وقت زيادی نداريم، بروز جنگ ديگر فقط يک حدس نيست، محمدرضا شکوهیفرد
mrshokouhifard@gmail.com
حقيقت دارد
به نظر می آيد رويکرد تقابلی حاکم در حوزه سياست خارجی، نم نمک کشور را به سمت يک روياروئی حقيقی سوق می دهد.
نشانه ها بسيار است.
ديگر نمی توان احتمالات خطيری که اين روزها در محافل مختلف ثقل مباحثات و نگرانی هاست را صرفا در پوسته ای از محادسات و پيش بينی های تکراری اين چند ساله تعريف کرد.
پوشيده نيست اندک تمايلی از سوی غرب برای انتخاب گزينه روياروئی نظامی با تلاش های مخاطره آميز هسته ای جمهوری اسلامی وجود ندارد و همين عدم تمايل، که ريشه در درک پيامدهای مخاطره آميز چنين درگيری برای صلح و ثبات و امنيت منطقه از سوی جامعه بين الملل دارد، اصلی ترين دليل کوششهای وسيع و سنگين ديپلماتيک اخير است تا بسته ای از تحريم های سنگين و شايد موثر را بر دوش دولت تهران تحميل کند، شايد از اين رهگذر هم حاکمان در تهران را سر عقل آورد و هم عطش جنون آميز راستگرايان تل آويو را برای شروع يک آتش بازی گسترده در منطقه فرو کاهد.
آيا تحريم ها موثر خواهد بود؟
اين پرسشيست که هنوز بسياری نمی توانند پاسخ روشنی بدان دهند.
تجربه نشان داده هر گاه وزن فشارهای بين المللی بر تهران به شکل ملموسی، سنگين باشد و از اين رهگذر حاکمان ايران ثبات خود را شديدا متاثر از ادامه اين فشارها يابند، پاسخشان جز عقب نشينی نخواهد بود، مثال ها و مصاديق بسياری در ابعاد مختلف و سوابق مختلف گواه اين حقيقت بوده است.
اما آيا در ارتباط با پرونده هسته ای، هنوز اراده محکمی برای تحميل اين وزن از فشارها بر تهران وجود دارد؟
پاسخ بدين پرسش البته روشن است، خير.
ترکيبی از ملاحظات سياسی و اقتصادی قدرت تصميم سازی و اعمال موثرترين فشارها را به شکل عينی از جامعه جهانی سلب کرده است.
اين نه فقط معطوف به دولتهايی نظير پکن و مسکو می شود بل شامل دول غرب حتی ايالات متحده نيز می گردد.
وقتی در چيدمان دست های اثر جمهوری اسلامی در منطقه تمرکز می کنيم، بويژه در عراق، خليج فارس و لبنان به وضوح متوجه اين نکته مهم می شويم که نوع چينش اين دستها و قدرتی که در اختيار دارند، به معنای حقيقی يک متغير است و می تواند ثبات نسبی را که هم اکنون شاهدش هستيم را نيز در اين مناطق به خطر بيندازد و هزينه های سنگينی را متوجه غرب و ايالات متحده نمايد.
بدين سان مشاهده می شود که اگر سد چين و روسيه در مقابل اعمال اين فشارها به جنبه های مختلف روابط کلاسيک اين دو دولت با حکومت تهران وابسته است، نقاط ريسک حياط شلوغ بازی ايالات متحده و متحدان غربی آن در منطقه نيز، محل تعريف ديگری را از موانع ايجاد اتمسفر فشرده فشار بر تهران نمايندگی می کند.
اين روزها نيز شاهديم مذاکرات چهار ضلع غربی يعنی ايالات متحده، فرانسه، بريتانيا و آلمان با نمايندگان ديپلماتيک موسکو و پکن بيشتر در جلب حمايت اين دو دولت از کمينه فشارهائيست که قرار است در جلسات آتی شورای امنيت به بحث گزارده شده و بخت تصويب بيابد، که البته کمتر ترديدی در عدم نتيجه بخش بودن چنين فشارهائی در تغيير رفتار دولت تهران حتی در ميان نزديک بين ترين حاميان فشار بر اين دولت، وجود دارد.
در حقيقت جهان در تقابل با پرونده هسته جمهوری اسلامی با قدم هائی تند تر بسمت موقعيتی حرکت می کند که بازيگران اصلی اين پرونده نه جامعه بين الملل و دول غربی و جمهوری اسلامی بل تهران و تل آويو باشد، و اين مالا پيامدهای دهشتناکی را برای سرنوشت اين پرونده معرفی می کند.
جمله آنکه به نظر می رسد بزنگاهی ديگر فرا می رسد. جامعه جهانی از حل ديپلماتيک اين پرونده مايوس شده است، اين را نمی توان نديد، حقيقتی ملموس است.
حال پرسش اينست، چه راهکاری وجود دارد، که هم کم هزينه ترين باشد و هم مطلوب ترين خروجی را برای فردای کشور در بر داشته باشد؟
پاسخ بدين پرسش بدون عطف نگاه به شرايط سياسی داخلی سخت است.
طی قريب يک ساله اخيربحران و بی ثباتی و لرزش شديد پايه های مشروعيت و تضعيف دست های اثر رژيم سياسی حاکم بيش از هر زمان احساس شده است.
اکنون کمتر شاهد بلوف هايی نظير اقتدار آهنين نظام حتی از سوی مومنين و باورمندان افراطی منتسب به حاکميت هستيم.
التهاب اجتماعی و واکنشهای جامعه در تقابل با روند موجود و شکل سخيف پاسخ نظام بدانها چنان غلظت يافته که به تعريف علمی ديگر نمی توان برای حاکميت جمهوری اسلامی شان متعارف يک نظام مستقر را قائل شد.
اين نظام ضعيف شده است، خيلی بيش از حد تصور حتی بد بين ترين افراد.
اين حقيقت که بحران از حوزه کنترل پذيری خارج شده است را حاکميت در تهران نيز، بيش از هر زمان احساس می کند و از اينرو اعمال ايزولاسيون بی سابقه سياسی و امنيتی را تنها گزينه در دست خود يافته است. انتخابی که خود در نتيجه بخش بودنش شديدا مردد است.
حيات اقتصادی جامعه نيز شديدا در معرض خطر فروپاشيست. عقب نشينی دولت از اصرارهای پيشين خود در زمينه به عنوان مثال لايحه هدف مند سازی يارانه ها دقيقا يکی از بازتاب ها و انعکاس درک عمق بحران اقتصادی از سوی سران حاکميت است.
ضربان قلب فرهنگ نيز غيرعاديست، مصاديق اظهرمن الشمس است و نيازی به ذکر تکراری و غمبارشان نيست.
به نظر می آيد بحران شرايط، فوريتی حساس و سرنوشت ساز را پديدار کرده است، اين فوريت را جامعه و موثرين سياسی به چه ميزان درک کرده اند؟
بحران همزمان و هموزن در سه حوزه سياسی، اقتصادی و فرهنگی.
سه حوزه ای که نشيب و فرازهای هر يک، می تواند به مثابه يک متغير کامل عمل کند.
تقاطع بحرانها، مناسب ترين اصطلاحيست که برای اتلاق شناسه به اين موقعيت، بنظرم می رسد.
درک فوريت مذکور به غايت سهل است.
ما و پاسخ به اين پرسش ها
زندان ها شلوغ گشته اند، مقابل ابواب محابس نيز هر روزه و هر ساعت پرازدحام تر از روز و ساعت ماضيست، گورستان ها نيز به همين سياق.
مطبوعات ديگر بلاموضوع شده اند، دفاتر بسيج دانشجوی، دانشگاه ها را حکما و رسما منطقه عملياتی جنگ نرم با ابزار مقابله سخت فرض کرده اند.
پاسخ قلم ها،يا انفرادی و يا هم سلولی شدن با قاتلين و متجاويزين و مجرمين خطرناک شده، پاسخ داد، بيداد شده و جواب سنگی که در دستان کودکان و جوانان فلسطينی معيار افتخار بود و همچنان هست، در يد جوان ايرانی آلت جرم و هتک قداست نظامی که ابائی از شنيع ترين جنايات ندارد و جزايش حلقه ضخيم طناب دار.
پدرانی که شبانگاه شرمنده روی همسران و فرزندان به خانه ها بازمی گردند و مادرانی که...
ما کم خواهر و بردار تقديم زمين سبز اين سرزمين کرديم؟ کم هزينه داديم؟ ندا و سهراب و اشکان و ترانه و ...
نه، ابدا ، ما اهل فراموشی نيستيم، اهل تنبلی هم نيستيم. اهل کار امروز را به فردا سپردن هم نيستيم، اگر بوديم عزيزانمان اکنون در خاوران و بهشت زهرا ها خانه افتخار نگزيده بودند و دوستانمان در محابس شب را با سلاح ايمان و مسئوليت و عشق به صبح نمی رساندند.
بيائيم در اين بزنگاه صادقانه هر چه را می خواهيم، اصلاح يا انقلاب، از تعريف انتزاعی هر يک فاصله بگيريم و عملا هر کدام را که پاسخگوی مناسب و متناسب آلاممان خواهد بود برگزينيم و تکليف را هر چه سريعتر مشخص کنيم،
وقت زيادی نمانده است.
مجددا می پرسم: راه حل چيست؟
کدام نيرو چگونه می تواند از پيامدهای خطير و غير قابل پيش بينی امتداد روند کنونی و (خدای ناکرده) ناکرده بروز يک روياروئی تراژيک که می تواند سرنوشت کشور را متاثر از خود سازد، به شکل محسوسی جلوگيری کند؟
بباورم نيروی مسئوليت، اينطور نيست؟
برخی در داخل و خارج از کشور که تعدادشان بزحمت می تواند يک باشگاه و سالن عروسی را پر کند، چندان از جنگ بدشان نمی آيد، منافعی يافته اند در عواقبش لابد، اما ما...؟
اما ما چنين نمی انديشيم، می خواهيم فردايمان را خودمان با دست های خود بسازيم، آجرها را خودمان روی هم بگذاريم، نمی خواهيم غرورمان لکه دار شود. ما ايرانی هستيم به همين سادگی و صراحت.
بيائيم هر چه سريعتر، تکرار می کنم هر چه سريعتر تکليف خود را با سياهه های تاريخمان مشخص کنيم.
اين همه پرسش در اين مقال به ذهن راقم خطور کرد و تنها يک پاسخ نه صرفا برای اين پرسش ها بل برای فردا يافت.
درک مسئولانه فوريت و بزنگاهی که در آن قرار داريم، ما بايد تصميم بگيريم، همين حالا، فردا دير است.
نگذاريم فردايی نباشد، نگذاريم فردا ...؟