$pda_agents = Array('Windows CE', 'NetFront', 'Palm OS', 'Blazer', 'Elaine', 'WAP', 'Plucker', 'AvantGo'); $http_user_agent = $_SERVER['HTTP_USER_AGENT']; foreach($pda_agents as $pda_agent) { $found = stristr($http_user_agent, $pda_agent); if($found) header('Location: /english/pda.php'); } ?>
گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 اسفند» موج دموکراسیطلبی در دنيای عرب، دکان مسلمانان بنيادگرا را کساد کرده است، رضا علامهزاده22 آبان» گفتگوی اختر قاسمی با رضا علامه زاده و مهدی جامی؛ در باره طرح ایران ندا 14 شهریور» دلفت (هلند): بزرگداشت اسفنديار منفردزاده و رضا علامهزاده، سوم اکتبر 6 مرداد» از رنجی که میبرند، در باره کتاب "يکصدوشصت سال مبارزه با آئين بهائی"، رضا علامهزاده 26 تیر» فيلمهائی که برای بیبیسی فارسی نساختم! رضا علامهزاده
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چهره رضا قطبی در کتاب "آخرین روزها"ی دکتر نهاوندی، رضاعلامه زادهوقتی چهره "رضا قطبی" را به گونهای که در این کتاب تصویر شده دیدم، به پاسخ سئوالی که بارها ذهنم را گرفته بود رسیدم: چرا در دنیای کوچک تبعید، که همه از هم خبر دارند، خبری از "رضا قطبی" نیست؟ اگر "کبوتران" سابق، تصویری به این حد باژگونه از او ترسیم میکنند بدیهی است که حق دارد چهره پنهان کند و نگران منقار تیز "بازها"ی درباری باشد.
ویژه خبرنامه گویا "دکتر هوشنگ نهاوندی" رئیس اسبق دانشگاه تهران در زمان شاه که در پستهای متعددی از جمله وزارت علوم، و ریاست دفتر فرح پهلوی انجام وظیفه کرده بود، در کتاب خاطراتش با عنوان "آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه"، با چنان نارضایتی آشکاری از "رضا قطبی"، مدیر عامل سابق "سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران" یاد میکند که برای من که تا کنون دکتر نهاوندی را همچون خود "قطبی" جزو "کبوتران" دربار شاه، در مقابل "بازها"ی درباری میدانستم، شگفتآور است. پیشاپیش روشن کنم که در سراسر کتاب، دکتر نهاوندی، نه چندان به صراحت البته، اذعان میکند که طرفدار سختگیری، و سرکوب جنبش ضد سلطنتی مردم با خشونت بوده، و بزرگترین اشتباه شاه را در عدم قبول راه حلهای نظامی برای مهار انقلاب میداند، و نقش فرح، همسر شاه و اطرافیان او، بویژه رضا قطبی را در پیشبرد سیاست دوری از خشونت افشاء می کند! این بینش در برخی از فصول کتاب به قدری آشکار است که چند بار احساس کردم در حال خواندن خاطرات "تیمسار اویسی" هستم نه دکتر نهاوندی! [موضعگیری شهبانو که شواهد نشان میداد مخالف انتخاب اویسی بود که مشی تندروانه داشت، کمتر قابل توضیح است. در دربار، و در میان اطرافیان ایشان، برخی بیم آن داشتند یا میگفتند بیم آن دارند که ماجرای پاکستان در ایران روی دهد. مگر ژنرال "ایوب خان"، و بعدها "ضیاءالحق" از موقعیت هرج و مرج برای در دست گرفتن قدرت سود نجسته بودند؟ آنان وفاداری بیچون و چرای ارتش به فرمانده خود و رئیس قانونی کشور را به فراموشی سپردند.] ص 265 و اما در مورد تصویر "رضا قطبی" در این کتاب. از آن جا که از آغاز کار "تلویزیون ملی ایران" تا پنج سال در آن سازمان کار میکردم به راحتی میتوانم بگویم که به دلیل وجود "رضا قطبی"، -که من البته شخصا کمترین تماسی با او نداشتم-، و به دلیل همکاران بسیار ورزیده و کارآشنائی که دور خود جمع کرده بود، سازمان تلویزیون ملی ایران ظرف دو سال به مرکز تجمع هنرشناسان و هنرمندان آگاه کشورمان بدل شد. گرچه سانسور و خودسانسوری همچنان وجود داشت اما دست سانسورگرانِ کمجنبه و تنگنظری که از سوی ساواک در "اداره نظارت و نمایش"، و "اداره نگارش" وزارت فرهنگ و هنر، به قلع و قمع فیلم و تئاتر و کتاب مشغول بودند، از حیطهی تلویزیون کوتاه شده بود. علت اصلی هم این بود که رضا قطبی آدمی دموکرات و آزاداندیش بود، و شاید مهم تر از آن این که او پسر دائی فرح، و به قول دکتر نهاوندی "همانند برادر شهبانو" بود که موجب میشد آزاداندیشی در آن شرائط، گرفتاری دستش ندهد! [تلفن اتومبیل زنگ زد. مامور محافظم پاسخ داد. ناگهان رنگش پرید. دستش تقریبا میلرزید. با هیجان بسیار گفت: "اعلیحضرت میخواهند با شما صحبت کنند."... شاه که به او ادای احترام کردم، بدون تامل تقریبا فریاد زد: "شنیدید؟"... در چه مورد؟ اعلیحضرت. من توجه نکرده بودم. تصنیفی بود انقلابی مربوط به اوائل قرن که شعرش را "ملک الشعرای بهار" سروده بود. تصنیفی بود که به گونهای از استبداد شاه سخن میگفت و از ترانههای مربوط به "انقلاب مشروطیت" بود. داستان بلبلی که رویایش ترک قفس و آزادانه خواندن بود. ترانهای که پخشش ممنوع نبود ولی به ندرت پخش میشد. شاه حق داشت. این احتمالا تحریک بود. ما در دوران نشانه ها و اشاره ها بودیم. اعلیحضرت از من چه بر می آید؟ رادیو در اختیار من نیست. خشکم زده بود. رئیس رادیو تلویزیون ملی پسر دائی و همانند برادر شهبانو بود. معمولا هیچ کاری بدون اجازه او انجام نمیشد. باید او را به کاخ احضار میکردند...] صص 192و 193 از دید شاه، که از دید نویسنده نیز چندان دور نیست، پخش ترانه "مرغ سحر" از رادیو که ممنوع هم نبود، "فاجعه" و "خرابکاری" محسوب میشد! آن هم نه توسط یک خرابکار و فاجعهآفرین معمولی که توسط رضا قطبی: [چند ساعت بعد با خبر شدم نخست وزیر (شریف امامی)، که شاه دست او را باز گذاشته بود تا هرچه می خواهد بکند، دو روز پیش از آن، از شاه تقاضای برکناری "رضا قطبی" را کرده بود. از آن رو که او از بستگان و تقریبا برادر شهبانو بود، شاه گفته بود که برکناری او همسرش را ناراحت خواهد کرد...] همان صفحه دکتر نهاوندی میخواهد بگوید که با اینکه شاه به خاطر همسرش تقاضای شریف امامی را برای برکناری قطبی نپذیرفت ولی او با پخش ترانه "مرغ سحر" از رادیو آن را تلافی کرد! در صفحه بعد مینویسد: [اندک اندک دریافتم که نارضایتی شاه از دستگاه تلویزیون و مسئول آن، در دو سه سال اخیر روز به روز افزایش یافته و دیگر جنبهی علنی گرفته بود... در جلسهای (به روایت دو تن از حاضران) شاه شدیدا به نخست وزیر وقت –هویدا-، تغیر کرده و گفته بود "سر دستگاه را میشناسم کیست، اما پاهای آن چه کسانی هستند؟ مردم این کشور؟" و سپس افزوده بود "به این (کلمه نامهربانی در باره رئیس تلویزیون) بگوئید بالاخره چه وقت میخواهد آدم شود؟"] لحن انتقادی نویسنده نسبت با عمکرد رضا قطبی، در فصل "صدای انقلاب شما را شنیدم" به اوج میرسد. در خاطرات دیگران هم خواندهام که متن سخنان معروف شاه که برای اولین بار جنبش مردم را "انقلاب" خواند و به اشتباهات رژیمش اعتراف کرد توسط نزدیکان همسرش و قطبی، یا دستکم به تائید آنان نوشته شده بود. در مقدمهی این موضوع، دکتر نهاوندی به تفصیل و با لحنی تائیدآمیز از طرح "خاش" مینویسد که بر مبنای آن قرار بود افسران تندروی رژیم (تیمسار رحیمی و خسروداد و اویسی) با موافقت شاه در یک شبیخون تعداد بسیاری را دستگیر کرده به "خاش" بفرستند و با خشونت جلو تظاهرات مردم را بگیرند. این قضیه مربوط به روزهای آخر دولت شریف امامی است که ناتوانیاش را در کنترل بحران اثبات کرده بود. به گفته نهاوندی، شاه اول روی موافق نشان میدهد و به "اصلان افشار"، رئیس کل تشریفات میگوید به "اویسی بگوئید آماده باشد، در دفترش بماند و در انتظار تلفن کاخ باشد." اما در آخرین لحظه تحت تاثیر سفرای انگلیس و آمریکا و گفتگو با فرح، همسرش، تغییر عقیده میدهد: [آن سه دیدار که پایان یافت، شاه باز رئیس تشریفات را احضار کرد، تصمیم خود را به او ابلاغ کرد و گفت می خواهد تیمسار "غلامرضا ازهاری"، رئیس ستاد کل ارتش را مسئول تشکیل دولت تازه کند. "اصلان افشار" پرسید: پس "اویسی" چه میشود؟ شاه پاسخ داد: "به او تلفن کنید و بگوئید مرخص است." هنگامی که افسران ارشد و امرای ارتش این خبر را شنیدند، چنان خشکشان زد که گوئی برق آنها را گرفته است.] ص 264 همزمان با اعلام تغییر دولت از شریف امامی به ازهاری، شاه آن سخنرانی معروفش را میکند. نویسنده به تفصیل به این لحظه تاریخی پرداخته است. [شاه خشمگین در دفتر کار پهناور خود گام میزد و انتظار میکشید. در راهروها همه از خویش میپرسیدند چه کسی متن سخنرانی او را تهیه کرده... سه دقیقه بعد باز "صانعی" را فراخواند: "رضا قطبی قرار است نوشته را بیاورد. کجاست؟" "صانعی" نمیدانست، اما گفت که خواهد رفت و خواهد پرسید. چند دقیقهی بعد، بازگشت و به شاه گفت که "رضا قطبی" به همراه "حسین نصر" رئیس دفتر شهبانو، در حضور شهبانو هستند. پادشاه سخت برآشفت و گفت: "نزد شهبانو چه میکنند؟ این پیام من است."] ص 266 دکتر نهاوندی در کنار بازچاپ متن کامل سخنان شاه، نظر چند تن از درباریان مخالف این متن را از اینجا و آنجا نقل کرده است. نظر خودش اما، به روشنی در همین عبارتی که نقل میکنم آمده است: [متن پیام، اقلا در پنج مورد اعتراف شاه را به نقض قانون اساسی، و سوگند او را، که از آن پس رعایتش کند و ضامنش باشد، در بر میگرفت. به این ترتیب کاری کردند که او پیمانشکنی را بر گردن گرفت.] نویسنده از این که شاه در آن متن به ارتکاب اشتباهاتش اعتراف کرد تاسف میخورد و آن را به صدا در آوردن "ناقوس مرگ سلطنت در ایران" مینامد که: [محمدرضا شاه، بسیار زود و با تلخ کامی، این را دریافت.] ص 270 سپس، جابجا در این کتاب، به همین نکته باز میگردد، و هرگاه از دیدار با شاه در تبعیدگاههای متعددش مینویسد، از احساس پشیمانی شاه در این مورد حرف به میان میآورد: [در سپامبر 1979، که من مدتی در مکزیک به سر بردم، شاه مدتی دراز از آن دوره سخن گفت: "اشتباه کردم که دربست به آدمهائی اعتماد کردم که لیاقتش را نداشتند... در آن روز ویژه، چنان دستپاچهام کردند که به راستی حتی زمان لازم را نداشتم تا بر آن چه قرار است بخوانم نگاهی بیاندازم! به همین دلیل چندین بار تپق زدم و واژهها را نادرست خواندم... بدبختانه باید بگویم که در آن موقعیت به من به راستی خیانت شد." شاه، البته نه بیدلیل، به این نتیجه رسیده بود که فرستادن آن پیام، بزرگترین اشتباه سیاسیاش بود.] ص 271 و 272 کمی پائینتر در همان صفحه مینویسد: [در مورد آن پیام کذائی میگفت کنکاشهائی کرده و به این نتیجه رسیده سوای "قطبی" و "نصر"، چند تن دیگر که از مدتها پیش، یا در آن اواخر دوروبر شهبانو میپلکیدند، متنش را نوشتهاند.] و باز در صفحه بعد، در بیان خاطرهای از ملاقات با شاه در قاهره مینویسد: [او بویژه کینهی ژرفی از "رضا قطبی" که سالهای دراز آشکارا او را تحسین کرده بود، در دل داشت. در نخستین سفرم به قاهره، چهار نفری در یکی از تالارهای کاخ "قبه" ناهار میخوردیم... پیشخدمتی آمد و به شهبانو گفت که او را پای تلفن میخواهند... شهبانو بیست دقیقه بعد بازگشت... شهبانو با ظرافت و مهربانی بسیار گفت: "رضا قطبی به شما عرض ادب کرد." اما مشت محکم شاه، میز را به لرزه درآورد، به گونهای که بشقابهای ما به هوا پرید، و سپس واژهی ناخوشایندی بر زبان آورد. صحنهی ناراحت کنندهای بود و شاید واکنشی اغراق آمیز... با این حال بخشی از مسئولیت آنان که این مرد دردمند، بیمار و خسته را وادار به خواندن آن متن کردند، انکار کردنی نیست.] در اواخر کتاب باز نویسنده به همین سوژه باز میگردد. این بار نه تنها در مورد نقش قطبی در آن "پیام"، که در مورد نقش تلویزیون ملی در آماده کردن زمینههای انقلاب! [... گفت: وادار کردنم به ایراد این پیام، کاری خیانت بار و جرمی بزرگ بود." آنگاه از مسئولیت رادیو تلویزیون در آماده کردن زمینه های انقلاب در سال های 1977-1978 به ویژه در شش ماه آخر سال 1978 سخن گفت... "شگفت انگیز نبود که در تلویزیون فیلمهائی را نمایش میدادند که پادشاهی را مسخره میکرد؟"] صص 391 و 392 اشاره شاه به سریال "سلطان صاحبقران"، کار ارزندهی زندهنام "علی حاتمی" بود. در سراسر کتاب، دلیل دیگری بر "خیانت" رضا قطبی جز همین سه مورد، پخش ترانه "مرغ سحر"، پخش "سریال صاحبقران"، و سهیم بودن در نوشتن متن سخنرانی "صدای انقلاب شما را شنیدم" ارائه نمیشود؛ همان متن که به اعتقاد بسیارانی تنها سخنرانی شاه در طول 25 سال سلطنت مطلقهاش پس از کودتای 28 مرداد بود که صادقانه نوشته شده بود و به مردمش دروغ نمیگفت. وقتی چهرهی "رضا قطبی" را به گونهای که در این کتاب تصویر شده دیدم، به پاسخ سئوالی که بارها ذهنم را گرفته بود رسیدم: چرا در دنیای کوچک تبعید، که همه از هم خبر دارند، خبری از "رضا قطبی" نیست؟ اگر "کبوتران" سابق، تصویری به این حد باژگونه از او ترسیم میکنند بدیهی است که حق دارد چهره پنهان کند و نگران منقار تیز "بازها"ی درباری باشد. Copyright: gooya.com 2016
|