يک نامه به فرهاد رهبر، رئيس دانشگاه تهران در اعتراض به "بدحجابی" و پاسخ دانشجويان به آن
روز دوشنبه ۳۰ فروردين، دانشجويان پرديس مرکز دانشگاه تهران هنگام ورود به دانشکدههايشان با نامهی سرگشادهای خطاب به فرهاد رهبر، رياست دانشگاه تهران، مواجه شدند که در آن نسبت به وضع حجاب موجود در دانشگاه اعتراض شده بود. اين نامه اگرچه توسط عدهای نگاشته شده بود که هويت آنها بر کسی پوشيده نيست، اما با نام «جمعی از دانشجويان دانشگاه تهران» منتشر شده بود و آرم هيچ تشکل دانشجويی نيز پای آن خرده نشده بود. البته انتشار نامه به صورت بینام از طرف کسانی که از هر جهت در حاشيه امن آموزشی، انضباطی و قضايی قرار دارند نه از سر احتياط، که برای پرهيز از حقارتی بود که میدانستند پس از اعلام اين مواضع متحجرانه و سخيف بدان دچار ميشوند.
در اعتراض به اين نامه، جمعی ديگر از دانشجويان نامه ای را به صورت بینام منتشر کردند، که البته اينبار انتشار بی نام نامه از جهت احتياط و در امان ماندن از کسانی بود که هيچ صدايی را بی پاسخ نمی گذارند، آنهم نه پاسخی از جنس صدا، که پاسخی از جنس باتون و چماق. در زير متن دو نامه را می خوانيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
نامه جمعی از دانشجويان در اعتراض به بدحجابی
جناب آقای دکتر فرهاد رهبر! اينجا دانشگاه است يا ...؟!
جناب آقای دکتر فرهاد رهبر، رياست محترم دانشگاه تهران؛
آنچه اينک پيش روی شماست، رنجنامه ای است از سوی جمعی از دانشجويان دانشگاه تهران در اعتراض به از بين رفتن فضای مناسب برای تحصيل و خلاقيت علمی، که بوسيله رفتار برخی از دانشجويان، در شکستن حريم ها و هنجارهای اخلاقی و آداب اجتماعی، پديد آمده است.
و اکنون اين چند کلام را خطاب به جنابعالی تنظيم نموده ايم تا اتمام حجتی باشد با شما و تمام مسئولين ذيربط.
جناب آقای دتر فرهاد رهبر؛
دانشگاهی زاينده علم و پويا خواهد بود که برخوردار از فرهنگی سالم و محيطی آرام و با نشاط برای تحصيل علم و انجام پژوهش های علمی باشد؛ و نمی توان با رفتارهای هنجارشکنانه (که نتيجه ای جز درگيری ذهنی و عاطفی دانشجويان با مسائل مبتذل ندارد)، چنين محيط سالمی را پديد آورد.
هم اکنون وضعيت فرهنگی موجود در دانشگاه تهران از اين جهت بسيار اسف بارتر از آن چيزی است که از يک دانشگاه انتظار ميرود؛ البته اين وضعی است که پيشينيان به وجود آورده اند وليکن اگر هم اکنون شما به داد دانشجو، دانشگاه و محيط علمی نرسيد، روزی فرا خواهد رسيد که از عدم تحرکتان حسرت خواهيد خورد. " و انذرهم يوم الحسرة اذ قضی الامر و هم فی غفلة" (مريم/۳۹)
رياست محترم دانشگاه تهران؛
انتظار به حق و به جای دانشجويان دانشگاه تهران از شما و ساير مسئولين، کار مناسب فرهنگی و بيان و ترويج ارزش های والای انسانی است؛ ولی کار فرهنگی منافاتی با برخورد قانونی با مظاهر علنی فساد و بی بند و باری ندارد و هرگز نمی تواند به عاملی برای توجيه بی تفاوتی و بی توجهی مسئولين تبديل گردد!
البته ما، دانشجويانی را که از حجاب خوبی برخوردار نيستد، متهم به فساد نمی کنيم، ولی بی ترديد چنين رفتارهايی منشاء مفاسدی برای ساير دانشجويان است؛ گاهی با افرادی مواجه می شويم که محيط دانشگاه را با عشرتکده اشتباه گرفته اند! اين عده قليل نه به قانون احترام می گذارند نه به عرف جامعه علمی و دانشگاه. يقيناً اگر با اينان برخورد مناسب صورت نگيرد، به فساد خود ادامه داده، محيط اطراف خود را نيز به گناه و تباهی می کشانند.
جناب آقای دکتر رهبر؛
دغدغه ما واژگونه شدن کرامت انسان و ريخته شدن قبح و حرمت گناه و فساد است؛ و آنچه جای بسی تامل، تاسف و ناراحتی است نه فقط پديده بی غيرتی و بی عفتی، که تساهل و تسامح شما مسئولين در اين مساله ساده انسانی است! و مگر احکام اسلامی جز برای زندگی ارام و بانشاط افراد جامع است؟! مساله اصلی ما اين است که "حدود الله منقوضه و انتم لاتفزعون"؛
و در اين زمينه، همه خواسته ما از شما و مسئولين ذيربط اين است که ضمن برخورد صحيح قانونی و قاطع با اين افراد، که عليرغم تعداد اندکشان، خسارتی بس سنگين برای جامعه دانشگاهی اند، بيش از اين اجازه اشاعه فحشا را در محيطی که بايد منشا علم و ايمان باشد، ندهيد.
و به عنوان حسن ختام، قسمتی از بند "م" وصيتنامه سياسی الهی اما را ياد آور می شويم:
بايد همه بدانيم که آزادی به شکل غربی آن، که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است. و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيری از آنها واجب است. و از آزاديهای مخرب بايد جلوگيری شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و کشور اسلامی و مخالف با حيثيت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگيری نشود، همه مسئول ميباشند. و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به يکی از امو ر مذکور نمودند به دستگاههای مربوط رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگيری هستند. خداوند تعالی مددکار همه باشد.
و من الله التوفيق
جمعی از دانشجويان دانشگاه تهران
بهار ۱۳۸۹
در جواب نامه «جمعی از دانشجويان»؟! به فرهاد رهبر
از رنجی که میبريم ...
خواستم به طنز بگويم و اصلاً جدی نگيرمت، ديدم که زيبدنهی من و ما نيست که حريم با حرمت طنز را آلوده به لوث وجودت کنيم. پس حالا جدی میگويم، کاملاً جدی. اساساً میدانی چه میگويی و يا کلاً داری ...! از همان تيتر اين اراجيفنامهی تو، (مخصوصاً میگويم تو، چون جمعی از دانشجويان اساساً هويت مشخصی نيست. هم من تو را میشناسم و هم تو مرا! با من راحت باش، بيژامه بدم؟ نترس اينجا انفرادیِ ذهنِ منه! عشرتکدهی کهريزک نيست)! بوی بیحيايی و بیعفتی برمیآيد! اصلاً همه چيز در اين نوشتهی تو بندهی خدای بیخدا رو به بالاست! بیحيايیات بالا میگيرد و بیخدايیات نيز هم! پردهدری و هتاکيت بالا میگيرد و ميزان ذوبت نيز هم! تو در گفتمان ناب ناخداهای بیخدا ذوب شدهای، و چه ذوب شدنی! واقعاً تو و امثال تو در پی تحصيل و خلاقيت علمی هستيد؟ دروغ نگو! از کی تاحالا پادگان تهران ...، ببخشيد دانشگاه تهران محل تحصيل و خلاقيت علمی شده است؟ تا آنجا که در انفرادی ذهن من مشاهده میکنی مستندات و شواهدی دال بر محيط علمی، وجود خارجی ندارد. اينجا چندتا تصوير از بدن کبود من و دوستانم و البته تصاويری از صحنههای استعمال گاز فلفل و گاز اشکآور در دانشگاه به وسيلهی تو و دوستان مزدورت است. اگر صحنههای استعمال گاز فلفل و اشکآور ناقصاند، به خاطر آن است که ثبت تصوير ذهنی زير مشت و لگد کمی به کيفيت کار لطمه میزند. خب، ديدی که اينجا اساساً محيط علمی و اين حرفها حرفِ ... ! واقعاً اگر من و دوستانم قدرت شکستن حريمی را داشتيم که نمیآمديم حريم و هنجار ذهن تو بیخدا را بشکنيم؛ تو را خدا به وقتش آنچنان میزند که هم نانت بشود و هم آبت! آنقدر حريم حرام و ناصواب در اين آب و خاک وضع کردهاند که من و ما که بیشماريم حالا حالا بايد بشکنيم بتها را و براندازيم طرح نايبسازیها و نايبسوزیها را!
... اتمام حجت میکنی! جالب است که گوشی را دست تو زشتکردار شرفندار بدهم که تو خودت اتمام حجت خدای رحمان با من و مايی. تو بیخدا تبلور اين ندای خدای رحمان من هستی که چنين گفت: «لاتَجَسَّسوا»، ولی تو تجسس میکنی و بیمحابا و غوغاسالارانه میخواهی فضا را مغشوش کنی. تازه اگر اتفاقی نابهنجار رخ داده باشد چرا خدا و کلام خدا را از ياد بردهای که فرمود: «اذا مَرّوا بِاللغوِ مَرّوا کراماً»، «و هرگاه به عمل لغوی بگذرند بزرگوارانه از آن درگذرند» (آدرسش را نمیدهم، چون میدانم که دائم سرت در کتاب خداست، هرچند از حلقت پايينتر نمیرود و راهی به قلبت ندارد). و آيا نشنيدهای که اميرالمومنين علی (ع) که مثل و مانندی تا ابديت تاريخ نخواهد داشت، گفت: فاصلهی ميان حقيقت و دروغ چهار انگشت است؟ (میدانم که حتماً شنيدهای و شکر خدا که نبودهای تا دل علی را خون کنی) يعنی به تعبير خودمان شنيدن کی بود مانند ديدن. تازه تو که نه فساد ديدهای و نه شنيده! به راستی تعريف فساد در قاموس لغت تو خامدست خامه به دست چيست که مکرر در مکرر از وقوع آن در محيط پادگان تهران...، ببخشيد دانشگاه تهران، جايگاه نخبگان اين مرز و بوم دم میزنی؟ نکند ما بايد مثل تو و امثال تو امامزادهها سنگ شماری سنگفرشهای دانشکدهها را بنماييم تا در قاب ايمان و اسلام تو متحجر دين تباهکن قرار بگيريم؟! مفسده، همين حضور تو و همين حرفهايت ميباشد. تو که نه با درس خواندن آمدهای و نه برای درس خواندن، اول برادريت را ثابت کن و بعد دروغ بگو و دروغ بگو و عرش خدا را بلرزان نکبتالخلايق! به موردی ديگر برای اثبات آنچه گفتم (که کلاً همه چيز در اين نوشتهی تو بندهی خدای بیخدا روبه بالاست) توجه کن. داد دانشجو، دانشگاه و محيط علمی را آن زمان بايد طلب میکردی که به قول ديدبان برج مدائن (به هنگام حملهی اعراب به ايران) «ديوان آمدند» و حريم دانشگاه لگدمال چکمههای مزدوران ديکتاتور و استبداد شد (۲۴ خرداد را میگويم). حالا چطوری؟ فکر کنم همونطوری! چون تو اساساً بیرگتر از اين حرفهايی که بخواهی با شنيدن حرف حق، منقلب شوی! تو فقط زمانی منقلب میشوی (آن هم رياکارانه و پر سر و صدا) که نغمه از دلبر ابتر شنوی! يا آن شبی که زدند و کشتند و بردند به ضرب ... به منفی چهار (حمله به کوی دانشگاه)!
منقلب میشوی اگر بگويم منفی چهار هم عيشی داشت و عشرتی؟ بيا، تو در ذهن منی و اينجا انفراديست! به قول بعضیها که در اوين از ضرب مشت و نيش زبان ارتزاق میکنند، اينجا که انفرادی است و من هستم و تو، مسائل خصوصی نداريم! اصلاً گور بابای خصوص و خواص! در ذهنم پوشهی خرداد، همان را که سبز و سرخ است، بردار و ببين! در صفحهی منفی چهار به کلمات زيرزمين، تحت، ماتحت، چوب، غذا، تخم مرغ، شيشه نوشابه و باتوم توجه کن؛ خودت دستت میآيد! فايل صوتی منفی چهار را گم کردم وگرنه میدانتسی که داد دانشجو کجاست و کجا بايد به داد رسيد!
اينقدر فساد فساد نکن! اين مظاهر علنی میدانی چه مصداقی دارد؟ اگر بگويم «هش! چی داری ميگی؟» کمی ادبياتم نزديک به تو و امثال تو شده است؟ اگر بگويم «مادر ننه، از حرومزادگيته که دروغ ميگی؟» ادبياتم مثل سربازان بینام امام با نام میشود! پس میگذرم و میگويم خدايا آبروی بندگانت را به توبره میکشند. تو میدانی که گناه ريختن آبروی بندهی خدا از قتل بندهی خدا سنگينتتر است؟ قتل را میتوان به قصاص تلافی کرد ولی آبروی ريخته را چه؟ تو و امثال تو، ننگ نوع بشر هستيد و خود منشاء فساد! میگويی بعضیها حجاب خوبی ندارند و متهم به فساد نيستند اما منشاء فساد برای ساير دانشجويان هستند! تو و آن ساير دانشجويان (که گمانم با هم میشويد جمعی از دانشجويان) فساد فاش و بزه عينی هستيد. آخر بیخدا، تو و امثال تو تا اطرافيان چه گناهی داريد؟ تو و امثال تو چه دلِ بيماری داريد؟ حقيقتاً فی قلوبکم مرض! مگر فنی، هنرها، ادبيات و علوم و علوم پزشکی و حقوق چه فرقی با ولیعصر تقاطع زرتشت دارد يا با وحد اسلامی تقاطع مختاری دارند؟ و يا توپخانه و گلوبندک و يا ميرداماد و جمالزاده؟ نگو که فساد همه جا را گرفته و تو و امثال تو دلی خون از من و امثال من داريد! که آن وقت بايد بگويم که به پيشنهاد رئيس جمهورت گوش کن و نه به بهانهی زلزلهی نيامده بلکه به دليل آنکه ايذاء بندگان خدا درست نيست و تو و امثال تو، شديداً آزار دهنده هستيد با هم فکران خدا ندارت از تهران برو و در شهر نسخهی تقلبی رئيس جمهور شهيد ما (شهيد رجايی)، مأوا گزين!
عشرتکده را خوب آمدی! آن وقت که عفت برادر و ناموس من و امثال من را در ماشين ون و بازداشتگاه و پايگاه و گاه و بیگاه و بهگاه تباه میکردند حضرتعالی صدای پای عيش و عشرتی شيطانی را نمیشنيدی؟ حاشا و کلا! تو راست میگويی! من اهل اشتباهم و اصولاً زياد اشتباه میگيرم! اين پادگان را با دانشگاه اشتباه گرفتم روز رزمايش شاخهی جوانان گردان عاشورا را با روز دانشجو (۱۶ آذر)، خودم را با دانشجو و تو را با آدم! واقعاً من چه شباهتی با دانشجو دارم و تو با آدم؟! من کتابهايی پاره و قلمی شکسته و کوله پشتیای به سرقت رفته از شب کوی دارم و قيافهام هم از لطف دست و پای تو و امثال تو قُر شده است! و تو را هم که نگويم چه و چه و چه نداری که به آدم بر میخورد! من و امثال من را به بیعفتی و بیغيرتی متهم میکنی؟ آخر تو و امثال تو غيرت داريد که دختران را به باد مشت و لگد میگيريد؟ به آنها الفاظی که ...! بیخدا، قلم من چون تو پردهدر و بیعفت نيست! غيرت و عفت صفاتی هستند که در تو غايباند و در مرداب ذوب تو غرق شدهاند! و ا... اکبر از ذوب در غير خداها! و جالبتر میشوی دمادم!
من و امثال من که به قرائت بزرگان و انديشهورزان، انسانيم و ارج نهادن کرامتمان وظيفهای انسانی است، نه تعدادی اندک، بلکه بیشمار انسانيم. جلوگيری از اشاعهی فحشا را خواسته ای؟ آه ... جان قلمم به لب آمد از نگفتن و نگفتن و عقل روحم سخت خراش برداشه و زخمی است از تو و امثال تو ... «و العاقِبَته لِلمتقين».