$pda_agents = Array('Windows CE', 'NetFront', 'Palm OS', 'Blazer', 'Elaine', 'WAP', 'Plucker', 'AvantGo'); $http_user_agent = $_SERVER['HTTP_USER_AGENT']; foreach($pda_agents as $pda_agent) { $found = stristr($http_user_agent, $pda_agent); if($found) header('Location: /english/pda.php'); } ?>
گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
28 مهر» نامه حميد دباشی، احمد صدری و محمود صدری به يورگن هابرماس23 مهر» نامه به هابرماس چرا؟ محمود دلخواسته 23 مهر» آقای دوستدار، شما چرا؟ علی کبيری 19 مهر» نامه سرگشاده آرامش دوستدار به يورگن هابرماس
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دوستدار؛ هابرماس؛ و معرکهگيران اسلامی! ايراندخت دل آگاهبه تازگی متن فارسی نامه آرامش دوستدار به يورگن هابرماس فيلسوف آلمانی منتشر شده که واکنشهای گوناگونی به همراه داشته است. اين که آرامش دوستدار به هابرماس چه گفته و هابرماس چه پاسخی داده و پاسخ دوباره آرامش دوستدار به او چه بوده، موضوع اين نوشته نيست. آن چه موجب نگارش اين چند سطر است همانا واکنشی است که از سوی برخی ايرانيان و استادان دانشگاهی صورت گرفته است. استادانی که هر جا مینشينند پايههای «کرسی»هايی را نشان میدهند که روشن نشده به حق بر آن نشستهاند يا نه. يکی از کسانی که به محض انتشار متن فارسی نامه به ميانه پريده و سروسينه زنان، لب به سخن گشوده، همانا چهره امروز اکرانهای ماهوارهای، يعنی جناب اکبر گنجی است. گنجی را خوب میشناسم، خوب خوب. با او سر نزاع ندارم ؛ نه با او و نه هيچکسی ديگر. مگر آن که بخواهند پس از سی و دو سال سياه روزی، بازباره راه جوانان را به بيراهه ندانم کاریهايشان بکشانند و از آنان همان پشيمانانی را بسازند که از نسلهای پيشين ساختند. نمیگويم او فريبکاری میکند؛ دست کم برازنده او نيست. از اين گذشته، گم کرده راه را کجا انديشهی فريب؟! کجا هنر فريبکاری؟! او يک گمشده است. اگر هنر داشته باشد، بايد خود را فريب ندهد و آنی پيراموناش را بنگرد و ببيند در چه برهوتی سير و سلوک میکند و چگونه عينک دينمداری، فرصت انديشيدن را از او ستانده است. دوستان اکبر آقا او را نه «گنجی» که «جنگی» میخواندند و لابد هنوز هم میخوانند زيرا به قول يکی از دوستان خوش زبانش، «نزده میرقصد» ! يعنی آن که در هر موضوع و زمينهای که نه به او مربوط است و نه دانش و تخصص و معرفتاش را دارد، هيجانزده میپرد به ميانه ميدان و سر قلم را چاک میدهد که ثابت کند فقط اوست که دود چراغ خورده و سره از ناسره باز میشناسد .
شيوه برخوردش با موضوعات هم اين است که تا جوانه تازهای بر درخت خبر میرويد – حتا اگر ربطی به او نداشته باشد - میرود و چند کتاب را تند و تند ورق میزند و میآيد و چيزکی مینويسد - و لابد اين روزها در آن سوی آبها، برايش سخنرانیای میکند – و اگر هزاران نفر هم گرد آيند و با استدلال روشن ثابت کنند که بيراه گفته است، همچنان پا میفشارد که: اين خورشيد است که گرد زمين میچرخد! اين است که من يکی هربار تيتر نوشتهای از گنجی را میبينم نخست از خود میپرسم، اين بار چه کسی حرفی جدی و مهم زده است که خواب او را پرانده؟ که اين چنين سراسيمه و پابرهنه دويده است وسط ميدان؟ از اين رو، بیهيجان از کنارش میگذرم يا اگر نيم نگاهی هم به آن بيندازم، لبخند میزنم و درود میفرستم بر تام و جری والت ديسنی! و گربهای که گاهی سکندری میخورَد و گاهی برق میگيردش و موهايش سيخ میشود و گاهی دور سرش ستاره میچرخد، ولی باز هم به خودش نمیآيد که اندکی از هوشاش بهره ببرد و ببيند عامل اين همه گرفتاریاش کسی نيست جز ذهنيت و نحوه تفکرش! واکنش گنجی به نامه دوستدار به هابرماس هم از همين گونه است . انگار باز هم يک کسی پا گذاشته روی دُم گربه درون گنجی و او را از جا پرانده باشد. به راستی هر کسی بيطرفانه نامه دوستدار به فيلسوف آلمانی و واکنش شتابزده گنجی را بخواند با خود میگويد : آيا گنجی با اين نامه خواسته از هابرماس دفاع کند؟ آخر اين چگونه دفاعی است از يک فيلسوف صاحب نام که بخواهد بگويد همه زور آن فيلسوف در دفاع از مبارزات مردم ايران ، يک امضا پای يک بيانيه به قلم ديگری است! نامه واکنشی آقای گنجی، اين پرسشها را هم در ذهنهای بيطرف پديد میآورد که: آيا گنجی هرگز کتابها و نوشتههای آرامش دوستدار را خوانده است؟ آيا چيزی از درونمايه آنها دريافته است؟ آيا با آنها موافق است؟ اگر بوده چرا در همه آن سالهايی که دستش از «نخيل» انتشار کتاب کوتاه نبود، نکوشيد که يکی از اين کتابها را به چاپ برساند؟ تا نسل جوان ايرانی از سودمندی آنها بی بهره نماند. اگر موافق نبوده و يکسره آنها را نادرست پنداشته است و آن قدر آگاهی و دانش در بحثهای نظری دارد که بفهمد ايرادات سخنان آرامش دوستدار چيست، چرا قلم به دست نگرفته و به «تاريکخانه» فکر يک متفکر ايرانی، نور نتابانده است که باز هم کتاباش را همچون «عاليجناب سرخپوش»، دست به دست ببرند؟ حتا اگر بهانه میآورد که کتابهای آرامش دوستدار از سوی جناح اقتدارگرا ممنوع الانتشار بوده، چرا يک فصل کتاب، يک بخش يا حتا يک پاراگراف و يک جمله او را نگرفته و بر آن نقدی کوبنده ننوشته است؟ اگر خودش هم زياد نمیدانسته چرا به رفقای همه چيزدان و فرهيختگان و «فيلسوفان اسلامی» عصر حاضر مانند محسن کديور و فرج دباغ (عبدالکريم سروش) نگفته که تيغ نقد برکشند و حساب اين فيلسوف و متفکر ايرانی افشاگر را برسند؟ واقعا اکبر گنجی را چه میشود؟ در نامه آرامش دوستدار به هابرماس چه بوده که بايد «فیالفور» مردم شريف و «هميشه در صحنه ايران» را آگاه میکرده و از اين رو به تنظيم پاسخی شتابزده روی آورده است؟ دوستدار چه گفته که کسانی چون گنجی احساس خطر کرده و میکنند؟ آيا واهمه دارند نظر جوانان ايرانی به سوی کسانی چون او جلب شود و بخواهند بدانند در کتابهايش چهها آمده است؟ وقتی نامههای آقايان استاد دانشگاههای آمريکا و نيز اکبر گنجی را ديدم بيش از پيش اين سخن آرامش دوستدار را درک کردم که: «ما ايرانيان استعداد اين را داريم که مخاطب را به گونهای جذب کنيم. بیتفاوت است که وسيلهاش تفاهم چاپلوسانه باشد يا جا زدن خود همچون حريفی بیهراس». Copyright: gooya.com 2016
|