وقتاش نرسيده؟ محمدرضا شکوهیفرد
mrshokouhifard@gmail.com
اين روز ها بارها می شنويم و می خوانيم که راديکال شدن سير و شکل حرکت جنبش مضر است و دوری از آن به مثابه دوری از يک امر مذموم و غيرقابل توجيه، لازم.
گويندگان و مبلغان چنين ديدگاهی متاسفانه يا با خود يا با نفس حرکت و اهداف آن تعارف دارند.
نمی توان از خطوط قرمز نگذشت. بايد بپذيريم که جامعه حق گذشتن از اين خطوط را اخلاقا و تا حدود زيادی منطقا، دارد چه که در مقام واکنش بوده و مانده و نمی توان صرفا با تکيه بر رويکردهای چهارچوب گرا که اکنون شکل فانتزی نيز به خود گرفته و نه متناسب با رفتار حاکمان است و نه متناسب با وزن مظالمی که بر ملت رفته، انتظار تحصيل نتيجه را داشت.
بحران مشروعيت و پس از آن صف آرايی مردم در برابر حاکميت، و عدم تلطيف مواضع نظام در قبال اعتراضات مدنی و بدور از خشونت، جامعه را به بستری سوق داده يا می دهد که در نهايت راهی جز رزم و برخورد و عبور از گفتمان پرهيز از خشونت و انتقال به فاز راديکال به مثابه گزينه جانشين در مقابل خود نمی بيند.
اين وضعيت ممتد نيست. جامعه دير يا زود بدين نتيجه خواهد رسيد که سريعا بايد از اين شرايط خاکستری منتقل شود و مسير مناسب و کاربردی را تا رهيافت به مطلوب بپيمايد. بدين سان رنگ اعتراضات غليظ تر می شود و البته اين امر کاملا طبيعيست زيرا راديکاليزم فارغ از ماهيت جنبش های اعتراضی و اهداف استراتژيکشان همچون جوهره ذاتی هر جنبش و حرکت تقابلی عمومی و هدفمند ست نه صرفا تاکتيک موخرشان.
استعداد بروز چنين رويکردی را بالنسبه در برخی شعارهای جديد پايوران جنبش مشاهده نموديم.
بر اين اساس منصفانه نيست انتظار داشت جامعه تا مدتهای مديد توسط حاکميت از سويی و زعمای سياسی و فکری جنبش از سوی ديگر در چهار چوب رفتار ها و واکنشهای امروز محبوس شود و کيفيت رفتار های اعتراضيش تغيير نکند.
چه خوشمان بيايد چه نه انتخاب اين گزينه ناگزيرست . حکومت بر اين تحليل حرکت تقابلی خود را با خواست عمومی انبساط داده که جنبش در ابعاد مختلف از جمله رجوع به ماهيت مدنيش استعداد انتقال به اتخاذ واکنش های راديکال را يا ندارد و يا از خود نشان نداده.
حکومت کودتا نه استبداد سرخ رنگ باخته اکراين است و نه حتی قابل قياس با سازمان ورشکسته سياسی اسبق در گرجستان که با يک انفجار سفيد و ممتد اجتماعی بر ضد حاکميت و مبتنی بر رويکرد غير راديکال شروع شود و جنبش متصدی مبارزه فعل خود را تا نيل به مقصود با همان کيفيت شروع، پايان بخشد و اتوريته آلوده حاکميت را از تخت به زير کشد.
اين واقعيتيست که بايد در نظر داشت نه يک ادعا بر پايه تحليل و نگاهی عاری از مصاديق.
مهندس مير حسين موسوی، حجت الاسلام مهدی کروبی، آقای خاتمی و ديگر راهبران موثر جنبش اکنون بايد افعال و استراتژيهای خود را بر مبنای اين حقيقت استوار سازند ، که اگر جنبش تا به حال از تمام ظرفيت های مدنی خود برای عقب نشاندن سازمان کودتا استفاده کرده و صد البته ضرر هم نکرده چه که همين گفتمان پرهيز از خشونت جنبش بود که پتانسيل های آشکار و پنهان تبارز شکاف و ريزش عميق و بی سابقه در بدنه حاکميت را از سويی و ابلاغ عمومی عدم مشروعيت کودتا چيان در عرصه بين المللی را از ديگر سو موجب شد، اکنون زمانی ديگرست يا اقتضای عملی ديگر.
بايد روش ها را بر مبنايی جديد سامان دهند و مدام بر اين گفتمان حداقلی که دوری از راديکاليزم تا انتها در بردارنده خروجی مثبت است، اصرار نورزند و بکوشند نتيجه گرايی را سرلوحه استراتژی عمل جنبش قرار دهيم.
نمی شود و نمی توان و نبايد پتانسيل جنبش را با اتکاء بر نگاه الخير فی ماوقع هدر داد.
وقتی با سيستمی طرف هستيم که متخلق به هيچ اصول و معيار و اخلاقی حتی در اشل حد اقلی و مذکور در قوانين مصوب خود نيست و نمای بازش را در اين چند ماهه اخير شاهد بوديم، تا زمانی معين می توان بر درستی عدم اتخاذ تقابلات راديکالی جنبش با حاکميت تاکيد داشت نه برای هميشه.
تعارفات سياسی و بعضا عاطفی و تاريخی را بايد به کناری وا نهاده و اصل مسئله که خطرات محصول ادامه حضور سازمان کودتا در راس هرم قدرت و حاکميت است را مد نظر قرار داد.
راديکاليزم نه به معنای بهره گيری از سلاح و تقابل خونين، قرينه رفتار حاکميت بل به سياقی که نظام يک ثانيه در هوای مسموم کودتا نفس براحتی نکشد. آمادگی تمکين از خواست رهبران جنبش برای شروع فصل تازه ای از نافرمانی گسترده مدنی در بخشهای متعدد، اگر نبود اکنون در حال تبارزست و چه به سرعت.
آمادگی برای راه اندازی زنجيره ای از تحصن های عمومی در نقاط مختلف کشور خاصه پايتخت و ديگر کلان شهر ها اکنون وجود دارد و وقت آنست که تصميم گرفته شود.
اگر اين استعداد يا هر آنچه تعريف می شود، رها شود قطعا مضار مهلکی نيز خواهد داشت و ممکن است تقابلات جنبش با سازمان کودتا دچار آنارشی گردد و از اينرو تاکيد موکد و ممتد بر نقش رهبران در مديريت مهم و التفات آنان به اين امر مهمترست.
راديکاليزمی که ما از لزوم عملی شدن آن سخن می گوييم در پديدار شدن رينگ بوکسی که گزمگان سيستم کودتاچی از يک سو و پايوران جنبش از آنسو جنگ تن به تن آغاز کنند، مصور نيست بل در خرج جسارت و عبور از خطوط قرمزاز جانب زعما يی چون مهندس موسويست که با شناختی که اين حقير از شخص ايشان دارم، می دانم کمترين باوری به کثيری از اين خطوط و چهارچوب ها ندارند.
بشکنيد اين خطوط را که گذشتن از آن متضمن عينيت يابی اهداف خواهد بود.
حريف از جنس شناخته شده ای نيست که اقلا تا اين حد حال از فرط هراس يا فعال شدن بخش محقری از وجدان خوابيده اش از خود وجودی بخرج دهد که صدای اعتراض فراگير شما ملت ايران را شنيدم بر زبانش نقش بندد.
نمی شنوند، می دانيم که نمی شنوند و شايد بهتر باشد بگوييم نمی شنود. خواب را می توان بيدار کرد و خود به خواب زده را نه.
با چنين حريفی نمی توان درون چارچوبی تقابل کرد. اين نظر يک ضد انقلاب نيست. باور کنيد ما بدنبال بازگرداندن انقلاب به مجرای اصليش هستيم، مجرايی که مقارن با قدم نهادن آقای خمينی بر پلکان هواپيمای فرود آمده يا به تعبيری سقوط کرده در مهرآباد، ِگلِ گرفته شد.
نگاهی به رويدادهای فصول آخرين حيات رژيم گذشته خاصه از پس از نماز قيطريه اين پرسش را مطرح می سازد که آيا رفتار فعلی رهبران جنبش با عنايت به استعداد و حجم نيروی انسانی آن واجد اتلاق صفت منفعلانه نيست؟
اين درست است که جامعه از لحاظ رشد و نزج خودآگاهی سياسی فرهنگی در جايگاهی به غايت متعالی تر از جامعه تب آلوده و منگ اواخر دهه پنجاه قرار دارد اما آيا طرف مقابلش يعنی حاکميت اندک نشانه ای از تعادل و استعدادی در پايين آمدن از موضع ناحق خويش از خود نشان داده؟ آيا به باور ما با توجه به رخدادهای چندماهه اخير اساسا تصور چنين امری هم ممکن است؟
قطعا نه، در استفاده از ضرب و زور و سرکوب مرزها و اصول اقلی متعارف سيستم های هم
سرشت خود را نيز درنورديده است.
زمان برای تفوق جنبش زياد نيست و نبايد در اين مورد تعارف داشته باشيم و دلايلش هم واضح است.
بحرانهايی که کشور اکنون با آن دست و پنجه نرم می کند سنگين است و رکود و سرخوردگی عمومی و تبارزش در صورت نشست بار جرکتی جنبش محتمل ، در اين ميان احتمال بروز يک ماجراجويی از آن طرف مرزها را با هر در صدی بايد در نظر داشت..
کلاف سر در گم پرونده هسته ای ، کلافی که قرائن مختلف نشان از نااميدی جامعه جهانی در باز کردن آن دارد و حلقه مفقوده عقلانيت در رفتار حاکميت کودتا آه از نهاد دلسوزان برآورده است. اين يعنی خطر مهلک برای کشور.
مدعی نيستم که جنگی در راهست اما ساعت شماته دار تاريخ برای منفعلان توقف نمی کند.
مضاری که چه در صورت تجويز تحريم های جديد و چه خدای ناکرده تقابل نظامی بر کشور وارد می شود، آنچنان سنگين هست که ما را ملزم می کند از هم اکنون مسئولانه به فکر باشيم.
روی سخنم اينجا با مهندس موسوی است. شخصيتی که باور من نه به اعتبار نقش سمبوليکش برای جنبش بل به سبب اثبات عملی تعهد و التزام صادقانه اش به اخلاق و عهد با ملت و سرنوشت ايران زمين به غايت عزيز است.
ارادت من به ايشان همچون ارادت ملت به وی ارادتی اخلاقی به شخصيتيست که مردانه و مومنانه ايستاد و ايستاده، از اينرو صادقانه می گويم اين نوشته ها نقد يک به اصطلاح ضد انقلاب بر رويکردها نيست بل نظر فرزند جوان انقلابست که گرچه دل چرکين از سه دهه سياهيست اما سپيدی ها را هم ديده است و ذات انقلابی حقيقی ر ا همچنان در توناليته فکر و صدای شريعتی، در مظلوميت و مهجوريت خيل ياران صديق رفته و مانده انقلاب، باری، در تصوير جانباز سينه سوخته ای که شال سبز برگردن انداخته و جسورانه با عصا سنگفرش خيابان را به قدوم عزيز و پر افتخارش منور ساخته و از ژرفای دل و دين و باورش مرگ استبداد سر می دهد، می کاود و می يابد، هنوز برايش بابايی ها و شيرودی ها و کشوری ها ، جان مايه افتخارند و البته، و البته هنوز آگاهانه معتقدست و نه متوهم، که استکبار و استعمار و ذات طماع و توسعه طلبش هر چند غالب عوض کرده اما وجود دارد.
نسلی که اگر چه اشغال سفارت يک دولت خاص را در اوان انقلاب با انگشتی نقادانه نشانه می رود اما از جنس مشتی خودفروش سياسی که بدون احراز نمايندگی از سوی حتی قليلی از ملت، بدون نظرداشت لزوم عذر خواهی رسمی علنی و بدون پرده پوشی آن دولت از ايران و ايرانی بابت هتک حقوق مليمان در جريان کودتای ننگين بر ضد دولت ملی آن آزادمرد سترگ، لوح و تنديس عذرخواهی به سفارتش در لندن می فرستند نيست و نمی خواهد باشد و نخواهد بود.
(تراژديست اما واقعيتست و شما نيک بدان آگاهيد. راهزنان و نا اهلان تشنه قدرناشناسی ما از فرصت های تاريخی هستند هم از اين سو و هم از آن سو)
نسليست که بسان اوليائش روزی تب آلوده فعل و ذکر فريبای راهزنان کاروان انقلاب نمی شود و روزی دگر در فراغ و حسرت مجسمه ای که زمانی شعار مرگش را می داد، خدا بيامرز بگويد.
هم گذشته را با سپيدی ها و سياهه هايش می شناسد و هم خود را آگاه و اميدوار و موظف به ترسيم آينده ای بهتر با نگاهی به آئينه دروس تاريخ و احوال ماضيه می داند .
افتخارش اينست که با گذشت سه دهه از انقلابی که انحرافش به نام دين و اخلاق، دقيقا دين و اخلاق جامعه را تا سر حد سقوط هدف قرار داده است ، هنوز هم ايمانش، هنوز هم اخلاقش را اگر چه تحليل رفته اما از کف نداده است و مومنانه در چالش مظلومانه خويش با سازمان نوک تا دم مجهز استبداد، بانگ ا... اکبر سر می دهد و ستون پايه مبارزه اش و جان مايه اميدش به طلوع صبح پيروزی را در و بر اين کلام گوهربار پيامبر(ص) يافته و استوار ساخته که (( الملک يبقی مع الکفر و لا يبقی مع الظلم))
رئيس جمهور محترم، اين گفته و نوشته را اگر هم بوی نقد تندی از لابه لای سطور آن به مشام می رسد بر من ببخشيد اگر بخشی از حقيقت را در آن می يابيد و دلسوختگی و نگرانی يک فرزند و همرزم صادق انقلاب را نيز.
جمله آنکه تاريخ بر هر آنچه می گذرد و خواهد گذشت، ناظر و داور خواهد بود، مقارن اميد به حصول پيروزی خطر خطيری ملک و ملت را تهديد می کند، بيائيد با درک واقع نگرانه اين بزنگاه تاريخی که ابواب تعالی و گسست از سياهه استبداد از سويی و انحطاط و فروريزی از ديگر سو مقابلمان فراخ گشته و انتخاب، انتخابی مسئولانه و آگاهانه هادی ميهن و ملت در گزينش و رسيدن به مطلوب است، متعهدانه قدم برداريم که اگر مسئولانه حرکت نکنيم، برای هميشه متهميم و محکوم و مهتوم ، هر که و هر چه که باشيم و دارنده هر جايگاهی.