش می آيد اين است که محمد خاتمی کيست؟ رييس جمهور خوبی است يا يک فرد محافظه کار يا يک فعال سياسی يا نابغه ای است که از عصر خود جلوتر است و ما توانايی فهم آن را نداريم. يا کسی است که قرار بوده در انتخابات شرکت کند و…؟ من درکی از محمد خاتمی ندارم و دوست دارم بدانم اين فرد واقعا کيست؟ ممنون می شوم در اين خصوص توضيحاتی بدهيد. * سوال من در رابطه با نسبت حاکميت است؛ نسبت حاکميت و دانشجوها چيست؟ می خواستم در اين مورد توضيح دهيد. سوال اصلی ديگرم اين است با توجه به تجربه ما طی اين ۸ سال دوره رياست جمهوری آيا حاکميت ما را در مقابل خود و به عنوان دشمن فرض می کند و درصدد مقابله با ماست؟ آيا اين تصور را دارد که ما درصدد سرنگونی آنها و مقابله با انديشه امام هستيم يا جزو دوستان حکومتيم؟ يا اينکه منافع سياسی و اقتصادی حکومت اين را اقتضا می کند که با يکسری مقابله کند زيرا احساس می کند خيلی از منافع انها از بين خواهد رفت؟ نسبت ما و جبهه منتقد با اين نوع حکومت چيست؟ دانستن اين مساله برای ما بسيار مهم است زيرا نسبتمان را با حکومت و عده ای افراد در درون ما که به عنوان بسيج فعاليت می کنند و از سوی ديگر افرادی که بين آنها افراد معتقدی می بينيم، خواهيم دانست. * شما به عنوان ليدر اصلاحات رابطه خود و جنبش سبز چگونه تفسير می کنيد؟ آيا خودتان را جزو ليدرهای جنبش سبز می دانيد يا نه؟ اگر پاسختان مثبت است سوال ديگر من در مورد جنبش سبز است. بسياری از تحليلگران بر اين باورند جنبش سبز به جنبش طبقه متوسط پايتخت نشين تبديل شده است و دغدغه اقليت ها و قوميت های ديگر در آن وجود ندارد و اکثريت خواهی خود را از دست داده است. برخی ديگر معتقدند آتش زير خاکستر است. با توجه به اين مسائل می خواهم بدانم نظر شما در اين باره چيست و آرمان های خود را به صورت تيتروار برای ما بگوييد. جنبش سبز در چه چارچوبی فعاليت ميکند آيا در چارچوب قانون اساسی قدم برمی دارد؟ * سؤالی که هميشه برای من مطرح بوده و از افرادی که از اوايل انقلاب سکاندار آن بوده اند بپرسم اين است که آيا اصولا معتقديد وقتی حکومت برای خود رسالتی جهانی قائل است و فکر ميکند که بايد مردم را به سرمنزل مقصود برساند اين امکان وجود دارد که بتواند قبول کند کارهای متفاوت توسط مردم ارزيابی و انتخاب شود يا اصولا چنين حکومتی نمی تواند فی نفسه پاسدار آزادی بيان و… باشد؟ * با توجه به نشستی که قرار بود داشته باشيم ولی مورد قبول دوستان واقع نشد سوال من اين است که ديدگاه مهندس بازرگان قبل از انقلاب اسلامی چه بوده است؟ سخنرانی که داشتند، اين سوال در ذهنم بود که شايد هميشه فاصله بين ديدگاه نظريه ما و آن چيزی که جامعه اجرا می شود، آنقدر زياد است که بسياری از نخبگان را سرخورده کند يا اين باور را جا بيندازد که جامعه آمادگی اينکه چنين چيزی را اجرا کنيم، ندارد. از اين رو من ميخواهم بپرسم به عنوان کسی که تجربه تحصيلات آکادميک داشته ايد و بعد در دستگاه اجرايی کشور وارد شده ايد آيا فاصله آنقدر زياد بوده که نظريات ما به درد جامعه نمی خورد يا سياست اخلاقی که از آن و جامعه مدنی صحبت می شود قابليت اجرايی ندارد؟ * ما اعتراض نکنيم که چرا آقای خاتمی رای دادند فقط می خواهيم توضيح دهند که چرا رای داده اند. شايد درس هايی از دموکراسی و آزادی هست که اگر برای عموم جامعه توضيح داده شود شايد اين مساله را درک کنند. * از شما بابت قبل، به خاطر شکستن وجهه قهرمان پروری از آقای خاتمی که به عنوان قهرمان مردم ايران شکل می گرفت، تشکر ميکنم. وليکن الان هم شاهد هستيم اين وجهه از آقای موسوی وجود دارد. برای شکستن اين فضای قهرمان پرورانه بايد به چه سمتی حرکت کنيم؟ * معمولا در اين چند ساله با برگزاری اردوهای تشکيلاتی بنا بر اين بود که هر سال به تحليل يکی از شخصيت های هويتی انجمن پرداخته و در مورد آن سخنرانی شود يا در نشريه و فضای ديگر کارهايی روی آن انجام شود. ۲ سال قبل در مورد شهيد بهشتی، سال قبل مرحوم طالقانی و امسال قرار بود اولين سخنرانی در مورد تحليل مهندس بازرگان باشد. که در نشريه سحر نيز پرونده ای را بچه ها زحمت کشيده بودند و آماده کرده بودند. جا دارد يادی از مهندس بازرگان در اين جمع شود. پاسخ های خاتمی به پرسش های دانشجويان بر اساس گزارش وب سايت رسمی سيد محمد خاتمی، وی پس از شنيدن سؤالات و مطالب دانشجويان سخنان قبلی خود را اينگونه ادامه داده است: در آغاز من هم از مرحوم مهندس بازرگان و همه بزرگانی که در طول اين نيم قرن، بلکه يک قرن گذشته در عرصه پيشرفت جامعه، اعتلای کشور و آزادی مملکت و نيز عرضه اسلامی که واقعا جوابگوی نيازهای انسان و روزگار ماست، تلاش کردند ذکر خير می کنم. البته بحث درباره شخصيت افرادی نظير جناب مرحوم مهندس بازرگان نياز به مجالی ديگر دارد. با آرزوی علو درجات برای ايشان و همه بزرگان گذشته و با تشکر از شما به خاطر مطالبی که مطرح کرديد. با توجه به اينکه زمان محدود است فرصتی نيست مفصلا به همه سؤالات پاسخ بدهم از جمله اين که بگويم خاتمی کيست و چيست و خيلی هم مهم نيست که وقت خود را صرف آن کنيم. به جای آن بياييم و به عنوان کسانی که در اين عصر و زمان زندگی می کنيم و با مختصات تاريخی جامعه ايرانی که در آن به سر می بريم بيشتر آشنا شويم، دردها و درمان ها را بشناسيم. اين امر خيلی مفيدتر است. درواقع اگر ما به جای تجزيه و تحليل افراد و شخصيت ها، بتوانيم جامعه و تاريخ کشور را بشناسيم و راهکاری منطقی در مورد مديريت آن پيدا کنيم آن وقت می توانيم در مورد انسان ها نيز قضاوت کنيم. به تعبير اميرالمومنين «نياييد امور و جريانات را با افراد بسنجيد شما حق را بشناسيد سپس افراد را با ملاک حق بسنجيد» ولی به هر حال سؤالتان را به اجمال پاسخ می گويم: در سال آخر رياست جمهوری يا سال ۸۳، نامه ای برای «فردا» نوشتم که ناظر بر همين جريان بود. آن «فردا» امروز است و شما آن را مجددا بخوانيد. شايد در مورد خودم و جامعه و مشکلات و راه حل های آن چيزی دستگيرتان شود. نمی خواهم بگويم آنچه در آن نامه آمده درست است، اما ديدگاهی که داشتيم و مشکلات حاضر در جامعه و اين که چه چيزی قابل پياده شدن در جامعه هست يا نيست و چرا؟ مطالبی آمده است. بالاخره جامعه محيط آزمايشگاهی علوم طبيعی نيست که بتوانيد مواد را دفعتا ترکيب يا تجزيه کنيد و خيلی فوری محصولی را به دست آوريد. در جوامع، امور به صورت تدريجی حاصل می شود و آگاهان خيرخواه می توانند با تأمل و شناخت راه و داشتن استراتژی و تاکتيک و به صورت جمعی نه فردی و پيداکردن راه حلی درست و رهبری استراتژيک البته نه فردی، امور قابل پياده شدن را بيابند و اندک اندک پياده کنند. برای گرفتن پاسخ کاملتان بهتر است شما نامه ای برای فردا را بخوانيد تا حدود زيادی به اين مساله پاسخ داده ام البته خيلی به خود نپرداخته ام اما به اينکه چرا جامعه ما احساس می کند به قهرمان نياز دارد و اين چه درد تاريخی است، پرداخته شده. واقعا در اين جامعه و فرهنگ بسيار غنی و تاريخ پرفراز و نشيب و طوفان های عظيم که پشت سر گذاشته شد جا دارد بپرسم، چرا با همه اين عظمت ها و بزرگی ها مردمش به دنبال اين هستند که کسی آنها را نجات دهد و با پيداکردن اين فرد همه کارها را متوجه او کنند. اگر هم اتفاقی نيفتاد، دلسرد شوند؟ اين طرز تفکر، مشکل و بيماری تاريخی است که عمدة ريشه شکل گيری آن در تاريخ استبدادزده ماست، به خصوص در طول ۱۵۰ – ۲۰۰ سال گذشته که ملت تحقير شد و به نوعی اعتمادبه نفس از او گرفته شد درنتيجه در پی اين بود که دستی از غيب برون آيد و کاری بکند. يکی از علل استقرار ديکتاتوری ها همين است، با اينکه انقلاب مشروطيت در جامعه ما بسيار مهم بود اما بسياری از مردم از استبداد رضاشاه استقبال کردند. واقعا چرا؟ برای اينکه در آن زمان هرج و مرج شد و نتوانستند آزادی را پايدار کنند و به جان هم افتادند، از سوی ديگر فساد قاجاری همه را بی زار کرده بود و در اين بين دروغگويانی با شعار آبادکردن و قوی کردن مملکت ايران و ايجاد امنيت، مردم را به سمت خود کشيدند و رضا خان به روی کار آمد. و بعد مردم ديدند که اين قهرمان نما چه به سرشان آورد. حس قهرمان گرايی و قهرمان پروری نشان از بيماری روانی تاريخی دارد و اين که می گويم جامعه ما بيمار است خدای ناکرده در صدد تحقير ملت بزرگمان نيستم. اين ملت عزيز و قوی است ولی يک انسان نيرومند را هم بيماری و ميکروب از پای می اندازد و زمين گير می کند و برای به پا ايستادن آن بايد سيستم ايمنی و دفاعی او تقويت و ميکروب را از تن بيرون کرد و اين ملت اين ظرفيت را دارد. همان طور که بارها گفتم اگر می خواهيد بدانيد روحيه اين ملت چيست، همان روحيه مشروطيت، نهضت ملی، انقلاب اسلامی و اصلاحات و… است و امر مشترک همه آنها اين است که اين مملکت، استبداد نه، آزادی می خواهد، استقلال می خواهد، وابستگی به بيگانه نمی خواهد و پيشرفت می خواهد. البته فرهنگ غالب مملکت ما اسلامی است و همه آن را قبول داريم. و اسلامی نيز که در انقلاب ما بود ادعا داشت که آزادی، استقلال و پيشرفت را به مردمانش هديه می دهد. حال اگر اسلام به گونه ای ديگر تعبير می شود و تلاش برای تحميل آن صورت می گيرد آن انحراف از انقلاب و خواست تاريخی ملت است. اما ملت اين است ولی اينکه چرا در کشور ما آزادی، پايدار و نهادينه نمی شود و چرا مشکلات پيش می آيد و چرا از دل هر جريانی چون مشروطيت رضاخان يا بعد از آزادی هرج و مرج گونه شهريور ۲۰ و نهضت ملی و استقرار حکومت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و ديکتاتوری نفس گير بيرون می آيد، جای سوال است؟ يا با آنکه انقلاب اسلامی ما که با شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی آمد و مردم را بر سرنوشت خود حاکم کرد و آزادی را به ارمغان آورد چه شد که در جامعه باز سخت گيری و مشکلات پديد آمد؟ جنگ تحميلی، تهديدها، ترور و … طبيعی بود که جامعه انقلابی را از وضع طبيعی خود خارج کند و بعضی مسائل فوق العاده مقتضای انقلاب ما نبود و امام هم در سال های آخر عمر گفتند در جاهايی ما از قانون تخطی کرديم، اما بناست که همه به قانون برگرديم ولی متاسفانه بعد از آن به جای اينکه استثناهايی که امام گفته بود رفع شود و قاعده سرجايش بيايد استثناها قاعده شد و قاعده هم که همان قانون اساسی بود خيلی مورد توجه قرار نگرفت. شما بنشينيد و اين مساله را از نظر جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی بررسی کنيد که چرا جامعه ما اين چنين است. بايد بگويم کشور ما ظرفيت فراوان دارد و بايد اين ظرفيت پرورش داده شود. اتفاقا يکی از مسائل مهمی که می تواند کمک کند ايجاد حکومت های ملی و آزادی خواه است. اگر بخواهيم آزادی به معنای واقعی شکل بگيرد بايد بدانيم بسياری از معيارهای آزادی را در کشورهای ديگر ممکن است قبول نداشته باشيم در ثانی با ظرفيت های تاريخی کشورمان نبايد انتظار داشته باشيم که فردا ايران مانند سوئيس شود نه می خواهيم و نه می تواند آن گونه شود. اين مسائل بايد به تدريج پيش رود. اتفاقا يکی از نقش های حکومت های واسطه اين است که به حق و آزادی مردم اعتقاد داشته باشند و در عين حال واقعيت ها را در نظر بگيرند. متاسفانه بعد از ۲ خرداد ما دچار هيجاناتی شديم و در اين بين شعارها و مسائلی مطرح شد که باعث ايجاد بدبينی هايی در جامعه و تقابل شد که اين تقابل به نفع کسانی تمام شد که چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند يا آن را دارای اولويت نمی دانند. ميدانيد که ما می توانستيم و می بايست با تدبير بهتر خواسته ها و اولويت هايمان را بيان کنيم. البته من معتقدم که واقعا بايد اصلاحات نقد شود. برخی در اين بين معتقد بودند کوتاهی شد بنده اين را قبول دارم اما در بسياری مواقع ميل به تغيير بيش از ظرفيت کشور بود و همين مساله باعث بروز توقعاتی در جامعه شد و به جای اينکه پايه ها را درست بنا کنيم به اينجا رسيدم. از اين رو نقد درست اصلاحات جايگاه خود دارد و بايد به اين مساله بپردازيم. در پاسخ به نسبت حاکميت با ما و اينکه حاکميت با ما چه می کند بهتر است بگوييم ما با حاکميت چه نسبتی داريم و اين که ما کيستيم؟ در اينکه وضعيت فعلی قابل قبول نيست و مشکلات فراوانی در زمينه اقتصادی فرهنگی و قضايی و سياسی وجود دارد شکی نيست و خطر و تهديد از خارج هم بيشتر شده است. ولی راهکار چيست و ما که منتقد هستيم چه بايد بکنيم؟ آيا توقع داريم که وقتی صبح بلند می شويم همه اين اوضاع حل شده باشد يعنی قانون اساسی جای خود باشد و کسانی که مدعی نگهبانی از قانونی اساسی هستند خود را ولی و متولی مردم ندانند و حتی تفسيرهايی که در مورد قانون اساسی می شود با ديدگاه خاص نباشد و ديدگاه های غلطی که در برخی جاها رواج يافته حل شود؟ خوب اين خيال پردازی است. دل ما می خواهد انقلاب به مسير اصلی خود برگردد، حقوق مردم در کنار ارزش های اسلامی و انقلاب محفوظ باشد و محکم تر شود و … ولی واقعيت ها را هم بايد مورد توجه قرار داد. ممکن است ايده آلی فکر کنيم و واقعيت ها را نبينيم ناکام بمانيم يا ايده ال ها را نبينيم و فقط واقعيت را ببينيم و از مسير خود منحرف شويم. جمع بين اين دو کار مهمی است. اما ما کيستيم؟ بنده به عنوان فردی که جزء کوچکی از جريان اصلاحات است معتقدم به سادگی نمی شود بگوييم اين انقلاب را رها کن و سراغ انقلاب ديگر برو. اين انقلاب بسيار مهم بود و خون های بسياری برای آن ريخته شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و پيشرفت بوده است انقلاب ما اين خواست ها را با هويت تاريخی فرهنگی کشور عجين کرده است. ديدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسيار هزينه برای آن پرداخته شده است. اينکه بگوييم آن را نمی خواهيم نه معقول و درست است نه عملی. ما انقلاب و اصول و چارچوب ها را قبول داريم و اصل ما اين است که همين نظام را با انتقادهايی که به آن داريم قبول داشته باشيم و خواستار از بين رفتن آن نباشيم و توانايی اين کار را هم نداريم. کسانی که مدعی براندازی اند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته اين اتفاق بيفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصيبت باری مواجه خواهد شد؟ جنبش اخير حرکتی برآمده از متن اصلاحات و توجهش به حادثه انتخابات بود. گرچه کسانی با گرايش های مختلف در آن شرکت داشتند، ولی جهت حرکت انتخابات بود و اعتراضی که نسبت به آن وجود داشت. خوب با اين حرکت مقابله شد و آن چه باعث جنبش بود تمام شد؟ بعد چه؟ جامعه انتظار اين را داشت که هدف و جهت ديگری معرفی شود و شد: آزادی زندانيان سياسی و تبديل وضعيت امنيتی به وضعيت آزادی سياسی، انتخابات سالم و آزاد و تأکيد بر اين که همه بايد در چارچوب قانون اساسی حرکت کنند و اين که نظام را قبول داريم. ولی نتوانستيم جامعه ملتهب را درست توجيه و به سوی هدف مقبول هدايت کنيم و با کمال تأسف اعتراض به اصل نظام و حتی براندازی بخصوص در خارج تبليغ و تقويت شد و جنبش با مشکل روبرو شد. البته اصلاحات و رهبران اصلی جنبش آقايان موسوی و کروبی تاکيد داشتند که در چارچوب قانون اساسی حرکت خواهند کرد و بايد قانون اساسی کامل اجرا شود و و سياست ها و رفتارها اصلاح شود. حتی گذشت هايی هم انجام شد که اينکه طرفين به آينده نگاه کنند و با هم در کنار هم به فکر مملکت باشند. اما به اين پيشنهاد جوابی داده نشد و از سوی ديگر نتوانستيم جامعه را قانع کنيم که حرکت در درون نظام مطلوب است. اگر افول و انحراف و مشکلی می بينيم بايد آن را حمل بر کم کاری يا اشتباه کرد. گرچه انصافا برخوردی که با مردم و شخصيت ها از سوی حکومت شد برخوردی نادرست و بحران زا بود. علاوه بر اين من معتقد هستم جنبش سبز ليدر نداشت همان طور که اصلاحات به آن معنا ليدر نداشت. البته چهره های شاخص داشت. اما واقعا ما نيامديم اصلاحات را تعريف کنيم يا تعريف درست خود را در جامعه جا بياندازيم و به مردم بگوييم حضور داشته باشند. آنها خودشان آمدند و مسائلی را مطرح کردند و در اين مورد بحث و گفتگو شد. اين جريان اجتماعی بود که وجود داشت که می تواند هم حسن و هم عيب باشد. در جنبش سبز هم مگر آقای موسوی به مردم دستور داد به خيابان ها بيايند اين خود آنها بودند که برای راهپيمايی حضور داشتند. اگر خاطرتان باشد آقايان موسوی و کروبی و مجمع روحانيون مبارز اعلام کردند که چون اجازه صادر نشده راهپيمايی نيست اما مردم همچنان حضور پيدا کردند. اما در مورد شرکت من در انتخابات سال پيش چون احساس کردم جريانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحريم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی ديگر ما و اصلاح طلبان هم با اين که به صراحت بر عدم تحريم تأکيد کرده ايم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن ليست و نداشتن نامزد دانسته ايم از هر دو طرف می کوشيدند اصلاحات و همه منتقدان را تحريمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بايست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همين بود. اما در مورد اصل حکومت: ما بايد در درون خود برای حکومت دينی تعريفی داشته باشيم تا همه افراد خود را شهروند آن بدانند و نظام حاکم بر آن اسلامی باشد نه به بخش کوچکی از جامعه اختصاص داشته باشد. با اين ديدگاه که ما رسالت جهانی داريم و همه بايد مطابق اعتقادات ما باشند، قطعا با مشکلاتی مواجه خواهيم شد. اما در مورد اصطلاح طلبان و انتخابات نيز بايد بگويم انتخابات مساله بسيار مهمی است و حق تعيين سرنوشت از جمله در انتخابات محقق می شود. اما مشکلاتی که هنوز وجود دارد و افراد زيادی زندانی يا با محدوديت هايی مواجه شدند به دليل انتخابات قبلی است. برای شرکت در انتخابات و رسيدن به نتيجه بايد يکسری مسائل را در نظر گرفت. اينکه آيا اين مسائل را ناديده می گيريم و وارد انتخابات جديد می شويم؟ يا بايد توجه داشته باشيم که انتخابات را از سر گذرانده ايم و به اينجا رسيديم اگر اين باشد بايد تامل بيشتری کرد و با توجه به حوادثی که شکل گرفته بدانيم شرکت در اين انتخابات چه معنايی پيدا می کند. در ثانی آيا اجازه شرکت در انتخابات داده می شود و آيا تضمين هايی وجود دارد که همه جريان ها کانديدا داشته باشند؟ هر چند انتخابات حق ماست ما بايد در اين زمينه سعی و تلاش کنيم که اين حق از هيچ کس سلب نشود. در عين حال جناح منتقد و اصلاحات می گويند داخل نظام هستيم و اين اميدواری را دارند که در عرصه باشند. آيا شرکت کردن يا نکردن در انتخابات تا چه حد می تواند اين امر را تحقق بخشد؟ در عين حال که ما از اصول و معيارهايی که داريم و به خاطر آن هزينه پرداخته ايم منحرف نشويم. آنچه مهم است اين است که در اين بين بايد جريانات همسو به اجماع برسند. من نمی خواهم بگويم بين اصلاحات و جنبش سبز بايد خط بکشيم اما بايد خط کشی هايی برای برخی از جريانات که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشيم. شخص من بيش از اينکه به انتخابات بينديشم به تغيير فضا می انديشم. اگر حاکميت هم خواهان انتخابات پرشوری است بايد بپذيرد که با اين فضا به دست نمی آيد. آزادی زندانيان سياسی و رفع حصر از آقايان موسوی و کروبی و تلطيف فضا نه تنها در برگزاری انتخابات پرشور مؤثر است بلکه سبب نزديکی دلها و آمادگی همگی برای مقابله با تهديدها و نيز خدمت به کشور خواهد شد. بايد همه تلاشمان را بکنيم تا به تفاهم برسيم که فضای موجود به زيان جامعه، مردم، اصلاح طبان و بيش از همه به زيان نظام و حتی حاکميت و به نفع دشمنان است. Copyright: gooya.com 2016
|