دوشنبه 5 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

صادق و کاذب یا موجه و ناموجه - پاسخ به نقد ناروش شناسانه علی پایا، اکبر گنجی

اکبر گنجی
دوست عزیز و بزرگوار، استاد ارجمند، آقای علی پایا، نقدی روش شناسانه بر مدعیات دین شناسانه ی اکبر گنجی وارد کرده اند. نقد ایشان وارد نیست. چرا؟ متدولوژی نامقبول و غیرمنطبق با واقع ایشان به قرار زیر است:

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دوست عزیز و بزرگوار،استاد ارجمند، آقای علی پایا، نقدیروش شناسانه بر مدعیات دین شناسانه ی اکبرگنجی وارد کرده اند. نقد ایشان وارد نیست. چرا؟ متدولوژی نامقبول و غیرمنطبق با واقع ایشان به قرار زیر است: الف- به نظر می رسد مقالات "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آید؟ " را نخوانده اند[1].ب- مدعیاتی را به آن دو نوشته نسبت می دهند که در آنها وجود ندارد. ج- سپس، مدعای نسبت داده شده را نقد و رد می کنند.

یکم- جناب پایا می فرمایند: "اگر آنچه که هر پژوهشگر در اختیار دارد چیزی بیش از حدس و فرض نیست، عقلانیت اقتضاء می کند در ارائه آن همه جوانبِ احتیاط معرفت شناسانه رعایت شود. از همین روست که فیلسوفان و محققان همواره در عرضه نظرات خود از عملگر ها (operators) یی نظیر "به نظر می رسد"، "شواهد موجود این گونه نشان می دهند"، "اگر مقدمات درست باشند در آن صورت ..."، و ... استفاده می کنند. مطالب آقای گنجی به گونه ای تحریر شده است که این قاعده مهم روش شناسانه را زیر پا می گذارد".

اگر مدعای بالا صادق باشد، جناب پایا باید "همه ی جوانب احتیاط" را رعایت می کردند و برای تایید مدعایشان این چنین می نوشتند: "شواهد موجود در نوشته های گنجی این گونه نشان می دهند". اما ایشان حتی یک شاهد از "قرآن محمدی" ارائه نکرده اند تا نشان دهند گنجی: "چنان می نویسد که گویی وجهی که مورد نظرش است به صورت قطعی اثبات شده است". اتفاقاً "قرآن محمدی" از تعابیر "این گونه به نظر می رسد"،برای توضیح تجربه ی وحیانی پیامبر گرامی اسلام بسیار استفاده کرده است. "قرآن محمدی" کمال احتیاط را به خرج داد و بارها و بارها تأکید کرد که با صدق و کذب باورهای دینی کاری ندارد پرسش ما این بود:آیا با دلائل عقلی می توان صدق باورهای صدق و کذب بردار (truth- claims) دینی(زندگی پس از مرگ وجود دارد،قرآن کلام الله است،امام یازدهم دارای فرزندی است که 12 قرن است که زنده است،و...) را اثبات کرد؟ پاسخ قرآن محمدی منفی بود. این کجا و این مدعای جناب پایا کجا که می فرمایند: "قصد او[گنجی] این است که این نکته را موجه سازد که باور هایی که او در پی نقدشان است نه صادقند و نه موجه". جناب پایا جوانب احتیاط را رعایت نکرده و مدعایی بلادلیل(بدون ارائه ی شواهد) را به "قرآن محمدی" نسبت داده اند. این اتهام که گنجی در پی موجه ساختن صادق نبودن(کاذب بودن) باورهای دینی است،اگر نیت خوانی است، مخالف روش شناسی عقل نقاد است،اگر برمبنای متن است،شواهد و مستندات آن کجاست؟

دوم- جناب پایا می فرمایند، گنجی: "چنان می نویسد که گویی وجهی که مورد نظرش است به صورت قطعی اثبات شده است".

آیا معقول است سلسله مقالاتی که از محدودیت های عقل بشری برای اثبات باورهای دینی(ختم نبوت،عصمت پیامبران،معاد،کلام الله بودن قرآن و..)سخن می گوید، مدعیات خود را "به صورت قطعی اثبات شده" قلمداد کند ؟ سخن "قرآن محمدی" این بود: تاکنون حتی یک دلیل عقلی برای اثبات کلام الله بودن قرآن و وجود امام زمان ارائه نشده است و تا حدی که من می فهمم،نمی توان برای این مدعیات دلیل عقلی اقامه کرد. ابطال این مدعا بسیار ساده است،اگر دلائل عقلی برای مهمترین باورهای دینی وجود دارد،با ارائه ی آن دلائل می توان مدعای "قرآن محمدی" را ابطال کرد. مدعای "قرآن محمدی" حداکثر همطراز مدعای ابوعلی سیناست که معاد جسمانی را عقلاً اثبات ناپذیر به شمار می آورد[2]. آخوندهای درباری جمهوری اسلامی(مکارم شیرازی،احمد خاتمی، طائب و...) از "انکار ادله" ،"انکار وجود" را استنتاج کرده و حکم به ارتداد و الحاد گنجی کرده اند[3]، اما از دوستی که تخصص اصلی اش فلسفه ی علم و منطق و متدلوژی است، توقع نمی رفت که اتهام "صادق نبودن" باورهای دینی را، بدون شواهد متنی بر کسی وارد سازد.

سوم- جناب علی پایا با اقتفای به کارل پوپر می فرمایند: "یکی از نخستین آموزه های عقلانیت نقاد این است که در حوزه معرفت هایی که در عرصه عمومی دسترس پذیر است و از زبان و مفاهیم برای انتقال بهره می جوید، هیچ چیز قطعی و یقینی وجود ندارد" و "معرفت... چیزی نیست جز مجموعه ای از حدس و فرض های...تا این زمان ابطال نشده".

تفاوت روش شناسی "قرآن محمدی" با روش شناسی جناب پایا دقیق و روشن است. مدعای ما این بود که صدق باورهای دینی را نمی توان با دلائل عقلی اثبات کرد،نه آن که آن باورها کاذب اند. بر مبنای معرفت شناسی جناب پایا ، کل باورهای دینی، حدس ها و فرض های غیر قطعی، غیر یقینی، موقتی و تا این زمان ابطال نشده هستند. مدعای جناب پایا بسیار رادیکال تر از مدعای "قرآن محمدی" است. "قرآن محمدی" تأکید داشت که پیامبر گرامی اسلام واقعاً تجربه ای وحیانی را از سر گذرانده اند. هیچ کس در آن تجربه ی منحصر به فرد و استثنایی شرکت نداشته است. حداکثر کاری که می توان کرد بازسازی عقلانی آن "تجربه ی وحیانی" در چارچوب استنتاج بهترین تبیین ( inference to the best explanation) است. در سنت فلسفه ی اسلامی ، آیت الله منتظری و آیت الله مرتضی مطهری، که هر دو از اساتید فلسفه ی اسلامی بودند، تجربه ی وحیانی پیامبر گرامی اسلام را در پرتو علم حضوری بازسازی عقلانی کرده اند[4]. اما برمبنای معرفت شناسی مقبول جناب پایا، باورهایی چون: تجربه ی وحیانی پیامبر گرامی اسلام، کلام الله بودن قرآن،عصمت پیامبر، ختم نبوت،معاد و غیره، حداکثر یک حدس و فرض غیرقطعی، غیر یقینی،موقتی و تا این زمان ابطال نشده هستند[5]. این کجا و مدعای محتاطانه و فروتنانه ی "قرآن محمدی" کجا؟ من نمی دانم بنا کردن باورهای دینی بر معرفت شناسی پوپری، تا چه اندازه مقبول دینداران مسلمان خواهد بود؟

چهارم- جناب پایا می فرمایند: "عقل گرایان نقاد اساسا موجه سازی justification را (در همه اشکال و صورت های آن) عقیم و ابتر می دانند و نشان می دهند که اتخاذ چنین رویکردی ناشی از نوعی فهم نادرست مباحث معرفت شناسی است. جمع کردن میان رویکرد عقلانیت نقاد یا رویه های موجه سازانه نظیر جمع کردن میان کوسه و ریش پهن یا تلاش برای تربیع دایره است".

مدعای جناب پایا که به همه ی عقل گرایان نقاد نسبت داده اند، موجه به نظر نمی رسد. اگر می فرمودند کارل پوپر چنین نظری دارد، به واقعیت نزدیکتر بود[6]. تا جایی که به خاطر می آورم، پوپری ها هم از چیزی به نام corroboration (تقویت از راه ابطال گری) دفاع می کنند. اما چند نکته در خصوص این مدعا می توان مطرح ساخت:

اولاً: دانلد گیلیس یکی از شواهد مبطل حکم کلی جناب علی پایا است. دانلد گیلیس، که در فلسفه علم پوپری و مدافع عقل نقاد است، معرفت به عنوان باور صادق موجه را رد می کند. به گفته او از شرط صدق نمی توان دفاع کرد به همین دلیل ساده که "تقریباً تمام نظرات علمی ای که پیش از 1800 مطرح شدند، بعداً معلوم شد که از جهتی نادرستند. بنابراین اگر اصرار بورزیم که معرفت باید صادق باشد، نتیجه می شود که پیش از 1800 هیچ نظریه ی علمی ای وجود نداشته است". وی معرفت را "باور موجه" به شمار می آورد. وی مابعدالطبیه را به اقتفای پوپر، با معنا می داند. اما در عین حال آن را معرفت به شمار نمی آورد، برای این که "نظریه ای است که قابل تأیید با آزمایش و مشاهده نیست"[7].

ثانیاً: اگر درجایی ضرورت موجه سازی نقد و انکار شده باشد، موجه سازی تجربی منظور بوده است، نه هرنوع موجه سازی. استدلال آوردن بخش مهمی از نظرورزی است. درست است که هیچ تجربه ای هیچ تئوری ای را موجه نمی سازد، یعنی اثبات نمی کند، اما فیلسوفان تحلیلی، برای مدعیاتشان دلیل می آورند و استدلال ارائه می کنند. توجیه معرفتی (epistemic justification) نشان دهنده ی آن است که برای پذیرش باور صادق، شواهد و دلائل قانع کننده وجود دارد. اتفاقاً جناب پایا در بخشی از نوشته ی خود چنین گفته اند: فیلسوفان و محققان در عرضه ی نظراتشان می نویسند: "شواهد موجود این گونه نشان می دهند"، "اگر مقدمات درست باشند در آن صورت..." ؛ مگر این گونه سخن گفتن، نوعی استدلال کردن و موجه سازی مدعیات نیست؟ اگر نیاز به موجه سازی مدعیات وجود ندارد،تفاوت مدعیات با یکدیگر در چیست؟ یعنی از نظر شما میان گزاره ای که هیچ نوع دلیلی برای صدق آن وجود ندارد، و گزاره ای که مبتنی بر شواهد و قرائن است،تفاوتی وجود ندارد؟ آیا اتفاقی نبودن صدق حدس ها، به قرینه (evidence) محتاج نیست؟ اگر نظر جناب پایا صادق است،عالمان دیندار چرا اسلام را انتخاب کرده اند ، نه یهودیت و مسیحیت و بودیسم و هندوئیسم، را؟

نکته ی جالب توجه این است که جناب پایا در بخشی از نقد خود نوشته اند:

"در نظر بسیاری از باورمندان، تصویر هماهنگ و قابل پذیرشی که نظام باور مورد علاقه شان از عالم و آدم ارائه می دهد...به مراتب بیش از حقیقت واجد اهمیت است".

اگر این سخن جناب پایا را درست فهمیده باشم،به نظر می رسد ایشان نظریه ی انسجام گروی (coherentism) درباره ی ساختار توجیه را به عنوان یکی از دلائل پذیرش یک نظام باور مطرح ساخته اند.

ثالثاً: چند تن از فیلسوفان دین، که در کتاب خود برمبنای عقل نقاد پیش رفته اند،در تعریف عقل گرایی انتقادی (critical rationalism) در قلمرو دین نوشته اند:"نظام های اعتقادات دینی را می توان و می باید عقلاً مورد نقد و ارزیابی قرار داد، اگر چه اثبات قاطع چنین نظامهایی امکان پذیر نیست...گام سوم بررسی دلایلی است که له و علیه آن اعتقاد اقامه کرده اند. البته این قبیل دلایل هرگز ادله ای قاطع و مورد اجماع عام نیستند، اما این بدان معنا نیست که مطلقاً فاقد ارزش اند... قائلین به عقلانیت انتقادی هیچ تضمین عقلی محرزی مبنی بر صحت دیدگاه خود در اختیار ندارند، و بنابراین آنها از دو حیث به دیدگاههای رقیب حاجت دارند:اولاً، برای آنکه محاسن دیدگاههای رقیب را در مقایسه با دیدگاه خودشان بسنجند و ثانیاً، برای آنکه دیدگاه خودشان مورد انتقادات جدی قرار گیرد"[8].

بدین ترتیب، برخلاف نظر جناب پاپا، "عقیم و ابتر" فرض کردن "همه ی اشکال و صورت های موجه سازی" مقتضای عقلانیت انتقادی نیست.

پنجم- آخرین انتقاد جناب پایا هم وارد نیست و باز هم به نظر می رسد که ایشان مقالات را نخوانده اند. می فرمایند: "آخرین انتقادی که در مورد روش آقای گنجی مورد نظر یادداشت حاضر است این نکته است که چنین نیست که همه کسانی که به یک نظام باور، خواه دینی و خواه غیر دینی، دل می بندند، مهمترین و اصلی ترین دلمشغولیشان دست یافتن به حقیقت باشد...نظام های باور با "شکل زندگی" و افراد و سنت هایی که هویتشان در آن شکل گرفته است و "بازی های زبانی" که در هر شکل از زندگی برجسته می شود، ارتباط وثیق دارد و در این قبیل نظام های باور آنچه که اهمیت ندارد، حقایق برون- جمعی و خارج از شکل زندگی و بیرون از قاعده بازی های زبانی رایج است... باور های ایمانی در میان بسیاری از افراد با لایه دیگری از وجود سروکار دارد که از سنخ عواطف و احساسات هستند و نه لزوما حقایق...برای بسیاری از مخاطبان، دغدغه های دیگری، بجز بحث های نظری و تاریخی و یا دستیابی به حقیقت، در اولویت قرار دارد".

کدام شواهد متنی نشان دهنده ی این مدعای جناب پایاست؟ "قرآن محمدی" از ابتدأ تأکید داشت که نقدهایش ناظر به ایمان گرایی، ناواقع گرایی دینی (religions non- realism)و دیگر اشکال دینداری نیست. نقد "قرآن محمدی" معطوف به آن دسته از عقل گرایان مسلمان است که مدعی هستند با دلائل عقلی می توان باورهایی چون کلام الله بودن قرآن را اثبات کرد و اثبات هم کرده اند. به همین دلیل در اولین قسمت "قرآن محمدی" این مدعای علامه ی طباطبایی را نقل کردیم که در مقدمه ی تفسیر المیزان نوشته است: "اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن ( حتی وجود خدا) ، به وسیله عقل برای ما ثابت شده است"[9]. به نظر می رسد جناب پایا متن را نخوانده اند،به همین دلیل مدعیاتی به "قرآن محمدی" نسبت می دهند، سپس آن مدعیات نسبت داده شده را نقد و رد می کنند. "قرآن محمدی" به صراحت تأکید داشت که دینداری اکثریت آدمیان، دینداری معلل است، نه دینداری مدلل. محل نزاع، مدعای عقل گرایان مسلمان مدعی اثبات عقلی کلام الله بودن قرآن و دیگر باورهای دینی بود، نه سخن گفتن در خصوص موجه یا ناموجه بودن ایمان گرایی یا ناواقع گرایی دینی.

ششم- آن چه گفته شد، نظرات شخصی اکبر گنجی است، نه رهبران جنبش سبز و اصلاح طلبان. به اطلاع جمیع خوانندگان محترم، رهبران بنیادگرای حاکم بر ایران و بازجویان سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی می رسانم که آقایان محسن کدیور و عطاء الله مهاجرانی به شدت با آن چه در مقالات "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آید؟ " نوشته شده است، مخالف هستند و آقای مهاجرانی در زمان انتشار مقالات سه نقد در این زمینه انتشار دادند[10]. این هم بخشی از تراژدی قلمرو سیاسی ایران است که اگر 5 تن فقط یک اطلاعیه ی سیاسی با یکدیگر امضا کردند، باید دائماً به رژیم توضیح بدهند که امضای مشترک یک بیانیه ی سیاسی به معنای اشتراک مواضع دینی یا دیگر مواضع، همچنین رفتارها و اعمال، آنها نیست.

چند تن از کمونیست های ارتدکس ضد امپریالیستی را می شناسم که در انتخابات ریاست جمهوری به محمود احمدی نژاد رأی داده اند. چرا محمود احمدی نژاد از مواضع ماتریالیستی آنان اعلام برائت نمی کند؟ مگر در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد ماه کمونیست ها و لیبرال ها شرکت نکردند؟ چرا آیت الله علی خامنه ای به صراحت از رأیی که آنان به صندوق ها ریخته اند اعلام برائت نمی کند؟ اگر انتظار و درخواست اعلام موضع مهندس موسوی و مهدی کروبی در برابر کسانی که از آن دو حمایت کرده اند، معقول است، انتظار و درخواست اعلام موضع علی خامنه ای علیه مارکسیست ها و لیبرال هایی که در انتخابات شرکت کرده اند هم معقول است. من نه نگران احکام الحاد و ارتداد آخوندهای بنیادگرای درباری هستم،نه خود را موظف می دانم که به بازجویان و شکنجه گران رژیم درباره ی باورهای دینی خود حساب پس دهم. سهل است، افتخار می کنم که مخالف اسلام بنیادگرایانه ی(اسلام سیاسی، اسلام فقاهتی) رهبران حاکم بر ایران هستم. اگر اینان واقعاً درد دین دارند،مطابق اسلام بنیادگرایانه شان، چه کسی در طول تاریخ اسلام فتوا داده است که حکومت مجاز است کلیه ی احکام اولیه اسلام(از جمله نماز و روزه و حج) را تعطیل کند؟ این حکم از کجای کتاب و سنت معتبر استنتاج می شود؟ دین در دست شما ابزاری برای به بردگی کشاندن مردم است،نه چیزی دیگر. اسلام بنیادگرایانه مبتنی بر یک نظام الهیاتی است مه سلطه ی زمینی را موجه می سازد. آن نظام الهیاتی، برساخته ی بنیادگرایان است، نه خدای ادیان ابراهیمی.

هفتم- نکته ی پایانی: استدلال برخی از نواندیشان دینی مانند رهبران رژیم است. رهبران رژیم طی سه دهه ی گذشته از طریق انحصار رسانه ای، اسلام بنیادگرایانه را از صدا و سیما، نماز جمعه، مساجد، مدارس، دانشگاه ها ، مطبوعات و... تبلیغ و ترویج کرده و می کنند. آن گاه، اگر فردی نظری دگراندیشانه از دین(اسلام نوگرایانه) ارائه کند، به شدت به او حمله می برند که این مباحث تخصصی است و باید به طور خصوصی با اهل فن(فقها و حوزه ها) مطرح شود، نه در دانشگاه یا روزنامه ها. این رویکرد نامقبول و خود شکن است. اگر طرح نظرات دگراندیشانه ی دینی از این راه ها مجاز نیست ، زمامداران بنیادگرای حاکم بر ایران هم حق ندارند تفسیر رسمی خود از اسلام را از همان راه ها مطرح سازند. این مدعای خودشکن،نزد برخی مدعیان نواندیشی دینی هم مقبول افتاده است. آنان که خود از طریق اینترنت و دیگر رسانه ها نظرات خود را مطرح می سازند،به کسانی که نظراتی متفاوت از آنان دارند، می تازند که این نوع رسانه ها جای طرح این نوع مباحث نیست. اگر این حکم صادق است، همان افراد هم نباید از این راه ها(به عنوان مثال: BBC ) نظرات دین شناسانه ی خود را تبلیغ و ترویج کنند. پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 در این خصوص چیزی ننوشتم. همچنان ترجیح می دهم در این خصوص تا اطلاع ثانوی چیزی ننویسم.

پاورقی:

1- متن کامل مقالات "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آید؟ " در وبسایت رادیو زمانه قابل دسترسی است.

2- ابن سینا بر این باور بود که جسمانی بودن حیات پس از مرگ را نمی توان با دلائل عقلی اثبات کرد. به همین دلیل باور به معاد جسمانی مبتنی بر نقل است. رجوع شود به:

ابن سینا، الشفاء ، تحقیق: قنواتی، سعید زاید، انتشارات ناصر خسرو، 1363، ص 423.

نظرات ملاصدرا درباره معاد در جلد نهم اسفار آمده است. میرزا محمد تقی آملی در پایان شرح بر منظومه ی ملاهادی سبزواری سوگند یاد کرده که تصویر صدرایی از معاد با کتاب و سنت منطبق نیست.

3- سید احمد خاتمی، امام جمعه ی تهران و عضو هیات رئیسه ی مجلس خبرگان رهبری، در زمان انتشار مقالات "قرآن محمدی" نویسنده را در نماز جمعه ی تهران "ملحد" به شمار آورد و از اصلاح طلبان خواست:

"چرا امروز در مقابل اهانت های آشکار وی موضع بایسته نمی گيرد. ...روی سخن با متدينينی است که در جريان اصلاح طلبی هستند. معتقدم بايد بالاترين فريادها را عليه اين عنصر هتاک داشته باشند و اين جبران کوتاهی است که در گذشته داشته اند...اکنون سخن اين است که موضع بگيرند و اين اظهارات را به شدت محکوم کنند زيرا که در اينجا سخن از امام زمان (ع) است که از مبانی استوار اعتقادات شيعه و اهل سنت محسوب می شود. ...اين پيشنهاد در حقيقت نصيحتی دلسوزانه به متدينين جريان اصلاح طلبی است...ای کاش اين جريان هر چه زودتر مرز خود را با جريان سکولاريزم و جريان بی دينی و دين ستيزی مشخص می کرد".

رجوع شود به: http://www4.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=182089.

او در نماز جمعه ی هفته ی اخیر تهران(2 بهمن 88) دوباره سخنان خود را به شکل دیگری تکرار کرد و گفت:

"شما بايد اهانت منكريات آن دهن‌ شكسته‌ ی ضدانقلاب خارج كشور و همسنگر سابق‌تان كه منكر عصمت معصومين، امام زمان و قرآن است را محكوم كنيد و موضع شفاف گرفتن اين است". رجوع شود به لینک:

http://www.fararu.com/vdcdxo0s.yt0n96a22y.html

اینها در طرح ادعا خود را علامه ی دهر قلمداد می کنند. اما هنوز نمی دانند که نه انکار ادله ی صدق یک مدعا به معنای کاذب بودن آن مدعاست، و نه انکار وجود موجودی به معنای اهانت به آن موجود است. به عنوان مثال، آیا فیلسوف اخلاقی چون پیتر سینگر که از همه ی آخوندهای درباری جمهوری اسلامی اخلاقی تر است،وقتی وجود خداوند را انکار می کند، به خداوند "اهانت" کرده است؟

4- در چهارمین قسمت "قرآن محمدی"، تحت عنوان: "بی دلیلی عصمت"، نظرات آیت الله منتظری و آیت الله مرتضی مطهری در این خصوص نقد شده است.

5- کارل پوپر در این خصوص نوشته است:

"بنابر این مبنای تجربی،علم عینی، هیچ چیز "مطلقی" ندارد. علم بر زمینی سخت بنا نشده است. ساختار جسورانه ی نظریاتش- به تعبیری- بر باتلاق است. نظیر ساختمانی است که بر تیرهایی احداث شده است. تیرها از بالا در باتلاق فرو می روند، اما نه به سوی پایه ای طبیعی یا "بدیهی"؛ و اگر دیگر تیرها را عمیقتر نمی بریم نه به جهت این است که به زمینی سخت رسیده ایم. ما صرفاً زمانی از کار باز می ایستیم که خیالمان راحت شود که دست کم برای حال حاضر، تیرها به قدر کافی سخت هستند که ساختمان را تحمل کنند"( 111. P).

6- کارل پوپر در این خصوص نوشته است:

"معرفت می تواند رشد کند و... علم می تواند پیشرفت کند، تنها به جهت این که ما می توانیم از اشتباهاتمان درس بگیریم. راه پیشرفت معرفت، و به ویژه معرفت علمی، متکی است به پیشدستی های ناموجه( و موجه ناشدنی)، گمانها،راه حلهای موقتی برای مسائلمان و حدسها. نقادی، یعنی تلاشی برای ابطال، که مشتمل است بر آزمونهای نقدی سخت،این حدسها را مهار می کند. ممکن است که آن حدسها از این آزمونها جان به در برند، اما هیچ گاه نمی شود آنها را توجیه ایجابی کرد؛ یعنی نه می شود اثبات کرد که یقیناً صادفند و نه حتی این که "محتمل" اند".

Popper ,K.R. Conjectures and Refutations, The Growth of Scientific Knowledge, Routledge & Kegan Paul.1963. p. vii.

پوپر در پاورقی ای که بعدها به منطق اکتشاف علمی اضافه کرد، نوشت:

"آزمونهای دقیق و نظام مند، این حدسها یا "پیشدستی ها" ی به غایت تخیلی و تهور آمیز ما را مهار می کنند. پس از پیش نهادن این "پیشدستی ها"، هیچ کدامشان به صورت جزمی پذیرفته نمی شوند. هدف روش تحقیق ما، دفاع از آنها نیست؛ نمی خواهیم ثابت کنیم که کاملاً حق با ما بوده است. بالعکس می کوشیم آنها را دور بیفکنیم. با استفاده از تمام تسلیحات منطقی، ریاضی و فنی خویش می کوشیم اثبات کنیم که پیشدستی های ما باطلند، برای این که به جای آنها پیشدستی های جدید ناموجه و موجه ناشدنی بگذاریم...".

Popper ,K.R. The Logic of Scientific Discovery , 6th (rev.) impression of the 1959 English translation, Hutchinson, 1972. Pp. 278-9.

7- دانالد گیلیس، فلسفه ی علم در قرن بیستم، ترجمه ی حسن میانداری،سمت، ص 267.

8- مایکل پترسون و...، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه ی دین،ترجمه ی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو،صص 90-86.

9- علامه ی طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 1 ، صص 10-9.

10- دو مدعا را باید از یکدیگر تفکیک کرد. اول- اختلاف نظر درباره ی تفسیر باورهای دینی. دوم- اقامه ی دلیل برای تفسیر خود از باورهای دینی یا اصل باورهای دینی. محسن کدیور با اینکه با مدعیات "قرآن محمدی" مخالف است، اما در نهایت در مقاله ی "قلب اسلام" اعتراف کرد که این باورها فاقد دلیل عقلی است.می نویسد:

"مسلمانان اسلام خود را با ايمان به رسالت الهی محمد بن عبدالله (ص) و قرآن به عنوان كلام الله مجيد آغاز كرده اند. اين باور پايه اجزاء و مولفه هائی دارد كه در حكم ذاتيات آن محسوب می شوند. اين باورهای پايه اصول موضوعه ای هستند كه تعاليم اسلامی برمبنای آن نهاده شده اند. ايمان مومن پشتوانه اعتبار اين اصول موضوعه اند... مسلمانان در ایمان به دعوای پیامبری محمد بن عبدااله (ص) جز این قرآن و و قبول صداقت او چیزی نداشته اند. مخاطبان اولیه وی مسلمان شدند چون باور کردند که او راست می گوید و این قرآن از سوی خداوند بر او نازل شده است. اصولا کسی مدعی اقامه دلیل عقلی بر نبوت خاصه نيست. اساسا مگر امور جزئی شخصی قابل اقامه برهان است؟ مسلمانانی که توفیق هم عصری با پیامبر را فاقدند، چون کماکان این مدعا را صادقانه یافته اند به او ایمان آورده اند و می آورند. بنابراين ايمان مسلمانان به خدا و رسالت پيامبرشان پشتوانه اعتبار قرآن است. اكنون مؤمن به قرآن مجاز است برای توصيف دينش به قرآن مراجعه كند... مسلمانی با ايمان به صداقت محمد بن عبدالله (ص) آغاز می شود".

در دهمین قسمت "نگاهی به نقدهای محسن کدیور از نمادهای روشنفکری دینی"، این مدعای او را از زوایای مختلف ارزیابی و نقد کرده ام.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016