$pda_agents = Array('Windows CE', 'NetFront', 'Palm OS', 'Blazer', 'Elaine', 'WAP', 'Plucker', 'AvantGo'); $http_user_agent = $_SERVER['HTTP_USER_AGENT']; foreach($pda_agents as $pda_agent) { $found = stristr($http_user_agent, $pda_agent); if($found) header('Location: /english/pda.php'); } ?>
گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
13 اردیبهشت» تعيين قرار وثيقه ۷۰ ميليون تومانی برای کوهيار گودرزی، کميته گزارشگران حقوق بشر23 فروردین» کوهيارگودرزی، فعال حقوق بشر: احتمال آزاديم خيلی کم است، کمپين بين المللی حقوق بشر 20 فروردین» تشدید فشار بر نوید خانجانی و ادامه بازجویی از وی، جلوگیری از ملاقات کوهیار گودرزی با مادرش، کميته گزارشگران حقوق بشر 10 فروردین» تداوم فشار بر کوهیار گودرزی در زندان اوین، کميته گزارشگران حقوق بشر 19 اسفند» نامه دو هزار تن از دانشجويان دانشگاه شريف در اعتراض به بازداشت؛ مهدی کلاری، کوهيار گودرزی و تارا سپهریفر، کميته گزارشگران حقوق بشر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پسری مثل کوه، به سرسختی صخرهها! يادداشتی از پروين مخترع مادر کوهيار گودرزی در سالروز تولد فرزندش، کميته گزارشگران حقوق بشرکوهيار جان عزيزم! ۱۵ ارديبهشت زاد روزت مبارک باد نمی دانم چرا از همان لحظه ای که وجودت در وجودم بيدار شد چه حسی به من می گفت که تو پسری و اسم تو کوهيار بايد باشد. من و تو آخرين ماه تابستان و پائيز و زمستان را با هم گذرانديم و به فصل بهار رسيديم. فصل شکفتن گلهای اقاقيا و رويش سبزه ها.
من ۱۵ ارديبهشت از اصفهان به کرمان پرواز داشتم و قرار بود به نزد خانواده ام بروم. ولی تو تصميم گرفتی در اصفهان بمانی و رطوبت زنده رود که در تمام آن ماهها به تو خورده بود باز هم به مشامت برسد و ساعت ۱۲ يکشنبه شب در حالی که من خواب بودم بيدارم کردی و يادت هست آن شب من و تو در فولادشهر تنها بوديم و آن پسری که تمام شب خودش و مرا بيدار نگه داشت و دست آخر هم در اتاق عمل و در بيمارستان احمديه بدنيا آمد حالا مردی شده به سرسختی صخره ها و مثل کوه و با همان صلابت، با همان غرور، با همان استقامت و با همان سربلندی. مردی که دانشگاه صنعتی شريف و رشته هوا-فضا را يکسره فدای اهداف حقوق بشری خودش و مردمانش کرده و به دنبال خواست های مدنی که حداقل حقوق شهروندی هر انسانی است در راه بدست آوردن حقوق کودکان کار، اقليت های مذهبی، قومی، حقوق زنان، حقوق کارگران و کمپين عليه اعدام يکسره وقت و پولش را صرف کرده و ساعت ها و شب های بسياری پشت در زندان اوين در زمستان و شب تا صبح ايستاده تا شايد بتواند خانواده ای را راضی به گرفتن ديه کند و با التماس خواسته جان نوجوانی را نجات دهد و ساعت های بيشتری را در نظرآباد و شهريار و هرکجا که فرزندی از فرزندان اين ديار بر اثر اشتباهی در نوجوانی و بر اثر دعوايی چاقو به دست گرفته و نوجوان ديگری را سهوا از حيات محروم کرده می رفتی و پيش خانواده ديگری التماس می کردی که اين نوجوانان را ببخشد و امشب که اين کلمات را می نوشتم و اتفاقا ساعت دوازده و نيم شب چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت است بخاطرم آمد که آن نگهبان زندان در تنها ملاقات حضوری ما به من گفت: «نکند فکر می کنی پسرت افتخار ملی است؟» متوجه شدم اتفاقا به خاطر پايمردی هايت و سخنهايی که از هم سلولی هايت درباره تو شنيده ام بايد به تو افتخار کنم. نه به عنوان افتخار ملی که برتر و بالاتر از تو بسيارند و فکر می کنم تو آزاديخواه ملی هستی و لاجرم چه کسی بخواهد و چه نخواهد بنابر جبر تاريخ شماها همه افتخار ملی خواهيد شد. امشب به خاطر تو دسته گلی از ياس سپيد چيده و در گلدانی که می دانی هميشه در خانه ما پر گل است - ولی از ۲۹ آذر تا امشب خالی بوده - به خاطر تولدت گذاشته ام و می دانم که عطر و بوی آن از ديوارهای بلند اوين و آن درختان بلند زيبا عبور خواهد کرد و به مشام تو و همه آزاد زنان و آزاد مردانی خواهد رسيد که خواسته اند حرفشان را بزنند. به اين حرف برشت اعتقاد دارم: «من حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی.» در پايان اينکه بدان شما همه آزاديد پيروز و سربلند باش پسرم کرمان ۸۹/۲/۱۵ Copyright: gooya.com 2016
|