$pda_agents = Array('Windows CE', 'NetFront', 'Palm OS', 'Blazer', 'Elaine', 'WAP', 'Plucker', 'AvantGo'); $http_user_agent = $_SERVER['HTTP_USER_AGENT']; foreach($pda_agents as $pda_agent) { $found = stristr($http_user_agent, $pda_agent); if($found) header('Location: /english/pda.php'); } ?>
گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
30 شهریور» انقلاب فرهنگی اول، نگاهی به انقلاب فرهنگی در دانشگاههای ايران (بخش نخست)، صفورا الياسی، جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پايان انقلاب فرهنگی اول و شروع انقلاب فرهنگی دوم، صفورا الياسی، جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلیتلاش برای به انقياد کشيدن و يکدستسازی دانشگاه، در قالب يک انقلاب فرهنگی جديد، پروژهای از پيش شکست خورده است. چرا که دانشگاه خود نهادی مدرن است و علم مدرن در بطن خويش و روششناسی حاکم بر آن، حاوی آموزههای دمکراتيک است و گريز از اين آموزهها همانقدر ممکن است که دوری و دشمنی با علوم جديد. از سويی ساختار اجتماعی جامعه امروزين ايران به گونهای است که ديگر آموزههای ايدئولوژيک را برنمیتابد
پس از پايان جنگ ايران و عراق و دوران رياست جمهوری آيت الله هاشمی، به علت شرايطی که جامعه پس از جنگ ايجاب می کرد، نياز شديدی به نيروی متخصص و بازسازی نهادهای مديريتی احساس )اين نياز از سوی کی احساس شد) شد. در اين دوران بسياری از متخصصان از کار برکنار شده، دوباره فراخوانده شدند. شماری از اساتيد از دانشگاه اخراج شده تشويق شدند تا به دانشگاهها بازگردند، يا درموسسات تحقيقاتی،مشغول به کار شوند. تأکيد بر ايدئولوژی در دانشگاهها کمرنگ تر گرديد و از دانشجويان خواسته شد که در بدو ثبت نام برگهای را امضاء کنند و طی آن قبول میکردند که حق به چالش کشيدن اساتيد را ندارند. وضعيتی که می شود اسمش را وضعيت گذر از دوران انقلاب فرهنگی ناميد. در سالهای بعد، آيت الله خامنهای، در ۱۴ آذر سال ۱۳۷۵ چنين گفت:[۱] «شورای عالی انقلاب فرهنگی که با تدبير حکيمانه امام راحل عظيم الشأن به جای ستاد انقلاب فرهنگی پديد آمد، نقش فعال و مؤثری را در عرصههای امور فرهنگی کشور به خصوص دانشگاهها ايفا کرد و برکات زيادی از خود به جای گذارد. اکنون با پيشرفت کشور در کار سازندگی و گسترش دامنه نياز به دانش و تخصص و لزوم فراگيری علوم و فنون و پرورش محققان و نوآوران و استادان و متخصصان کارآمد، اهميت اين بخش از مسايل فرهنگی تأکيد مضاعف يافتهاست. توسعه دانشگاهها و پژوهشگاهها و ديگر مراکز آموزش و آموزش عالی که پاسخ طبيعی به آن نياز است و افزايش چشمگير کميت دانشجويی، به نوبه خود تکاليف تازهای را بر عهده مسئولان امور فرهنگی کشور میگذارد که برتر از همه آنها اولاً کيفيت بخشيدن به مايههای علم و تحقيق در اين مراکز و ثانياً پرداختن به تربيت معنوی دانشجويان و هدايت فکر و عمل آنان است».
نکته ای که می توان به عنوان مهمترين دليل تغيير رويکردها و به مرور زمان تغيير بنيانهای فکری در دفتر تحکيم وحدت به آن اشاره کرد، همراه شدن باجريانهای سياسی خارج از دانشگاه بود.[۲] جنبش دانشجويی دراين دوران دارای استقلال عمل بيشتر درتأثيرگذاری تعيين کننده در نتيجه ی بازی و فضای سياسی بود. جنبشی که درنقطه تلاقی تصادف و تصادم اسلام گرايی چپ و گرايشات ليبرالی عمل می کرد. هرچند درابتدا شاهد اقتدار و يکه تازی جنبش دانشجويی هستيم، اما از سال ۷۷ به علت ايجاد دو دستگی در ميان اعضای دفتر تحکيم وحدت که آن زمان يک سازمان موثر در جريان های دانشجويی بود، اين جبنش تا حدودی افول می کند.
شايد از عمده دلايل سکوت در اين دوره را بايد عدم ورود مخالفين به دانشگاه دانست. با وارد شدن نسل جديد به دانشگاه ها –نسل فرزندان دهه ی ۶۰- دولت ايران موج جديدی از تصفيه ها را آغاز کرد. به دنبال اخراج چند تن از اساتيد دانشگاه، انتصابات جديد و پارهای محدوديتها در دانشگاه، در دوران اول رياست جمهوری محمود احمدی نژاد، همزمان مديرکل امور فرهنگی وزارت علوم، آقای اسلامی، ضمن بی مورد خواندن اظهار نگرانیهای منتقدين دولت در مورد شروع «انقلاب فرهنگی دوم» و تأکيد بر اينکه بحث انقلاب فرهنگی دوم از ناحيه وزارت علوم مطرح نشده، گفت: «به نظرم مقصود از طرح انقلاب فرهنگی دوم شالوده شکنی و درنورديدن اساسها و بنيادها نيست، بلکه طرح اين بحث تلاش برای جدا شدن از فرهنگ و وضع موجود و رسيدن به فرهنگ و وضع مطلوب است.»[۳] در نقطهی مقابل آقای اسلامی، روزنامه ی ايران، ارگان وابسته دولت محمود احمدینژاد، اظهار نظر منتقدين دولت در مورد شروع انقلاب فرهنگی را هياهوی تبليغاتی خواند[۴].
- معيار قرار دادن مبانی و موازين دينی برگرفته از قرآن و عترت - اهتمام مجدانه به تحقق انديشه های حضرت امام خمينی (ره) - توجه به کرامت ذاتی و حريت انسان و تحقق تام عدالت اجتماعی و تعالی اخلاقی جامعه - توجه جدی به ارتقای جايگاه علوم انسانی در تصميم گيری ها و فعاليت های تمام شئون کشور با نگرش اسلامی و بومی - اهتمام به حفظ عظمت، سربلندی، اقتدار، استقلال، آزادی و تعالی ايران اسلامی - اهتمام به مديريت و برنامه ريزی کيفيت و دانايی. ابلاغ مبانی شش گانه حاکم بر سياست های کلی برنامه پنجم در حالی از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی صورت گرفته که پيش از اين در سنوات قبل سياست های کلی از سوی ايت الله خامنه ای ابلاغ می شد. به دنبال سخنان آيت الله خامنه ای، در آستانۀ آغاز سال تحصيلی ۱۳۸۸، عليه تدريس علوم انسانی در دانشگاه ها و "معارض با مبانی قرآنی و دينی" دانستن آن و گله از شمار کم استادان معتقد به "جهان بينی اسلامی" و همزمان با درخواست محمدتقی مصباح يزدی برای "انقلاب فرهنگی" در جمع هيئت رئيسه دانشگاه تربيت مدرس، موج جديد اخراج و بازنشسته کردن استادان آغاز شد و تا کنون ادامه دارد[۵]. اساتيدی همچون دکتر دروديان، استاد صاحب کرسی حقوق مدنی ايران، دکتر رئيسطوسی، استاد صاحب کرسی اقتصاد سياسی نفت و دکتر ساعی، استاد صاحب کرسی مسائل جهان سوم، مشمول حکم بازنشستگی و اساتيد ديگر صاحب کرسی علوم سياسی از جمله دکتر بشيريه، دکتر سمتی و دکتر شاهنده اخراج شدند.[۶] در همين مدت کوتاه، رؤسای ۱۷ دانشگاه و مرکز آموزش عالی کنار گذاشته شدند؛ به گفته مديرکل دفتر رياست دانشگاه تهران در تيرماه ۱۳۸۹، ۳۰ تن از استادان و اعضای هيئت های علمی بازنشسته شده اند. به اين ترتيب بازنشستگی اجباری اعضای هيئت های علمی دانشگاه تهران، از ابتدای سال ۸۸ تاکنون به ۸۱ نفر رسيده است. [۷] برکناری گستردۀ رؤسای دانشگاه ها و بازنشستگی اجباری اعضای هيئت های عملی، تنها اقدامات تازه وزارت علوم و آموزش عالی دولت اسلامی نبود. اخراج دانشجويان، احضار آن ها به کميته های انضباطی، ستاره دار کردن فعالين دانشجويی، به زندان فرستادن دانشجويان مبارز، شکل گيری ستاد همکاری های وزارت آموزش و پرورش و حوزه های علميه، اعزام چهارهزار طلبه تحت عنوان افسران جنگ نرم به مراکز آموزشی و اعزام بسيجيان به مدارس برای نظارت بر تربيت "سربازان امام زمان"، طرح مستقر کردن روحانی تمام وقت در مدارس؛ طرح واگذاری مديريت ۴۲۰۰ مدرسه به حوزه های علميه؛ اعزام ۳۳ هزار مبلغ مذهبی به مدارس و طرح ايجاد مرکز تربيت دانش آموزان نخبه برای ورود به حوزه های علميه و تلاش برای اجرای دقيق طرح "حجاب و عفاف" در مدارس و دانشگاه ها، از جمله اقداماتی است که وزارت آموزش و پرورش ايران طی سالهای اخير برای سرعت بخشيدن به "تحول بنيادين" در نظام آموزشی مدارس اين کشور دنبال کرده است. بدين ترتيب، آنچه در سطح مدارس و دانشگاه و مراکز آموزشی کشور انجام می گيرد را بايد به حق "انقلاب فرهنگی" دوم و يا به تعبيری "انقلاب فرهنگی نرم" نام نهاد. در نبود احزاب، جريانها و نهادی مستقل بيشترين فشار ها همواره روی دانشگاه است، چراکه احزاب، دانشگاه را به تريبون خود مبدل کرده اند. حاکميت رويه سرکوب دانشگاه و دانشجوها را در پيش گرفته است ، انجمن ها را تعطيل کرده و در نهايت با تعليق دانشجويان و اخراج آنها قصد دارد پروژه خود را پيش ببرد. در واقع نوع برخوردی که مسئولين اعمال می کنند تنها می تواند يک پيام داشته باشد: از دانشگاه فقط بايد صدايی موافق با دولت شنيده شود. ماهيت اين فشارها همان است که بود و هيچ تغييری نکرده.حاکميت فشار می آورد و به اين ترتيب استقلال اکادميک را خدشه دار می کند. در واقع نوع فشارها تغيير نکرده، فقط اينکه اگر قبلاً دادگاه به صورت آشکار اقدام می کرد، اکنون کميته انضباطی بطور مخفيانه و بدون سر و صدا اقدام به محکوم کردن دانشجويان می کند. چرا که از يک سو دانشجويان را معلق و انجمن ها را تعطيل می کنند، از آن سو برای آنان بسته آموزشی ارسال می شود که در آن نوع رفتاری که دانشجو بايد داشته باشد قيد شده است. دولت احمدی نژاد در حالی در انديشه بر پا ساختن "انقلاب فرهنگی دوم" است، که هيچ يک از دست اندرکاران انقلاب فرهنگی اول بر درست بودن کاری که آن زمان انجام شد، تاکيد نمی کنند. مجريان و بانيان انقلاب فرهنگی اول در آن زمان می خواستند به گفته آيت الله خمينی دانشگاه را به "کارخانه آدم سازی" تبديل کنند که در نهايت معلوم شد آن خواسته از اين راه نمی گذرد و با تعطيلی دانشگاه و اخراج استاد و دانشجو اين بار به منزل نمی رسد. حالا، اينها (دولت موجود) می خواهند دانشگاهها را از "آدم" متفکر و پرسشگر تهی کنند. اما همانگونه که نصرالله ترابی نماينده مجلس و عضو فراکسيون دانشگاهيان[۸] می گويد: "تنها افراد کوته بين می توانند برای حکومتی کردن علم در دوره کوتاه مدت حضورشان در قدرت، برنامه ريزی کنند"! از جمله آخرين اقدامات آموزش و پرورش ايران، می شود به تأليف کتاب درسی جديدی تحت عنوان "تربيت سياسی" برای دانش آموزان مقاطع راهنمايی و دبيرستان اشاره کرد. اين کتاب که تاليف آن توسط معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش ايران صورت گرفته است، دانش آموزان را با مفاهيمی نظير "جريان سياسی، احزاب و گروه ها، تحليل سياسی، فرقه شناسی، ولايت فقيه و مهدويت " آشنا خواهند کرد. تاليف کتب درسی جديد و تغييرات گسترده در نظام آموزش و پرورش ايران، بخشی از تصميم مقامات اين کشور است که پس از تشکيل ستادی تحت عنوان "ستاد تحول بنيادين در نظام آموزش و پرورش ايران" آغاز شده است. هدف از گنجاندن اين کتاب درسی جديد در ميان ديگر کتب آموزشی مدارس ايران "کمک به توانايی تحليل سياسی در دوره های راهنمايی و دبيرستان" با هدف پيشگيری از "به دام افتادن در جريان های انحرافی" عنوان شده است. در بخش فرقه شناسی اين کتاب نيز مواد درسی مرتبط با "شيطان پرستی، وهابيت و بهائيت" گنجانده شده است. در نهايت آنچه مسلم است تلاش برای به انقياد کشيدن و يکدست سازی دانشگاه، در قالب يک انقلاب فرهنگی جديد، پروژه ای از پيش شکست خورده است. چرا که دانشگاه خود نهادی مدرن است و علم مدرن در بطن خويش و روش شناسی حاکم بر آن، حاوی آموزه های دموکراتيک است و گريز از اين آموزه ها همانقدر ممکن است که دوری و دشمنی با علوم جديد. از سويی ساختار اجتماعی جامعه امروزين ايران به گونه ای است که ديگر آموزه های ايدئولوژيک را برنمی تابد. زمانی کارل مارکس، فيلسوف علوم انسانی با تأکيد بر گفته ای از هگل، تأکيد کرده بود، رويدادها و شخصيت های بزرگ دو بار به صحنه تاريخ می آيند، يک بار تراژدی، يک بار هم کمدی. شايد اين گفته مارکس مصداق خوبی برای موضوع انقلاب فرهنگی در ايران باشد. انقلابی که در مرحله اول فجايع جبران ناپذيری را بر جامعه ايرانی تحميل کرد و بار دوم نيز به نظر می رسد همان فجايع را اما با صورتی کميک در قالب انقلاب فرهنگی دوم تکرار کند. بخش اول اين مقاله که نگاهی به انقلاب اول فرهنگی در ايران دارد را در لينک زير بخوانيد:
[۱] http://www.irdc.ir/fa/content/9979/default.aspx Copyright: gooya.com 2016
|