باز دوباره گر می گيره رزمگاه پلی تکنيک، علی کلائی
اينان که به نام شهيد خر مراد می رانند و از خون شهيد تغذيه می کنند، هدفی جز ضايع کردن اين فرهنگ ندارند. می خواهند و در تلاش اند که اين فرهنگ در قبضه خودشان باشد. چه اگر اين فرهنگ عظيم و انسان ساز منتشر گردد، ريشه نظامشان و منافعشان و اقتصادشان زده می شوند
تو فضای شهر تاريک،
وقت شورش ميشه نزديک،
باز دوباره گرُ ميگيره،
رزمگاه پلی تکنيک
همه شون مثل ستارن،
همه شون ستاره دارن،
اين مدال سرخ فخره،
که رو سينه شون ميذارن
باز رزمگاه پلی تکنيک به دست سردمداران ارتجاع به خون کشيده شد . اما اين بار به چه بهانه ای ؟ به بهانه نام مقدس شهيد.
آری ! شهيد قلب تاريخ است . قلب همه تحولات . قلبی که هر قطره خونش منشا رشد هزاران رزم آور ديگر است . خاکستر او تخم رزم آور ديگر است . شهيد قلب تاريخ است .
از سال ۶۷ و پذيرش قطع نامه و نوشيدن جام زهر توسط آقای خمينی بيست سال گذشته است . بيست سال است که بسيار خانواده ها که فرزندانشان مفقود اند ، هنوز اميدوار اند که خبری از جگرگوشه هايشان بشوند . خبری که دل مادری را شاد کند . لب خواهری را خندان و قلب پدر و برادری را شاد . جنگی که پس ار فتح خرمشهرش را هنوز نمی دانند چرا ادامه پيدا کرد . احمد خمينی در سال ۷۴ در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی می گفت که پدر موافق نبود . اگر او موافق نبود پس که موافق بود ؟ رفسنجانی که نماينده اش بود در ستاد جنگ ؟ رحيم صفوی و رضايی که فرمانده سپاه بودند يا شهبازی و دوستانش در ارتش ؟ يا خود خامنه ای به عنوان رئيس جمهور ؟ يا ميرحسين موسوی که نخست وزير دهه شصت است و طنز روزگار اصلاح طلبش کرده ؟ کداميک ؟
هنوز چشم خانواده ها به در خشک می شود . اين اما سويی از ماجراست .
سويی ديگر اما چپ و راست آوردن شهيد گمنام است . شهيدی که نام و نشانی ندارد . بيست سال است که همچنان شهيد گمنام می آورند . قوانين بيولوژيکی می گويد که اجساد پاک اين شهدا نبايد جز خاکی باقی مانده باشد . اما جمهوری اسلامی همچنان و هرجا گير می کند و هر جا می خواهد در برود چند شهيد گمنام رو می کند و مراسمی و قس عليهذا .
مگر اين سربازان وطن پلاک نداشتند ؟ مگر پلاک نبايد به گونه ای باشد که نپوسد و از بين نرود ؟ پس اين همه شهيد گمنام از کجاست ؟ قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا پر از اين گلگون کفنان گم نام است . اما انصافا يک سوال ! مگر پلاک نيست ؟ يعنی همه اينها در هنگان شهادت پلاکشان را گذاشته اند و بعد به استقبال شهادت رفته اند ؟ اصلا در اين بيست سال مگر جايی مانده که تفحض نکرده باشيد که هر از چندی شهيد گمنام را به مثابه آسی برای ماله کشی شاهکارهايتان رو ميکنيد ؟
فکر می کنم سال ۸۵ بود و دانشگاه شريف . آنجا هم می خواستند شهيد گمنام دفن کنند . درگيری و برخورد و حضور سعيد حداديان که هنوز نفهميده از کدام معبر گزينشی به يکباره سر از دانشگاه در آورده ؟ سوال ! مگر دانشگاه جای دفن شهيد است ؟ در دانشگاه شهيد دفن می کنيد که چه شود ؟ هدفتان چيست ؟
هدف مشخص است . دانشگاه نبايد تنها در اختيار دانشجويان باشد . بايد جيره خواران نظام ولايی هم در آن باشند . بايد زمانی که دانشجو آزاد می انديشد در اين هراس باشد که نکند موشهای ديوارها که جيره خوارند راپورت آزاد انديشی اش را بدهند به مخبرين اطلاعاتی و امنيت بانان نظام ولايی . دانشگاه بايد بشود پاتوق انصار و بسيج و سعيد حداديان مداح و سعيد قاسمی همه جا چريک که ما هنوز نفهميديم در عراق برای چه نيرويی کار چريکی می کرده ؟؟؟!!! (برويد معرفی ايشان را در همايش چه مثل چه گوارا – چه مثل چمران در دانشگاه تهران گوش کنيد . ايشان در آنجا فعال چريکی در عراق معرفی شد . آنهم در اوج دوران تروريسم در عراق)
دانشگاه نبايد مجيد توکلی را به خود ببيند . احمد قصابان را هم نه . احسان منصوری را هم نه . اصلا دانشجو جای دانشجو نيست . جای بسيجی جيره خوار (کاش بسيجی همان بسيجی سالهای جنگ ميهنی بود) و ريش دار های بی ريشه و مداحين بی سواد است که بيايند و به ريا اشکی ار خلق الله بستانند و بر خر مراد خويش سوار شوند .
پلی تکنيک به خون کشيده شد . به بهانه شهيد و شهادت . و در حقيقت با هدف ضايع کردن فرهنگ شهيد و شهادت . اينان که به نام شهيد خر مراد می رانند و از خون شهيد تغذيه می کنند ، هدفی جز ضايع کردن اين فرهنگ ندارند . می خواهند و در تلاش اند که اين فرهنگ در قبضه خودشان باشد . چه اگر اين فرهنگ عظيم و انسان ساز منتشر گردد ، ريشه نظامشان و منافعشان و اقتصادشان زده می شوند . آخورشان کور می گردد . بايد اين گونه تلاش کنند برای ضايع کردن اين فرهنگ و در قبضه در آوردن آن .
در همين راستاست که تلاش می کنند باز به بهانه شهيد دانشگاه را پاتوق کوردلان خود کنند . اينان به ديگران نسبت منافق می دهند .اما خود از هر منافقی منافق تر اند . با نام شهيد و شهادت به جان فرزندان مردم ايران افتاده اند و نامش را عمل ارزشی می گذارند . دانشگاه نبايد دانشجو به خود ببيند که از بستر ان حنيف نژاد ها و محسن ها و بديع زادگان ها و جزنی ها و احمدزاده ها و عزت ابراهيم نژاد ها و اکبر محمدی ها و جان بر کفان راه آزادی و برابری خلق ايران در آيد . بايد فرومايگانی از دانشگاه خارج شوند که در برابر رژيم ولايی سر کرنش فرود آورند . شاه هم دانشگاهی می خواست که بر برابرش تعظيم کند و ديديد نتيجه اش چه شد . فاعتبروا يا اولی الابصار
اما نکته ای جالب! سوال اينجاست! اصلاح طلبان حکومتی کجا هستند؟ آيا هنوز خبر به ايشان نرسيده؟ در اين ايام بازداشتها و برخوردها و زدن ها و استبدادی که بر دانشگاه حاکم است، اين اصلاح طلبان حکومتی در کدام سوراخ خزيده اند که حتی از دادن يک بيانيه عاجز اند؟ اين است اصلاح طلبيشان؟ اين اصلاح طلبی است يا قدرت طلبی؟ آيا با اين کار جز زانو زدن در برابر قدرت ولايی حاکم و اظهار بندگی در برابر او هدف ديگری دارند ؟ آقايان مدعی ! قدرت تا کجا برايتان ارزش دارد که اين گونه سکوت می کنيد ؟ مگر شما نبوديد که در منابرتان هنوز هم که هنوز است وقيحانه دم از مبارزه با ظلم می زنيد ؟ لم تقولون ما لا تفعلون ؟ چرا به چيزی که می گوييد عمل نمی کنيد ؟ کجائيد آقای خاتمی و موسوی و نوری که اينگونه فرزندان خلق قهرمان ايران را می زنند و می گيرند و می کشند و شما سکوت کرده ايد ؟ از سوراخهايتان بيرون آئيد که شرف انسان از جانش ارجح تر است .
می دانيد چرا اينان سکوت کرده اند ؟ چون راس نظام ولايی اين روند زور و سرکوب را تائيد کرده و می کند . روزهاست که در برابر اين مثلا دفن شهدا در دانشگاهها و در حقيقت ايجاد بهانه برای حضور نيروهای سرکوب گر در دانشگاهها ، دانشجويان مبارز وقهرمان ايران زمين و به خصوص دانشجويان رزم گاه پلی تکنيک به مبارزه ای بی امان برخواسته اند . مبارزه ای که در حقيقت گذاشتن جان بر سر آرمان است . اما رهبر نظام اينگونه واکنش نشان می دهد که و ضمن تائيد روند سرکوب می گويد : ((از خودگذشتگی آن پاکبازان بود که اسلام و استقلال و آزادی را به ملت ايران هديه کرد و ادای حق بزرگ آنان و تکريم ياد و نام آنان نشانه فداکاری به ارزش های والا است .))
به ياد سخن مولا علی می افتم که کلمه الحق يراد به الباطل . درست است که خلق ايران مديون اين پاکبازان است . اما آيا دانشگاه جان دفن انسانهاست ؟ آيا نبايد در دانشگاه قبل از شهدا دانشجويان حضور داشته باشند ؟ بسياری از اين شهيدان دانشجو بودند . قبل و پس از انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ در تمامی عرصه ها از مبارزه چريکی تا دفاع از تماميت ارضی ايران تا مبارزه ضد استبداد دينی جديد اين جنبش دانشجويی بود که تمام قد حضور داشت . اينان که به قول شريعتی شهيد به دو عنصر نداشتن و نخواستن روئين تن اند بودند که بر دشمنان خدا و خلق شوريدند و راه آزادی و برابری را پاس داشتند . اما قبل از همه اينها به عنوان دانشجو جايشان در دانشگاه بود . دانشجويان را ممنوع الورود می کنند . زندانی می کنند . محروم و تعليق می کنند و بعد می خواهند در آنجا شهدايی دفن کنند که از بستر همين دانشگاهها بر خواسته اند . طنز تاريخ است رفتار رژيم ولايی ! و البته طنزی تلخ که در آن فريب و ريا نهفته است . باز می گويم شهيد دفن نمی شود چون به قول رهبر رژيم ولايی از ايشان ياد شود و ارزش شهادت پاس داشته شود . شهيد دفن می شود تا دانشگاه پاتوق انصار و جيره خوار و لباس شخصی های ولايت مداری شود که حضرت آقا را تا حد خدايگانی بالا می برند . مولا علی ابن ابی طالب با تمام بزرگيش فرياد می زند که من بالاتر ا زاين نيستم که خطا کنم و اين جيره خواران حضرت آقا و سلفش را از هر خطا و اشتباهی مصون می دانند . سوال ! آيا اين شرک نيست ؟ ! آقايان مدعی دين داری کجايند که با اين شرک آشکار برخورد کنند ؟ سوالی اساسی می کنم . آيا خود رهبری می داند که در موردش اينگونه می انديشند ؟ ايشان نظرشان در برابر اين نوع برخورد افراطی و ضد اسلامی چيست؟
اما وظيفه ما چيست؟
دانشجويان مبارز ايران زمين ! خواهش می کنم . به عنوان يک دانشجو سابق که به خداوندی خدا آرزو داشتم هنوز دانشجو بودم تا در کنار فرزندان مبارز رزم گاه پلی تکنيک بر عليه استبداد بشورم . به ياری دوستان و رفيقان و خواهران و برادران دانشجويتان برويد. بر صورتهای عزيزشان جای مشت و باتوم پنجه بکس و زنجير است . به ياريشان برويد و البته تنها دانشجويان . رزم گاه پلی تکنيک از دانشجو نبايد خالی بماند . و البته فقط دانشجو . حواستان باشد که تجريه ثابت کرده که اينان دانشجو نماهايی را به عنوان نفوذی ميانتان می فرستند تا حرکت را منحرف کنند . درود بر شما دانشجويان راه آزادی و برابری خلق مظلوم ايران
و وظيفه بقيه ما ، شما و همه مايی که ديگر در سنگر دانشگاه نيستيم . افشای ظلمی است که بر اين دانشجويان می رود و کار توضيح و هر کاری که برای در آمدن با شرف و افتخار جنبش دانشجويی از زير ضرب لازم است و بايد انجام شود .
اما در آخر! اساتيد محترم دانشگاهها ! دانشجويان فرزندان شمايند . هيچ پدر حاضر نمی شود که فرزندش کتک بخورد او ساکت بنشيند . شرفتان نبايد اجازه به شما بدهد که در برابر اين ظلم آشکار سکوت کنيد . به عنوان يک دانشجوی ديروز که هنوز هم خودرا فرزند شما می دانم ، خواهش می کنم به کنار فرزندان مبارز و دانشجويتان برويد و در کنارشان باشيد . تنها گذاشتن ايشان امروز برای شما جز شرمندگی در برابر خدا و خلق ايران چيزی نخواهد داشت .
به اميد رهايی مردم ايران
منابع:
۱ - http://www.roozonline.com/archives/2009/02/post_11743.php
۲- http://www.autnews.us/archives/1387,12,00017486
۳- http://www.autnews.us/archives/1387,12,00017500